دکتر یحیی قائدی


Kanal geosi va tili: ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa: ko‘rsatilmagan


کانال اختصاصی دکتر یحیی قائدی
دانشیار گروه فلسفه تعلیم و تربیت دانشگاه خوارزمی
متخصص و پیشگام در حوزه فلسفه برای کودکان
برگزار کننده دوره های مقدماتی و پیشرفته تربیت مربی فلسفه برای کودکان
مشاوره فلسفی و کافه فلسفه
ارتباط با ادمین
@ramezanimasume

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Kanal geosi va tili
ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


قصه.رنگ.توپ dan repost
شیوه تسهیل گری و کندوکاو برای کودکان

🔹حضور در کارگاه و کلاس های عملی، یکی از ضرورت هایی بود که همیشه نیازش را درک می کردم.
🔹در عصر روز سوم کارگاه های دانشگاه خوارزمی ، دکتر قائدی با دعوت از تعدادی کودک، در عمل شیوه کندوکاو با کودکان را به ما نشان دادند.
🔹ابتدا از بچه ها خواست که از همدیگر هر سوالی دوست داشته باشند، بپرسند و باهم آشنا شوند.
🔹مرحله بعد:یک انیمیشن کوتاه به کودکان نشان دادند و از آنها خواست برداشت شون را در قالب یک جمله و یا نقاشی، بیان کنند.
🔹از بچه ها خواست نظرشون را در مورد برداشت دوستشون بگویند.
به شیوه فبکی بچه ها گفتگو کردند و استاد، نه در نقش معلم بلکه تسهیل گرایانه گفتگو را مدیریت می کرد بدون اینکه به بچه ها آموزشی دهد، بچه ها را ترغیب کردند به سخن گفتن و فکر کردن.

*اسماعیل آذری نژاد*
http://t.me/joinchat/Bzj9kz7uR4-8TajFhgaXsA


قصه.رنگ.توپ dan repost
شرکت در کارگاه سه روزه" فبک"
دانشگاه خوارزمی تهران
سپاس از دکتر قائدی و شاگردانشون که با گرمی پذیرای بنده بودند
فبک" شیوه فلسفیدن و پرورش فکر کودکان


گزارش آقای اسماعیل آذری نژاد از حضور در کارگاه تربیت مربی فلسفه برای کودکان در کانال قصه. رنگ. توپ
@yahyaghaedi


فلسفه براي کودکان ايران iranp4c dan repost
🌲🌳کارگاه فلسفه برای کودکان #فبک_طبیعت با همکاری دانشگاه خوارزمی و انجمن "ما به درختان نیازداریم".
اجرا :دکتر یحیی قائدی و ماریا بنکس
دانشگاه خوارزمی، ۱۲،۱۳،۱۴ دی ماه ۹۶
@iranp4c


Rabnews.ir dan repost
دکتر یحیی قائدی در گفت‌وگو با خبرگزاری مهر: «مشاورۀ فلسفی»، ورود فلاسفه به حرفه‌های یاورانه و مددکاری به افراد جامعه است.

بخشی از گفتار دکتر قائدی را دربارۀ مشاورۀ فلسفی می‌خوانید:

▫️این مشاوره، به‌کارگیری راه‌ها و روش‌ها و سبک‌های فلسفی است برای کمک به افراد در حل مشکلاتشان. گرچه مشاورۀ فلسفی هنوز در حوزۀ «روان درمانی» مدعی نیست که درمان می‌کند، باور بر این دارد که مهم‌ترین مشکلات بشر در ارتباط مستقیم با نحوۀ تفکر و اندیشه آن‌هاست. مشاور فلسفی کمک‌کاری است برای تقویت فکر، خودکاوی به منظور به‌زیستی و ارزیابی خود در جهان.

▫️ هم فبک و هم مشاورۀ فلسفی در ذیل فلسفه کاربردی قرار گرفته‌اند. مهارت‌هایی که به تسهیل‌گران فبک آموزش داده می‌شود و فنونی که آن‌ها با کودکان و نوجوان‌ها در کارگاه‌های فبک کار می‌کنند، نیازمند داشتن بضاعت‌های مناسبی از شناخت و اجرای مشاورۀ فلسفی است.
http://yon.ir/CAa3F
@Rabnews


برگزاری دوره تربیت مربی فلسفه برای کودکان در کرمان
28 و 29 دی ماه
برای اطلاعات بیشتر با شماره های زیر تماس حاصل فرمایید:
09132956339
09171689152

@yahyaghaedi


برگزاری دوره تربیت مربی فلسفه برای کودکان در کرمان
28 و 29 دی ماه
برای اطلاعات بیشتر با شماره های زیر تماس حاصل فرمایید:
09132956339
09171689152

@yahyaghaedi






کافه فلسفه ۹
یک فنجان قهوه در کافه دیوار
یحیی قائدی

"اغلب صفات انسان وراثتی است به جز خریت که حاصل تلاش شخصی است"
من:خب این رو دیوار نوشته بود به عربی بعد کسی گذاشته بود رو دیوار اینستا گرام ، که اونم اهوازی بود زیر نوشته ,نوشته بود قیس.
من:زیر ان دیوار نشستم روی میز یک فنجان بود که توش قهوه بود حالا من تو کافه بودم اسمش رو گذاشتم کافه دیوار .
من :هنوز در گیر اینم که تنها ویژگی وراثتی ادم خریته یا خریت تنها ویژگی ادمه؟یا تنها ویژگی ای که کسب می کنه خریته؟
من:صدای ممتد هواپیما در ساعت شش صبح هنوز ادامه دارد. منتظره احتمالا باند خالی بشه.نمیدونم چرا همش تو ساعت نماز برای من بلیط می گیرند.اخه اونا فکر نمی کنند مسجد سالن انتظار جای اینهمه نماز گزار نداره؟تو هواپیما دوتا روحانی بود می شد تو هواپیما نماز خواند.
تو:خریت (یعنی من بودن) تنها چیزیه که ادم خیلی برایش تلاش می کند.
من: صبح بخیر اینو مهماندار میگه انگار داره پرواز راه میفته. نمی دونم داشت به من می گفت یا به تو.
من روبه تو :چرا بخودت توهین می کنی؟
تو: یعنی اگر من بگم "منم "بخودم توهین کردم؟
من :نه خریت تنها چیزی است که نیاز به زحمت ندارد.
مهماندار:اقا میشه ظرف غذا تو بدی؟
من نگاهش می کنم چقدر غرق نوشتن این شده بودم
می ذار مش توکانال ،رو فلایت مودم به محض اینکه رسیدم زاهدان رایحه اش پخش می شه تو هوا.خریت سرانجام به تلاش احتیاج داره یاخود بخود میشه؟ساعت هشت صبحه من هنوز روی کویر در حال پروازم.اخرین جرعه قهوه ام را در کافه دیوار در اهواز سر می کشم.
@yahyaghaedi




"محضر شریف و مبارک خر شریف خودم. دورد می فرستم ای همزاد و همراه همیشگی من.قربانت گردم. تصدقت بروم.تو میدانی که دوری تو حتا در یک لحظه هم برای من گران است و نگرانم که نبود تو مرا از انسانیت بیندازد. یا خدای ناکرده چیزی از خریت تو کم کند بااین حال به تو اطمینان دارم که همواره در کمال قدرت خر خواهی ماند و این منم که ضعیفم و بدون تو از دست می روم.اما همان گونه که پیشتر خدمت محضر مبارکتان عارض شدم گاهی کمی استراحت برای تجدیدقوای هر دو یمان خوب است.تصدقت گردم شما را به مدت دو هفته به مرخصی می فرستم.در طول این دو هفته تو مجازی هر کاری که دلت می خواهد انجام دهی و فقط با من کاری نداشته باش. تو می توان با خرهای دیگر ادمها رفاقت کنی یا می تو انی با خر انها رفاقت کنی وپدرشان را در بیاوری. زیاده زحمت نمی دهم .اهان یادم رفت در این مدت می توانی به کافه ها بروی و از دور یا نزدیک خرهای ادمهای کافه نشین را مشاهده کنی و بعد باهم در بارشان گفتگو کنیم."
@yahyaghaedi


کافه فلسفه ۷
یحیی قائدی
این راوقتی می نویسم که کافه فلسفه شش هنوز تمام نشده است.این را در مموی گوشیم می نویسم.مموی گوشیم دارد منفجر می شود. از زمان سفر سوئد نزدیک دو سال پیش هنوز دارم تو دلش می نویسم ‌با اینکه مطالب پیشین اینجا و انجا نشر شده اند ولی دلم نمی اید پاکشان کنم.امان از دست دل آدم.
تو: اینا رو چرا اینجا می نویسی؟
من: پس کجا بنویسم؟
تو: عجب ادم هستیا؟
من: عجب خری هستیا؟
من دارم فکر می کنم خر هم ممکن از دست حماقت ادم دیوانه شود.اخه من روی کف اتاق دراز کشیده بودم و داشتم چندتا کتاب را ورق می زدم ولی همش تو فکر کافه بود که یک هو دلم خواست کافه فلسفه ۷ رو بنویسم و داشتم فکر می کردم اسمش را بگذارم ؛فرار، نه فرار خود، نه فرار از دست خر خود، نه فرار از دست خر مردم.
سرانجام اشمش چی شد؟ حالا دیگه نمی دونم.
تو: تو طول تاریخ هیچکی نتونسته از دسته خرش فرار کنه.حالا کجا می خواستی بری؟
من نمی دونم داشتم. فکر می کردم میشه از هرچی که احساسی بهش داری فرارکنی و بری یه جایی تو جنگلی، تو دری، تو دشتی که هیچ کس و هیچی نباشه و اونموقع حتی اگر خرت هم باشه فکر نکنم مشکلی بتونه درست کنه.
تو :بازم خوبه که من هستم.یعنی تو می خوای مثل سگوران تو کوزه یابشکه زندگی کنی؟
من: خب انموقع دیگه برای تهیه یه خونه پدرت در نمی اد. نه لازمه جلو بانک ها سر خم کنی. نه جلو ا دمها سر کج کنی و نه تازه کشف کنی که تو این همه سال که به عالم و ادم کمک کردی حالا یک نفر نیست که روت رو بگیره و از زندگی مایوس می شی. حالا می بینی تو کوز ه یا تو بشکه چقدر خوبه ، اونموقع اگر امپراتور هم بیاد از جلوت رد بشه ،برات مهم نیست و فقط ممکنه از ش بخوای تا بره کنار تا افتاب بتابه. به هیچکی نیاز نداری و تازه ا دم می فهمه که چرا سقراط این همه از کار مردم شگفت زده بود که داشتند از دکانها یه عالمه چیز می خریدند.
من همینطور دارم فکر می کنم و خرم انگار خودش قبل از اینکه از من مرخصی بگیرد ، خودش رفته. من دارم به بخشی از کتاب زهیر پائولو کوئیلو فکر می کنم که در باره ولگردها در کوچه پس کوچه های پاریس بود و هما نموقع که داشتم می خواندم یک لحظه دلم خواست ولگرد باشم.
تو:یعنی حالا نیستی؟
من:فکر کردم تو مرا رها کردی؟
من:تا ببینیم مرادت از ولگرد چه باشد(اینجوری خرم را که فکر می کردم رفته مرخصی دست به سر کردم).ولی نتونستم از پرسش خر گرامی رها شوم ایا من یا ما ولگرد نیستیم ؟ولگردی یعنی رهایی؟تصور کن از خانه نه از بشکه یا کارتن یا گوشه ای از خیابان که محل استقرار دیشبت بوده است بیرون بیایی و برایت فرقی نکند کجا بروی ، چه بخوری چه کسی را ببینی.
. آه ولگردی
اینطوری می توانستی پوزه خیلی ها را بخاک بمالی. پولدار ها و حکومتی ها بیشتر از دست ولگردها ناراختند پولدار ها؛ چون ولگرد ها به چیزی احتیاج ندارند تا بخرند و اینطوری پولدار ها پس از مدتی ورشکست می شوند.حکومتی ها هم که دلشان لک زده یک عده از انها اطاعت کنند و ولگرد ها بدترین هستد برای اطاعت .تازه باید مالیات بگیرند تا حکومت کنند انهم که نزد ولگرد ها وجود ندارد.
تو:فکر خوبی ها اگر می خواهی دولتی را جابجا کنید دیگر نه نیاز به تظاهرات هست نه حرف های روش فکری .فقط کافی است ولگرد شوید.
من:به دولت چکار داری؟می خواهی کاری کنی تو کافه فلسفه ۹ از گوشمالی دولت بنویسم تاز معلوم نیست کجا و تازه اونا اونجا طویله ندارند که تو هم با من بیایی.
من داشتم فکر می کردم که دست کم یه مدتی به خرم مرخصی بدهم شاید نفس راحتی بکشم و شاید خرم راضی شود چون می داند که این دوری همیشگی نیست و هر موقع دلش برایم تنگ شد و حتی وقتی که هنوز مرخصی اش تمام نشده می تواند برگردد.
تو: ایده خوبی است.
من: دارم فکر می کنم تو، نقشه ای در سر دارد ولی با این حال تصمیم می گیرم به او نرخصی بدهم و به جای دوری بروم از هر چه رنگ ادم و تمدن هست دور باشد.
من برگه مرخصی تو را با متن زیر اماده می کنم:


masume ramezani dan repost
کارگاه آموزشی بازی درمانی
توسط دکتر مریم دیبا
زمان 11 دی ماه
مکان دانشگاه رفاه
برای ثبت نام با شماره های
35074222 و 35074279 تماس حاصل نمایید
@yahyaghaedi




Raheleh Khoshamadi dan repost
خدماتي كه ما ارايه ميدهيم؛
همراهي دكتر قائدي و مباحث فبك
گشت يك روزه در دهلي، آگرا، ريشيكيش و هريدوار
هتل ٥ ستاره در دهلي و آگرا، ٤ ستاره در ريشيكيش
تمام ورودي ها بناي تاج محل، قلعه آگرا، قطب مينار و..
بازديد از معبد باشكوه آكشاردام و شركت در برنامه هاي جانبي آن..
برنامه كنسرت موزيك صوفي در شهر ريشيكيش
برنامه گشت آبشار در شهر ريشيكيش
تورليدر از ايران در تمام سفر
حضور راهنما محلي در هر شهر
تمام رفت و آمدهاي داخل شهر ريشيكيش


Raheleh Khoshamadi dan repost




کافه کشک ، ول ،
فلسفه ۸
یحیی قائدی
کرمان
(تو شب زلزله و الودگی وقتی بی خوابی هم به سرت بزند اینها را می نویسی؛ تازه انتظار داری دیگران هم بخوانند.خب وقتی کنسلی کارگاهت هم اضافه شود کار دیگری نمی ماند که انجام دهی)‌.
چند باری حسم بالا و پایین شد اغازش وقتی بود که سوار هواپیمای ماهان شدیم حس "در حال خارج رفتن" به من دست داد.هواپیمایی بزرگ و شیک با یه عالمه صندلی و مهماندارهایی نسبتا شیک و بهتر از همه بموقع سوار شدن. "تو" در حال اماده کردن مقدمات مرخصی است و به همین دلیل خیلی به من گیر نمی دهد و گاهی حس می کنم که نیست. کسی و یا چیزی این حس من را فهمیده است.او احتمالا خر گرامی درون من نیست چون او قدرت ندارد هواپیما را یک ساعت و اندی دقیقه روی در ورودی باند نگه دارد. و حس خارج رفتن را از حلقوممان بیرون بکشد.
تو.ببین قدرت من را دست کم گرفتی اولا هنوز من مرخصی نرفته ام ‌و تازه دارم تمرین مرخصی رفتن می کنم.بعلاوه داشتم فکر می کردم وقتی ادمها مرخصی می روند یعنی به کجا می روند.من کوتاه مدت رفتم و در راه به یه عالمه رفیق برخوردم و فهمیدم که نباید غصه دار مرخصی طولانی باشم‌‌‌‌‌
من:با رفقایت (خر های درون گرامی دیگران) چه حشر و نشری کردی؟
تو:یکی بود که با صاحبش بحث می کرد که نباید در زمانهای اذان و نماز پرواز باشد تا ملت مومن بتوانند خداوند را عبادت کنند.
صاحبش:یعنی باند فرودگاه پایتخت را یک ساعت معطل بگذاریم ؟
تو:بله بهتر است از تو شکایت کنند که کون و مکان را چرا در زمان عبادت متوقف نکردی؟
صاحبش:پس خدمت به خلق و حق مردم و وقت مردم و هزینه های از دست رفته و و اعصاب مردم و ...چه می شود.؟
من:دیگر با که حشر و نشر کردی؟
تو:دیگری بود می گفت دست کم مردم را در این زمانها به فرودگاه نکشانیم یا ساعت های پرواز را پخش کنیم تا مردم در فرودگاه و روی باند علاف(علف خوار)نشوند
خر اون دیگری:من هیچ حرفی ندارم بزنم فقط می دانم که نباید این کاربکنم.
تو:نمی خواهی پرواز کنی؟
من:اها
من:از در هواپیما که خارج شدم رایحه خوبی به مشامم خورد (اولین نشانه های مهمان نوازی بروز کرده بود)گفتم یعنی در کل شهر ،یعنی درفرودگاه هم؟
تو:(انگار او دیگر کاملا برگشته و به من چسبیده).ببین خیال پردازی نکن، پس از مدتها دوری از ادواد(جمع دود)حالا می خواهی سنگین ترش را تجربه کنی؟
من:یه حب بد نیست؟ دودی بگیرم بد نیست.
تو:حالاشاید مهمان شدی،هنوز دور نکرده!
من:(با دوست عزیزی در حال رفتن به سمت شهر و رستوران هستیم)تصمیم گرفتم کافه فلسفه ۸ را به کرمان اختصاص بدهم.
من:ببین من واقعا گرسنه نیستم .منو ببر محل استراحت.
او:نمیشه که(به لهجه کرمانی).
او: هنوز دور نکرده، یه دهن بزنید می خورید.
من:دارم به شهر و هوایش فکر می کنم و می پرسم باران هم که خیلی وقته نیامده.؟
او:به قول کرمونی ها هنوز دور نکرده!
من:دارم به مشکل دور و دیر فکر می کنم.دور یعنی چه ؟دیر یعنی چه؟ما هم وقتی می خواهیم بگوییم یک جایی از ما خیلی فاصله داره می گیم:" دیرن"یعنی خیلی دوره.لر ها هم همین گرفتاری دارن.با این تفاوت که دور تولهجه ما کاربرد نداره همه چی برای ما "دیرن".
وارد رستوران سنتی مدرن کشکول می شویم.چند نفری که پشت میز پذیرش نشستند جا می خورند رنگشان می پرد. میگویم کجا بنشینیم می گویند اه فکر کردیم از اماکنید . قیافه هاتون مثل اوناست کت و شلواری! اونا با شما چکار دارند ؟به اهنگا گیر میدن؟نه با اونا کار ندارن؟من دارم فکر می کنم یعنی به چه گیر میدن؟
تو: عجب نفهمی هستی؟
من:حالا که جای همه چیز عوض شده،تو هم برای من ادم شدی.لطفا دست کم تو یکی سرجات باش.
منو:(فهرست غذاو هیچ نسبتی با منون ندارد)تو (داخل با تو اشتباه نشود)من نیمی از غذا ها نیست.فقط اون هایی هست که رو کاغذ یادداشت لای من نوشته.
من: کباب بره
کارمند زن خوش بر روی رستوران:گوشت کباب برش سفته ها
من.من خودم کاب زن حرفه ای هستم.
کارمند:پس همونو بیارم؟
تو:عجب خری هستی ها.
من:بله همینطور است.
اینقدر این کباب بره طول کشید که من و دوستم در باره ارام بودن کرمانی ها کلی حرف زدیم
من:داره دیر(دور)میشه؟
او:شب بلنده
.من:شما چقدر ش...ل...و و...ل ید؟شیرازی ها که یخ تو دهانشونه شما چی تو دهنتونه؟
او: اونی که دوید و اونی که خزید و اونی که پرید همه با هم رسیدند.
تو(خر گرامی درون):بدینوسیله تو در برابر چنین استدلالی چه می توانی بگویی؟
من:کاش تو به مرخصی می رفتی‌.
@yahyaghaedi



20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

782

obunachilar
Kanal statistikasi