آبی.


Kanal geosi va tili: ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa: ko‘rsatilmagan


توهمات یک آدم عادی!

Связанные каналы

Kanal geosi va tili
ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri




همانند سایر روز ها
از همان قهوه همیشگی و پُک های پی در پی لذت میبردم
همه چیز همان قدر تکراری مانند روز های پیشین
اما
مدتی است چیزی تغییر کرده٫
دلتنگی برای چیزی که هرگز نبوده
اندوه برای چیزی که هرگز نداشته
حسرتی که نمیداند چه میخواهد
و به ناچار
فرار از مصیبت ها.


گویی به این باور رسیده ام که سزاوار عشق نیستم.




میخواست بخوابد
ولی کابوس هایش اَمان نمیدادند
میخواست دوباره نقاشی بکشد
دست هایش میلزیدند
میخواست دوباره برقصد
پاهایش دگر قادر به حرکت نبودند
او فقط میخواست زنده بماند

نتوانست.




y’all can talk to me every time u wanted:

https://telegram.me/BiChatBot?start=sc-933830-k5g8nvC






شاید کمی عجیب به نظر برسد ولی
به دنبال کابوس های شبانه ام میگردم
چند شبی میشه که گمشان کردم٫
حداقل آن ها شبانگاه در تاریکی رهایم نمیکردند.




T U N R I D A dan repost
پسربچه:پدر چرا نمیگذاری به ادم ها نزدیک شوم؟
پدر:هزاران بار به تو گفتم انسان نه.
ان ها یک مشت خوک کثیف هستند که هیچ وقت نباید به انها نزدیک شد
ان خوک های کثیف حتی نمیدانند که چطور از دستانشان استفاده بکنند
پسر بچه بغض گلویش را گرفت
پدر ادامه داد:
ان ها حتی روح هم در کالبد ندارند
اگر میخواهی روحت را از دست دهی به خوک ها نزدیک شو.
ان ها چنان مغز کثیفی دارند که نمیتوانی تصورش را هم بکنی
یک جفت دست و یک جفت پا دارند و بجای استفاده مفید خود را لجن تر از همانی که هستند میکنند
یک جفت چشم دارند که اگر چند ثانیه به ان ها خیره شوی میفهمی.
یک جفت گوش دارند اما هیچگاه هیچ چیزی را نمی شنوند.
زبان دارند اما به جای حرف های زیبا تعفن از دهانشان سراریز میشود
هیچ روحی ندارند و من هم نمیدانم برای چه تنفس میکنند.
عواطف را ،روح را،کالبد را از تو می‌گیرند
و اینکار فقط و فقط برای خواسته های خودشان است.
پسر بچه دیگر نتوانست جلوی گریه هایش را بگیرد.
پدر:میبینی؟ان ها حتی نمیتوانند مثل تو گریه بکنند
ان ها هیچ چیز در خود ندارند.


در کنج کافه ی مورد علاقم٫
روی همان صندلی همیشگی٫
از طعم تلخ تکراری قهوه هروزم لذت میبردم که
قطره ی آبی شلوارم را خیس کرد٫
گُمانم باران از زیر سقف سیمانی نفوذ کرده بود
عجیب نیست؟
مگر میشود آسمان شب٫ در گرم ترین ماه سال بارانی شود؟




کاش میتوانستم فقط برای یک روز مثل یک آدمیزاده معمولی زندگی کنم.


I only let him out at night sometimes.
when everybody's asleep.
I say, I know that you're there,
so don't be sad
then I put him back,
but he's singing a little
in there.


من با استعداد بودم.
یعنی هستم
بعضی وقت ها به دست هایم نگاه میکنم و فکر میکنم که میتوانستم پیانیست بزرگی شوم.
ولی دست هایم چه کار کرده اند؟ یک جایم را خارانده اند ،چک نوشته اند ،بند کفش بسته اند ،سیفون کشیده اند و غیره.
دست هایم را حرام کردم.
همین طور ذهنم را .


بوکفسکی




بله درسته
من هم یک جانور درست مثل شما هستم
با این تفاوت که
طوری به غروب آفتاب مینگرم ٫که انگار آخرین باری است که چشمانم فرصت نگریستن دارند
طوری به موسیقی گوش میدهم ٫که انگار آخرین باری است که توان شنیدن دارم
و در آخر

طوری به آغوش میکشمت که انگار آخرین ساعات این زندگی ناچیزم را با دستانم تقدیم تو میکنم.


تصمیم دارم در یک روز بارانی خود را تسلیم زندگی بعدی کنم٫
این کالبد درمانده تر از آن است که دستانش را برای تقاضای کمک به سمت جانوری دراز کند

شاید که به آرامش حقیقی نزدیک تر شدم.

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

59

obunachilar
Kanal statistikasi