برایت از سیاهیِ اقیانوس وجودم بگم؟
یا قطراتی گرانبها تر از باران؟
من می توانم تاریکیِ که همانند خنجری در رگ هایِ یخ زده ام خط می اندازد را تحمل کنم.
و تو؟ تو حتی تماشاگر ان نیستی.
یا قطراتی گرانبها تر از باران؟
من می توانم تاریکیِ که همانند خنجری در رگ هایِ یخ زده ام خط می اندازد را تحمل کنم.
و تو؟ تو حتی تماشاگر ان نیستی.