مرد به سمت صورت زیباش خم شد.
+قرار بود دیگه اینجا نیای.. یادت میاد؟
اخماشو درهم کشید و با پررویی به چشماش زل زد.
-نیومدم که بگم برگرد. نیومدم که بگم بمون. برو. هر جهنمی دوس داشتی برو. با هر کسی دوس داشتی برو. برو و دیگه هم برنگرد. من اونقدری بزرگ شدم که بتونم از خودم مراقبت کنم. دیگه اون پسر بچه ای که مراقبش بودی نیستم. اومدم بگم دیگه سیگار نکش. تو قول دادی بهم!!!
مرد لبخند بیجونی زد و سرشو نزدیک گوش پسرش برد. آروم زمزمه کرد..
+مطمعنی..؟ پسرم؟..تو حتی هنوز انقدر بزرگ نشدی که یادت بمونه بند کفشاتو ببندی..
+قرار بود دیگه اینجا نیای.. یادت میاد؟
اخماشو درهم کشید و با پررویی به چشماش زل زد.
-نیومدم که بگم برگرد. نیومدم که بگم بمون. برو. هر جهنمی دوس داشتی برو. با هر کسی دوس داشتی برو. برو و دیگه هم برنگرد. من اونقدری بزرگ شدم که بتونم از خودم مراقبت کنم. دیگه اون پسر بچه ای که مراقبش بودی نیستم. اومدم بگم دیگه سیگار نکش. تو قول دادی بهم!!!
مرد لبخند بیجونی زد و سرشو نزدیک گوش پسرش برد. آروم زمزمه کرد..
+مطمعنی..؟ پسرم؟..تو حتی هنوز انقدر بزرگ نشدی که یادت بمونه بند کفشاتو ببندی..