@BChatBot dan repost
از انزوای چشمانی خیس به نور شامگاهی فردا پی میبرم.
از خندههای بیدلیل زندانیان به نور تابیدهشده و خط خط پنجره مینگرم.
از رنگهای پاشیده شدهای روی دفتر نقاشیات طرح چشمانت را پیدا میکنم.
از تنش و بغض نگاهت رنگ میپاشم و مینویسم.
تو بِکِش؛ من مینویسم
تو بخند، من مینگرم
تو بتاب و من پی میبرم...
- غریب آشنا
- برای خوشحال کردنت
بداهه-🤍