،، توی حس پشیمونی دست و پا میزنم.
از اینکه چرا نتونستم از گلبرگ هات مراقبت کنم، با اینکه میدونستم چقدر حساس و شکننده ان.
متاسفم که همیشه پشتت ایستادم، دست هات رو خیلی کم نگه داشتم.
اما پشیمونی و حسرت های من قرار نیست مارو تو شرایط گذشته قرار بده و از این کاملا آگاهم.
هر وقت که از کنار شیرینی فروشیِ خیابونی که همیشه قرار میذاشتیم رد میشم، بوی پای سیبش یاد تو میندازتم.
وقتی که موقع خوردنشون، پودر شکر دور لبات پر میشد و وظیفه ی نانوشته ی من بود که اون هارو از کنار لبت پاک کنم.
کاش هنوز..
🦋 . violetfairymoon
از اینکه چرا نتونستم از گلبرگ هات مراقبت کنم، با اینکه میدونستم چقدر حساس و شکننده ان.
متاسفم که همیشه پشتت ایستادم، دست هات رو خیلی کم نگه داشتم.
اما پشیمونی و حسرت های من قرار نیست مارو تو شرایط گذشته قرار بده و از این کاملا آگاهم.
هر وقت که از کنار شیرینی فروشیِ خیابونی که همیشه قرار میذاشتیم رد میشم، بوی پای سیبش یاد تو میندازتم.
وقتی که موقع خوردنشون، پودر شکر دور لبات پر میشد و وظیفه ی نانوشته ی من بود که اون هارو از کنار لبت پاک کنم.
کاش هنوز..
🦋 . violetfairymoon