🔸مفاهیم: آژانس در سینما و تلویزیون
▫️نوشته متیو هیلر* ترجمه یونس شکرخواه:
#آژانس را میتوان در معنای گسترده آن، ظرفیت تمایزسازی معنا کرد: آژانس به نیات مردم در اجرای امور اشاره نمیکند، بلکه مقدمتاً به قدرت آنها در اجرای آن نیات دلالت دارد.
تعریف فرهنگ لغت آکسفورد در این باره این است: کسی که قدرت تأثیرگذاری دارد» (گیدنز، ۱۹۸۴: ۹).
نباید این چنین گمان کرد که معنی آژانس این است که افراد برای انجام هرچه دلشان میخواهد، آزاد هستند؛ مردان و زنان ممکن است قادر به ایجاد تفاوت و تمایز باشند، اما قطعاً نمیتوانند چنین تمایزی را با شرایط کاملاً دلخواه خود ایجاد کنند.
بحثهای مربوط به آژانس در نظریه فیلم و تلویزیون در دو بافت کاملاً عمده مطرح میشود.
اولین بافت مربوط به نظریههای روایت در فیلم است. دومین بافتی که آژانس در آن مطرح میشود، فعالیتهای مخاطبان فیلم و تلویزیون است، جایی که نظریهپردازان در مورد میزان و نوع قدرت مخاطبان دچار اختلاف نظر هستند.
بوردول (Bordwell) و تامپسون (Tompson) در اشاره به مفهوم آژانس در چارچوب روایت، سینمای کلاسیک هالیوود را چنين تعریف میکنند:
کنشها از سوی شخصیتهای فردی و به صورت کارگزارانی کاملاً تصادفی بروز میکند. (۸۲: ۱۹۹۳)
این دو معتقدند حتی در مواردی که علل طبیعی و اجتماعی در نحوه روایت، در سینمای کلاسیک هالیوود نقش ایفا میکند، باز هم این نقش به روانشناسی فردی شخصیتها مربوط میشود. (نظیر سیل یا جنگ)
سینمای کلاسیک #هالیوود اساساً با یکساننگری به مخاطب، روایت خود را با تکیه بر شخصیتهای مذکر به پیش میبرد و اهداف این شخصیتهاست که ساخت روایت را مشخص میکند.
برخی از نظریهپردازان، هالیوود پس از دهه ۶۰ را هالیوود نوین نامیدهاند. علت این نامگذاری این است که تجزیه سیستمهای استودیویی به فرمهای انتزاعیتر و جذابتر به روایتهایی دامن زد، که میتوان آنها را روایتهای فراکلاسیک قلمداد کرد. با این همه، کریستین تامپسون (Kristin Thompson) علیه این نظریهها موضعگیری میکند.
وی در مورد داستانگویی در هالیوود نوین میگوید روایت در سینمای هالیوود از ۱۹۶۰ به بعد همان الگوهای کلاسیک را دنبال کرده است: انگیزهها و محرکها بر ویژگیهای شخصیتها مبتنی است. حتی در ماجرای پوسیدون (Poseidon Adventure) رونالد نیم (Ronald Neame -۱۹۷۲) عامل بیثباتی مرگبار کشتی را باید در صحنه ما قبل آن جستوجو کرد؛ صحنهای که نماینده یک کمپانی طماع به خاطر سرعت زیاد کشتی و کمبود وزن آن مورد سرزنش قرار میگیرد... محور فیلمسازی هالیوود بر خصایص، شخصیتها و کنشهای اتفاقی و علیتی متکی است. (تامپسون، ۱۹۹۹: ۱۴-۱۳)
سایر شکلهای روایتی، یعنی شکلهایی متفاوت با هالیوود کلایسک یا نوین، الزاماً از همین نگرش در ایجاد تمایز آژانسی استفاده نمیکنند.
سینمای روسیه در آثار کارگردانانی نظیرآیزنشتاین کوشید تا به جای تأکید بر آژانس مبتنی بر روایت فردی (و قهرمان)، بر آژانس جمعی تأکید کند؛ برای مثال رویدادهای انقلاب روسیه در فیلم اکتبر (October) (سرگئی ایزنشتاین، ۱۹۲۸)، به وسیله آژانس موسوم به مردم ارائه شدهاند. در این فیلم هیچ گرایشی به قهرمان وجود ندارد و ماجراها با مردم روسیه روایت شدهاند.
تا آنجا که به مسایل آژانس در قبال مخاطبان مربوط میشود، نظریههای موجود درباره فیلم و سینما؛ گاه آژانس مخاطب را کلاً انکار کرده و گاه به تأیید آن پرداختهاند و به عبارت دیگر، بین پذیرفتن یا نپذیرفتن آن در نوسان بودهاند.
نظریه صحنه (screen theory) و تأکید آثار لویی آلتوسر بر آن باعث شد تا قدرت متن فیلم نسبت به موضع مخاطب مورد توجه قرار گیرد. به این ترتیب این نگرش به نفی و یا به حداقل رساندن نقش آژانس مخاطب تمایل داشت. در این نگرش، متون، تماشاچیان را در ساختار معنا قرار میدادند؛ بنابراین، تأکید بر قدرت ساختارها برای به حداقل رساندن و یا به طور کلی حذف آژانس، معرف روی دیگر سکه مبحث آژانس است. این موضوع در واقع همان مساله ساختار / آژانس است. نظریهپردازان به طور کلی یا بر آژانس تأکید میورزند و به این ترتیب به قدرت کارگزاران توجه میکنند و یا اینکه بر ساختارها تأکید میورزند و کارگزاران را بدون قدرت قلمداد میکنند.
(David Morley) (۱۹۹۲) این دو امکان متضاد را در تاریخ فیلم و تئوری تلویزیون دنبال کرده است. تئوری صحنه قطعاً با تأکید فراوان بر آژانس دچار اشتباه شده است (و این فراتر از نفوذ ساختارگرایی در دهه ۱۹۷۰ است).
نظریه استفاده و رضامندی مخاطبان تلویزیون از سوی دیگر، بر آژانس انفرادی بیشتر از ساختارهای متنی و اجتماعی تأکید میورزد.
#سینما
https://t.me/younesshokrkhah
▫️نوشته متیو هیلر* ترجمه یونس شکرخواه:
#آژانس را میتوان در معنای گسترده آن، ظرفیت تمایزسازی معنا کرد: آژانس به نیات مردم در اجرای امور اشاره نمیکند، بلکه مقدمتاً به قدرت آنها در اجرای آن نیات دلالت دارد.
تعریف فرهنگ لغت آکسفورد در این باره این است: کسی که قدرت تأثیرگذاری دارد» (گیدنز، ۱۹۸۴: ۹).
نباید این چنین گمان کرد که معنی آژانس این است که افراد برای انجام هرچه دلشان میخواهد، آزاد هستند؛ مردان و زنان ممکن است قادر به ایجاد تفاوت و تمایز باشند، اما قطعاً نمیتوانند چنین تمایزی را با شرایط کاملاً دلخواه خود ایجاد کنند.
بحثهای مربوط به آژانس در نظریه فیلم و تلویزیون در دو بافت کاملاً عمده مطرح میشود.
اولین بافت مربوط به نظریههای روایت در فیلم است. دومین بافتی که آژانس در آن مطرح میشود، فعالیتهای مخاطبان فیلم و تلویزیون است، جایی که نظریهپردازان در مورد میزان و نوع قدرت مخاطبان دچار اختلاف نظر هستند.
بوردول (Bordwell) و تامپسون (Tompson) در اشاره به مفهوم آژانس در چارچوب روایت، سینمای کلاسیک هالیوود را چنين تعریف میکنند:
کنشها از سوی شخصیتهای فردی و به صورت کارگزارانی کاملاً تصادفی بروز میکند. (۸۲: ۱۹۹۳)
این دو معتقدند حتی در مواردی که علل طبیعی و اجتماعی در نحوه روایت، در سینمای کلاسیک هالیوود نقش ایفا میکند، باز هم این نقش به روانشناسی فردی شخصیتها مربوط میشود. (نظیر سیل یا جنگ)
سینمای کلاسیک #هالیوود اساساً با یکساننگری به مخاطب، روایت خود را با تکیه بر شخصیتهای مذکر به پیش میبرد و اهداف این شخصیتهاست که ساخت روایت را مشخص میکند.
برخی از نظریهپردازان، هالیوود پس از دهه ۶۰ را هالیوود نوین نامیدهاند. علت این نامگذاری این است که تجزیه سیستمهای استودیویی به فرمهای انتزاعیتر و جذابتر به روایتهایی دامن زد، که میتوان آنها را روایتهای فراکلاسیک قلمداد کرد. با این همه، کریستین تامپسون (Kristin Thompson) علیه این نظریهها موضعگیری میکند.
وی در مورد داستانگویی در هالیوود نوین میگوید روایت در سینمای هالیوود از ۱۹۶۰ به بعد همان الگوهای کلاسیک را دنبال کرده است: انگیزهها و محرکها بر ویژگیهای شخصیتها مبتنی است. حتی در ماجرای پوسیدون (Poseidon Adventure) رونالد نیم (Ronald Neame -۱۹۷۲) عامل بیثباتی مرگبار کشتی را باید در صحنه ما قبل آن جستوجو کرد؛ صحنهای که نماینده یک کمپانی طماع به خاطر سرعت زیاد کشتی و کمبود وزن آن مورد سرزنش قرار میگیرد... محور فیلمسازی هالیوود بر خصایص، شخصیتها و کنشهای اتفاقی و علیتی متکی است. (تامپسون، ۱۹۹۹: ۱۴-۱۳)
سایر شکلهای روایتی، یعنی شکلهایی متفاوت با هالیوود کلایسک یا نوین، الزاماً از همین نگرش در ایجاد تمایز آژانسی استفاده نمیکنند.
سینمای روسیه در آثار کارگردانانی نظیرآیزنشتاین کوشید تا به جای تأکید بر آژانس مبتنی بر روایت فردی (و قهرمان)، بر آژانس جمعی تأکید کند؛ برای مثال رویدادهای انقلاب روسیه در فیلم اکتبر (October) (سرگئی ایزنشتاین، ۱۹۲۸)، به وسیله آژانس موسوم به مردم ارائه شدهاند. در این فیلم هیچ گرایشی به قهرمان وجود ندارد و ماجراها با مردم روسیه روایت شدهاند.
تا آنجا که به مسایل آژانس در قبال مخاطبان مربوط میشود، نظریههای موجود درباره فیلم و سینما؛ گاه آژانس مخاطب را کلاً انکار کرده و گاه به تأیید آن پرداختهاند و به عبارت دیگر، بین پذیرفتن یا نپذیرفتن آن در نوسان بودهاند.
نظریه صحنه (screen theory) و تأکید آثار لویی آلتوسر بر آن باعث شد تا قدرت متن فیلم نسبت به موضع مخاطب مورد توجه قرار گیرد. به این ترتیب این نگرش به نفی و یا به حداقل رساندن نقش آژانس مخاطب تمایل داشت. در این نگرش، متون، تماشاچیان را در ساختار معنا قرار میدادند؛ بنابراین، تأکید بر قدرت ساختارها برای به حداقل رساندن و یا به طور کلی حذف آژانس، معرف روی دیگر سکه مبحث آژانس است. این موضوع در واقع همان مساله ساختار / آژانس است. نظریهپردازان به طور کلی یا بر آژانس تأکید میورزند و به این ترتیب به قدرت کارگزاران توجه میکنند و یا اینکه بر ساختارها تأکید میورزند و کارگزاران را بدون قدرت قلمداد میکنند.
(David Morley) (۱۹۹۲) این دو امکان متضاد را در تاریخ فیلم و تئوری تلویزیون دنبال کرده است. تئوری صحنه قطعاً با تأکید فراوان بر آژانس دچار اشتباه شده است (و این فراتر از نفوذ ساختارگرایی در دهه ۱۹۷۰ است).
نظریه استفاده و رضامندی مخاطبان تلویزیون از سوی دیگر، بر آژانس انفرادی بیشتر از ساختارهای متنی و اجتماعی تأکید میورزد.
#سینما
https://t.me/younesshokrkhah