،، هر بار که حرف از رفتن میزدی با اینکه تموم سلول های بدنم خواستنت رو فریاد میزدن، طوری رفتار میکردم که انگار برام اهمیتی نداره.
نمیخواستم بدونی که نبودنت چقدر روم تاثیر داره و آخر هم فکر میکنم همین باعث جدا افتادنمون شد.
نیمه های شبه و دوباره یادت افتادم، احمقانه اس که بعد از اینکه خودم از زندگیت عقب کشیدم بخاطر اینکه من کسی نباشم که رها میشه، حس پشیمونی مثل موریانه وجودم رو میخوره.
رها.. کلمه ی عجیبیه. الان احساس رهایی میکنی؟
🦋 . chissoku
نمیخواستم بدونی که نبودنت چقدر روم تاثیر داره و آخر هم فکر میکنم همین باعث جدا افتادنمون شد.
نیمه های شبه و دوباره یادت افتادم، احمقانه اس که بعد از اینکه خودم از زندگیت عقب کشیدم بخاطر اینکه من کسی نباشم که رها میشه، حس پشیمونی مثل موریانه وجودم رو میخوره.
رها.. کلمه ی عجیبیه. الان احساس رهایی میکنی؟
🦋 . chissoku