غروب آفتاب بیش از هر چیزی برایش لذت بخش بود !
رویه تخته سنگه نشسته بود و به غروب آفتاب نگاه میکرد.غروب آفتاب و دریایه طوفانی،ترکیب شگف انگیز ی بود،آرامش او در همین دریا و غروب آفتاب خلاصه میشد ...به مردم نگاه کرد تعدادشون کم بود،این قسمت از ساحل همیشه خلوت بود،بخاطر همین اینجارو برای استراحت کردنش انتخاب کرده بود...
به اتفاقات اخیر فکر میکرد،اتفاقایی که باعث شد تنها بمونه تنها تر از هرکسی....
تصادف تمام اعضای خانواده به همراه معشوقهاش...
اینا چیزایی بود که از دکترا و آشناهایی که به دیدنش میومدن شنیده بود اون تنها کسی بود که ازاون تصادف وحشتناک که سرتیتر تمام روزنامهها شده بود جون سالم به در برده بود ،به گفته دکترا شش ماه رو تو کما گذرونده بود و هیچی یادش نمیومد،گاهی از فکر کردن زیاد خون دماغ میشدولی چندروز با خودش کنار اومده بود که زندگی جدیدیو شروع کنه به هر حال اون قرار نبود هیچوقت خاطرات قدیمی رو به یاد بیاره هر چند اگه به خاطر میاورد هم مهم نبود چون نه خانواده ای بود و نه معشوقهای پس باید زندگی جدیدیو میساخت.
بلند شد و اورکت مشکیاش را صاف کرد به سمت ماشین بنز جی کلاسش حرکت کرد،سوار شد و به سمت خونهاش حرکت کرد،آهنگ روسی مورد علاقهاشو پلی کرد و زیر لب باهاش میخوند...
چی در انتظار ویک بود!؟
رویه تخته سنگه نشسته بود و به غروب آفتاب نگاه میکرد.غروب آفتاب و دریایه طوفانی،ترکیب شگف انگیز ی بود،آرامش او در همین دریا و غروب آفتاب خلاصه میشد ...به مردم نگاه کرد تعدادشون کم بود،این قسمت از ساحل همیشه خلوت بود،بخاطر همین اینجارو برای استراحت کردنش انتخاب کرده بود...
به اتفاقات اخیر فکر میکرد،اتفاقایی که باعث شد تنها بمونه تنها تر از هرکسی....
تصادف تمام اعضای خانواده به همراه معشوقهاش...
اینا چیزایی بود که از دکترا و آشناهایی که به دیدنش میومدن شنیده بود اون تنها کسی بود که ازاون تصادف وحشتناک که سرتیتر تمام روزنامهها شده بود جون سالم به در برده بود ،به گفته دکترا شش ماه رو تو کما گذرونده بود و هیچی یادش نمیومد،گاهی از فکر کردن زیاد خون دماغ میشدولی چندروز با خودش کنار اومده بود که زندگی جدیدیو شروع کنه به هر حال اون قرار نبود هیچوقت خاطرات قدیمی رو به یاد بیاره هر چند اگه به خاطر میاورد هم مهم نبود چون نه خانواده ای بود و نه معشوقهای پس باید زندگی جدیدیو میساخت.
بلند شد و اورکت مشکیاش را صاف کرد به سمت ماشین بنز جی کلاسش حرکت کرد،سوار شد و به سمت خونهاش حرکت کرد،آهنگ روسی مورد علاقهاشو پلی کرد و زیر لب باهاش میخوند...
چی در انتظار ویک بود!؟