QOQNOUS:
1.در راه آهن تهران یک زوج دیدم،شوهر روحانی و سید(به دلیلِ رنگ عمامه اش میگویم)و بانو سیاه.سرتاپا سیاه.البته چشمهایش را ندیدم نمیدانم سیاه بودند یا نه.ولی چادر،نقاب و دستکش سیاه بود.هرچند رنگ صدایش را هم نمیدانم،چون با اشاره و حرکات خاصی با همسرش صحبت میکرد.
2.یکبار نشد هنگام سفر مورد ازار و اذیت قرار نگیرم،دفعه قبل در فرودگاه مهرآباد آقایی بسیار موجه (شبیه دیپلماتها)آمد و کارت ویزیتی داد و خواست سه روزه با او به کیش بروم.این دفعه هم در قطار تهران_بندرعباس مهماندار قطار از زمانِ ورود مزاحمم بود و گفت شب که همه خوابیدند در کوپه منتظرم است.
3.شوهر شوهره شوهر ،تاجِ سَره شوهر قندو عسله شوهر.
این خلاصه ی صحبتهای سه زنی ست که هم کوپه ای بودیم تاشهر بندرعباس.زنِ کرمانی ای که بالذت میگفت ارشد عمران خوانده ولی به خاطرش مَردش کار نخواهد کرد، البته هنوز عقد بودند وزندگی مشترک شروع نشده بود ولی استرس داشت که چگونه باید شوهر، این گوهر نایاب را تا آخر عمر کنار خود نگه دارد.
زن مینابی ای که با حسرت میگفت شنیدم سوئد شوهر زیاد است شاید رفتم پناهنده شدم تعداد زیادی از فامیلهایمان اینطوری شوهر کردند.و زن بندرعباسی که می گفت حواسش به حجابو ظاهرش هست تا بتواند قاپ پسرعمه را بدزدد چون مطمئن است که شوهر خوبی ست و تکیه گاه خوبی خواهد شد.
4.و من در راه خاطرات دوبووار میخوانم تا ببینم چطور این دخترِ کاتولیکِ بورژوا به مادر معنوی فمینیسم و مشهورترین زنِ قرن بیستم تبدیل شد .
5.درد دارد،شنیدن دغدغه های سطحی زنانِ ما.
چرا؟؟؟
چون زن عبارت از دیگری ست.این جمله ی تلخی ست میدانم کتابِ شهلازرلکی هم قطعا تلخ بود که عده زیادی به پیج نشر چشمه حمله کردند.
اما واقعیت است ،این جامعه من است،اینها زنانِ جامعه منند .هر فحشی دلتان خواست بدهید،دوباره مرد ستیز و ضدبنیان خانواده خطابم کنین اصلا چون پیروی دوبوارم هر پیشنهادی که در پس زمینه ذهنتان میگذرد ،بمن بدهید .
ولی همه این سیاهی ها بخش بزرگی از جامعه عقب مانده من است.
#تجربه
#خشونت_علیه_زنان
@zabane_zanan
1.در راه آهن تهران یک زوج دیدم،شوهر روحانی و سید(به دلیلِ رنگ عمامه اش میگویم)و بانو سیاه.سرتاپا سیاه.البته چشمهایش را ندیدم نمیدانم سیاه بودند یا نه.ولی چادر،نقاب و دستکش سیاه بود.هرچند رنگ صدایش را هم نمیدانم،چون با اشاره و حرکات خاصی با همسرش صحبت میکرد.
2.یکبار نشد هنگام سفر مورد ازار و اذیت قرار نگیرم،دفعه قبل در فرودگاه مهرآباد آقایی بسیار موجه (شبیه دیپلماتها)آمد و کارت ویزیتی داد و خواست سه روزه با او به کیش بروم.این دفعه هم در قطار تهران_بندرعباس مهماندار قطار از زمانِ ورود مزاحمم بود و گفت شب که همه خوابیدند در کوپه منتظرم است.
3.شوهر شوهره شوهر ،تاجِ سَره شوهر قندو عسله شوهر.
این خلاصه ی صحبتهای سه زنی ست که هم کوپه ای بودیم تاشهر بندرعباس.زنِ کرمانی ای که بالذت میگفت ارشد عمران خوانده ولی به خاطرش مَردش کار نخواهد کرد، البته هنوز عقد بودند وزندگی مشترک شروع نشده بود ولی استرس داشت که چگونه باید شوهر، این گوهر نایاب را تا آخر عمر کنار خود نگه دارد.
زن مینابی ای که با حسرت میگفت شنیدم سوئد شوهر زیاد است شاید رفتم پناهنده شدم تعداد زیادی از فامیلهایمان اینطوری شوهر کردند.و زن بندرعباسی که می گفت حواسش به حجابو ظاهرش هست تا بتواند قاپ پسرعمه را بدزدد چون مطمئن است که شوهر خوبی ست و تکیه گاه خوبی خواهد شد.
4.و من در راه خاطرات دوبووار میخوانم تا ببینم چطور این دخترِ کاتولیکِ بورژوا به مادر معنوی فمینیسم و مشهورترین زنِ قرن بیستم تبدیل شد .
5.درد دارد،شنیدن دغدغه های سطحی زنانِ ما.
چرا؟؟؟
چون زن عبارت از دیگری ست.این جمله ی تلخی ست میدانم کتابِ شهلازرلکی هم قطعا تلخ بود که عده زیادی به پیج نشر چشمه حمله کردند.
اما واقعیت است ،این جامعه من است،اینها زنانِ جامعه منند .هر فحشی دلتان خواست بدهید،دوباره مرد ستیز و ضدبنیان خانواده خطابم کنین اصلا چون پیروی دوبوارم هر پیشنهادی که در پس زمینه ذهنتان میگذرد ،بمن بدهید .
ولی همه این سیاهی ها بخش بزرگی از جامعه عقب مانده من است.
#تجربه
#خشونت_علیه_زنان
@zabane_zanan