چهارم یا پنجم دبستان بودم که بابا یه سررسید دستم داد و گفت بنویس، خاطرات روزانهت رو بنویس.
از اون روز تا حالا چندین تا سررسید نوشتم.
نوشتم و نوشتم و نوشتم.
کلمات شدن همدم روزهای سخت و شیرینم.
از اون روز تا حالا چندین تا سررسید نوشتم.
نوشتم و نوشتم و نوشتم.
کلمات شدن همدم روزهای سخت و شیرینم.