تو غار خودم نشسته بودم
تو تنهاییم اشک میریختم
تو تاریکی بسختی نفس میکشیدم
هیچ نوری نبود
درو باز کرد
پرده هارو کشید
دستم رو گرفت
و منو از کنج اتاقی که خودم رو در اون غرق کردم بیرون اورد
یهو
چشمامو باز کردم
اشک گوشه ی چشمم رو پاک کردم و رویای تکراریم به پایان رسید
تو تنهاییم اشک میریختم
تو تاریکی بسختی نفس میکشیدم
هیچ نوری نبود
درو باز کرد
پرده هارو کشید
دستم رو گرفت
و منو از کنج اتاقی که خودم رو در اون غرق کردم بیرون اورد
یهو
چشمامو باز کردم
اشک گوشه ی چشمم رو پاک کردم و رویای تکراریم به پایان رسید