دخترک
جلوش وایسادم هردفه که سرمومی آوردم بالاتانگاش کنم میدیدم که اونم داره نگام میکنه.سفیدی چشماش قرمزبودوزیرچشماش کبود!
نمیدونم ازسرمامیلرزیدیاازترس.موهای سرش پریشون بودانگارچندساله موهاشو شونه نکرده!لباسای تنش که قشنگ بودن امااین روحیشو این تیپ بهم نمیخوردن...
مثل دختربچه کوچیکی بودکه تویه خیابون شلوغ مادرش روگمکرده وترسیده!همونقدرمظلوم به دیوارتکیه داده و توجهی به وجودمننمیکنه.حتی نمیتونم ازطرزنگاه کردنش بفهمم که میخوادمن بمونم اینجا،میخوادروبه روش وایسم تاشایدترسش کم شه یانه!
دلم نمیخواست دخترک روتواون حال ببینم.میخواستم باهاش حرف بزنم اماوقتی نگاش میکردم،وقتی چشمامبه چشماش می افتادزبونم بندمی اومد،چشماش برق میزدن.دخترک بغض داشت!امانمیشکست...
دلمو زدم به دریا!رفتم سمتش تابغلش کنم تادستاشوبگیرم وازس بپرسم چیشده؟بهش بگمنلرز،نترس من هستم!اماوقتی بهخودم اومدم پیشونیم دردمیکردو روی زمینافتاده بودم.آینه ترک برداشته بود!سرم گیج میرفت.امابلندشدم...
بازرفتم سمت آینه.آره،اون دخترک من بودم که به دیوارتکیه داده بود...
#mhdih
#من
جلوش وایسادم هردفه که سرمومی آوردم بالاتانگاش کنم میدیدم که اونم داره نگام میکنه.سفیدی چشماش قرمزبودوزیرچشماش کبود!
نمیدونم ازسرمامیلرزیدیاازترس.موهای سرش پریشون بودانگارچندساله موهاشو شونه نکرده!لباسای تنش که قشنگ بودن امااین روحیشو این تیپ بهم نمیخوردن...
مثل دختربچه کوچیکی بودکه تویه خیابون شلوغ مادرش روگمکرده وترسیده!همونقدرمظلوم به دیوارتکیه داده و توجهی به وجودمننمیکنه.حتی نمیتونم ازطرزنگاه کردنش بفهمم که میخوادمن بمونم اینجا،میخوادروبه روش وایسم تاشایدترسش کم شه یانه!
دلم نمیخواست دخترک روتواون حال ببینم.میخواستم باهاش حرف بزنم اماوقتی نگاش میکردم،وقتی چشمامبه چشماش می افتادزبونم بندمی اومد،چشماش برق میزدن.دخترک بغض داشت!امانمیشکست...
دلمو زدم به دریا!رفتم سمتش تابغلش کنم تادستاشوبگیرم وازس بپرسم چیشده؟بهش بگمنلرز،نترس من هستم!اماوقتی بهخودم اومدم پیشونیم دردمیکردو روی زمینافتاده بودم.آینه ترک برداشته بود!سرم گیج میرفت.امابلندشدم...
بازرفتم سمت آینه.آره،اون دخترک من بودم که به دیوارتکیه داده بود...
#mhdih
#من