ویک


Kanal geosi va tili: ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa: ko‘rsatilmagan


و آنقدر در اسم ها و چهره ها غرق شد که‌نه اسم خودش یادش موند و نه چهره اش.

Связанные каналы

Kanal geosi va tili
ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


haru dan repost
پرنده ی کوچک علاقه ام را میفرستم
برای پرواز در روزنه ی چین های ظریف دامنت
برای سر کشیدن به رنگ های سرازیر از خط دوخت هایش
پرنده ی کوچکم مست عطر گلاویز شده به یقه ی پیراهنت شده
مستِ همان عطر تلخِ به ارث رفته از سلیقه ی پدرت
باز بوی قهوه و سیگار عصرانه ات
میکوبد خود را به در و دیوار اتاق
شاد و سرکشانه برای کاوش های کوچک در مشام آدمی
تو روح دلبری ات را با کوکی های شکلاتی ات تلفیق میکنی
اگر نه
این طعم خوش از کدام بهشت به سرقت رفته میشود؟
در صبحی که هنوز خورشیدش پیچیده لای ملافه هاست
بر بوم سفید کنار پنجره قلم میرقصانی
گیره ی نامه ای که کبوترم آورده بود
جا خوشش کردی به پس زمینه ی خاکستری ژاکتت
تو همان خرامان قدمی که به ایوان میروی
و باران سر میخورد بر تره ی لخت گیسویش
تو همان مادر گربه های خفته ی زیر تختی
که کبوترم عاشق شمایل نیکویش شده
تو همان یاس سفید خوشبویی
که راه خانه اش
تمام محتوای ذهن پستچی ام شده ..
_برای ویک دوست داشتنی


| جیب‌های پُر از خیال dan repost
هانی خیلی مازمورانه دوست داشتنیه.


و فقط آدما هستن که رکورد خودشونو توی داشتن شخصیت مزخرف می شکنن.


بارون در قالب قطره های خیلی ریز بارید و من با دست هایی که دیگه حسی نداشتن، به اتفاقاتِ خیلی ریز فکر کردم.


وی در بلاتکلیفی محض به سر می برد.


امروز پا شدم دیدم معلق ام. جایی که نباید باشم اما توی زمان مناسب.
الان هم که با چشمای باز، کورم =))


برای من کیسه بوکس بخرید.


با سرماخوردگیِ نصفه نیمه، همون کیپ شدن بینی و سرفه های زورکی و خشکی گلو و چشمای پف کرده چیکار کنه؟تف.


| جیب‌های پُر از خیال dan repost
Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish


مدتیه خطرناک ترین تهدیدم 'میزنمتا' ئه/:


وای بایسم


~


اوه جیزس کرایس.


کنیچوا


اوهایو ویک چان


.


خود اون بی حس کننده ی تلخ مزخرفیش بد تر از دندون کندنه/:


یادمه امروز صبح، ساعت پنج و حدوداً نود دقیقه با صدای احمقانه ی زنگ در بیدار شدم. نفهمیدم چطور کار هام رو کردم اما می دونم که ربع ساعتی طول کشید. به خودم که اومدم، ساعت چهار و نیم عصر بود و با گربه ی توی بغلم خوابیده بودم.




@harfbzanbot dan repost
👤 2335
می دونی چطوری آدم دیگه از هیچی زیاد خوشحال نمی شه؟ چون کلیشه ها رو می شناسه. یا شاید می فهمه که تهش هیچ چیز خاصی نیست. بیشتر آدما متوجه می شن. اما مهم زمانه. این که کی کلیشه ها رو می شناسی. ۱۴ سالگی یا ۵۰ سالگی.

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

57

obunachilar
Kanal statistikasi