𝗩𝗶𝘁𝗮


Kanal geosi va tili: ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa: ko‘rsatilmagan


𝗬𝗢𝗢𝗡𝗠𝗜𝗡
- 𝗨𝗻𝗸𝗻𝗼𝘄𝗻 -
http://t.me/HidenChat_Bot?start=1224243182

Связанные каналы

Kanal geosi va tili
ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


DONE -


https://t.me/black_lmoon
همیشه خودت رو مقصر مرگ عزیز ترین شخص زندگیت میدیدی. اون اولین و آخرین عشق زندگیت بود. از نظرت خیلی ناعادلانه بود که هنوز زنده ای، تا همینجا شم برای خانوادت زنده مونده بودی. ولی خودت چی؟ همینو میخواستی؟ نه. از همه دردناک تر این بود که موقع مرگ عزیزترین کست پیشش نبودی، شاید اگه پیشش بودی همه چیز متفاوت تر میشد و اون هنوز زنده بود.
دیگه نمیشد به زندگی بدون اون ادامه داد!
نفهمیدی چقدر تایم گذشت که خودتو روی پشت بوم ساختمون پیدا کردی. به ساعت مچیت نگاه کردی، 12:12 دقیقه نیمه شب بود. به لبه ی پشت بوم نزدیک شدی، ارتفاع خیلی زیاد بود،
یعنی موقع افتادن چقدر ترسیده بود؟
شاید اگر پیشش بودی اون نمی‌افتاد.
از دیوار کوتاه پشت بوم بالا رفتی و روش وایسادی، همیشه از ارتفاع میترسیدی و حالت رو بد میکرد، ولی مگه تو همون آدم قبلی بودی؟
نفس عمیقی کشیدی و برای آخرین بار به تصمیمت فکر کردی. بهترین راه رفتن بود، رفتن پیش عشقت.
لبخندی زدی، چشماتو بستی و خودت رو در آغوش هوا رها کردی.


https://t.me/divinewisdom_s
با دوستات میرین به یه پارتی و خوش میگذرونین و نوشیدنی میخورین و همه چی خوب پیش میره. بعد یه مدت بین گروه شما و یه عده دیگه که نمی‌شناختید دعوا میشه و از اونجایی که خیلی مست بودی لیوان شرابتو تو سر یکیشون خورد میکنی. دوستاش به سمتتون حمله ور میشن و هلت میدن و سرت به زمین میخوره و ضربه میبینه . قبل بیهوش شدن میبینی که پارتنرت بهشون حمله میکنه؛ میخوای دستتو به سمتش دراز کنی و صداش کنی ولی برای اینکار خیلی ناتوان بودی. تصویر رو به روت کم‌کم تار شد و بعد از چند ثانیه دیگه چیزی ندیدی جز تاریکی مطلق.


جوری که دارم واسه همتون سناریو خودکشی مینویسم.


- Maryam
دوباره و دوباره از مهمترین آدمای زندگیت زخم خوردی!
دیگه بسه، مگه یه آدم چقدر ظرفیت داره؟ نفس کشیدن برات سخت شد و اشکات گونه هاتو خیس کردن.
دیگه تحمل کردن زندگی زیادی از توانت خارج بود.
درحالی که از گریه به هق هق افتاده بودی وارد حموم شدی و درو بستی. تیغ و برداشتی و نشستی روی زمین. عجولانه تصمیم گرفته بودی و مطمئن نبودی که داری کار درستی میکنی یا نه. ولی چه فرقی داشت؟ دردش قطعا از درد قلبت کمتر بود.
تیغ رو روی مچ دستت کشیدی و بعد چند ثانیه خون بود که داشت روی زمین میریخت.
میسوخت، خیلی میسوخت، ولی حس میکردی که داری خالی میشی.
با چشمای اشکی به دستت که داشت قطره قطره خون ازش میرفت زل زده بودی. زمان زیادی نگذشت که از حال رفتی و چشمات بسته شدن.


https://t.me/hObliviate
دوباره همون حس مضخرف همیشگی اومده بود سراغت. از این حس متنفر بودی و متاسفانه هیچ راه فراری ازش نبود. رابطتت با همه بهم خورده بود و توانایی درست کردن دوبارشون رو نداشتی. حس میکردی کسی نیست که بهت نیاز داشته باشه. به رویایی هم که داشتی رسیده بودی و دیگه کاری نبود که برای انجامش هیجان داشته باشی.
زدی و همه ی اکانت های مجازیت رو پاک کردی؛ خیلی خسته بودی برای حرف زدن و شنیدن حرفای بقیه.
شاید حرف زدن با دوستات حالتو بهتر میکرد، ولی تو این شرایط دلت هیچکس رو نمیخواست. دلت فقط نبودن رو میخواست.
عالی شد! حس تنهایی هم اومد سراغت.
از نظرت بهترین وقت بود برای نیست و نابود شدن؛ شاید لفظ بهترش مردن باشه!
آدم‌ بی طاقتی نبودی؛ چه چیزهایی رو که تا الان تجربه نکردی! ولی هم خیلی خسته بودی و هم خیلی ناامید. از خودت متنفر بودی.
رفتی و هرچی قرص و دارو داشتی رو برداشتی و ریختی روی تخت
نمیخواستی گریه کنی ولی چشمات به تصمیمت اهمیتی ندادن و خیس شدن.
رفتی و پارچ و لیوان و اوردی و نشستی رو تخت.
هنذفری رو توی گوشت گذاشتی و یه اهنگ پلی کردی. دیگه نتونستی جلوی اشکات رو بگیری و بهشون اجازه ی جاری شدن دادی. قرصارو دراوردی و دونه دونه شروع به خوردن کردی. بعدشم همرو با دستت کنار زدی و روی زمین ریختی. در حالت عادی از شلختگی عصبی میشدی ولی خب، بلخره داشتی میمردی، چه فرقی داشت.
رفتی زیر پتو و روی تخت دراز کشیدی. نمیدونستی برای بار چندمه که اون اهنگ داره پلی میشه ولی مهم نبود.
کم کم پلکات سنگین شد و داشتی همه جارو تار میدیدی. به تنها چیزی که نیاز داشتی خوابیدن بود برای همین به پلکات اجازه ی بسته‌شدن رو دادی. کم کم با صدای اهنگی که توی گوشت میپیچید همه جا تیره و تار شد.
(اهنگ هم indigo بود)


حس میکنم زیادی دارم چرت و پرت مینویسم شما به بزرگی خودتون ببخشید😭😂


https://t.me/IBREVE
یکی از آدم های مهم زندگیت ترکت میکنه و چی بدتر از این که تو وابستش شده بودی؟
انگار که دنیا رو سرت آوار شده بود. اشک هات زودتر از چیزی که فکرشو میکردی روی صورتت جاری شدن.
برای عوض شدن حال و هوات با دوستت قرار میذاری تا باهم برین به یه بار و شاید یکم نوشیدنی بخورید. درحالت عادی نمیخوری ولی امروز رو میتونستی به خودت اجازه ی نوشیدن بدی.
توی بار بنا به دلایلی با دوستت هم دعوات میشه و از کوره در میری و دلشو میشکنی. اما دست خودت نبود، تو وضعیتی نبودی که بتونی به درست و غلط بودن حرفات فکر کنی.
دوستت از بار خارج میشه و تورو با وزن زیادی از ناراحتی و پشیمونی تنها میذاره. حس میکنی که دیگه نای ادامه دادن رو نداری.
بعد از مدتی که معلوم نبود چقدر نوشیدنی خوردی با اشک هایی که بی وقفه رو صورتت جاری بودن از بار خارج میشی.
چندباری نزدیک بود از شدت مستی زمین بخوری ولی تعادلت رو حفظ میکنی و به راهت ادامه میدی
گوشیتو در میاری و به دوستت زنگ میزنی تا بخاطر حرفایی که بهش زدی عذر خواهی کنی.
نمیدونستی داری به کجا میری ولی مهم نبود برات، شاید بعد از حرف زدن میتونستی راه درست رو پیدا کنی. در حین حرف زدن با دوستت بودی که صدای بوق ممتدی رو میشنوی و میخوای به سمت صدا برگردی و ببینی چه خبره ولی دیگه دیر شده بود. درحالی که روی زمین افتاده بودی و چشمات درحال بسته شدن بود، ماشینی رو دیدی که چند متر جلوتر وایساده و رانندش داره به سمتت میدوعه.


https://t.me/libraxxxxxxhelxxfox
درحالی که سیگارتو روشن کردی دونه دونه قرصارو از جاشون در میاری و توی یه بشقاب کوچیک میریزی.
بشقاب و لیوان اب و برمیداری و رو میز کوچیک کنار وان میذاری.
لباساتو در میاری و وارد وان که از قبل با آب گرم پرش کرده بودی میشی.
از آرامشی که میگیری ناخودآگاه چشماتو میبندی‌؛ شاید این آخرین باری بود که این حس به سراغت میومد.
سیگار رو تو جا سیگاری خاموش میکنی و لیوان آب رو به دست میگیری و دونه دونه قرصارو شروع به خوردن میکنی.
لیوان رو سرجاش میذاری و چشماتو میبندی و به سکوت گوش میدی.
آخرین تصویر باقی مونده در ذهنت کاشی های سفیدرنگ حمومه که روبه روت قرار داشتن.


- Nell
با پارتنرت رفتین به یه بار
یه گروه آدمای مست واسه اذیت کردنت نزدیکت میشن و پارتنرت یه مشت تو صورت یکیشون خالی میکنه؛
اون آدم ها هم که بیش از حد مست بودن رو پارتنرت چاقو میکشن و به سمتش حمله میکنن و تو برای نجاتش میپری جلوش و چاقو میخوری.
آخرین چیزی که حس میکنی آغوش گرم پارتنرت و قطره اشکیه که روی گونت چکیده.


چالش`-
این پیامو فور کنید تو چنلاتون تا با وایبی که ازتون میگیرم دلیل مرگتونو بگم.
ظرفیت : 7




- عشق فرق می‌کنه و کی میتونه نجات پیدا کنه؟






I've got my eye on you -






- You're my paradise -



20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

43

obunachilar
Kanal statistikasi