🔷🔶🔹🔸بوطیقای سیف فرغانی
✍️ سایه اقتصادی نیا
@Sayehsaar🔵 شاید بسیاری از علاقهمندان ادبیات و شعر فارسی نام سیف فرغانی را هم نشنیده باشند. چه بسیارند مخاطبان خاص و جدیتری هم که تاکنون این شاعر قرن هفتم و هشتم هجری را نشناختهاند و این هیچ غریب نیست. در سرزمین شاعرخیز ما نامها و شعرهای بسیاری لابهلای خواب زمان خفتهاند که تا نوبت به آنها برسد، نوبت عمر ما سپری شده است. و اما این هم هست که، سرانجام، روزگار است آنکه گه عزت دهد گه خوار دارد:
🔶 گاه میشود که شاعری یا شعری قرنها قرن، به دلایل و اسباب گوناگون، از دید ما پنهان مانده است و در عهدی و دوری دیگر، باز به دلایل و اسباب گوناگون، از تای تاریک مخملین زمان بیرون میآید و در نور مینشیند. سیف فرغانی از آنهاست: حالا پیدایَش شده، همین روزها، در انتهای قرن چهاردهم، چرک نسیان از چروک قبایش تکانده و با قصیدهای همه درد و همه آه و همه خون جگر، نشسته کنارمان بر بساطی که بساطی نیست، در درون کومۀ تاریک من که ذرهای با آن نشاطی نیست، و با حلق خسته میخواند:
🔷 هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد
هم رونق زمان شما نیز بگذرد
وین بوم محنت از پی آن تا کند خراب
بر دولت آشیان شما نیز بگذرد
باد خزان نکبت ایام ناگهان
بر باغ و بوستان شما نیز بگذرد
آب اجل که هست گلوگیر خاص و عام
بر حلق و بر دهان شما نیز بگذرد
ای تیغتان چو نیزه برای ستم دراز
این تیزی سنان شما نیز بگذرد
چون داد عادلان به جهان در بقا نکرد
بیداد ظالمان شما نیز بگذرد
در مملکت چو غرش شیران گذشت و رفت
این عوعو سگان شما نیز بگذرد
آن کس که اسب داشت غبارش فرو نشست
گرد سم خران شما نیز بگذرد
بادی که در زمانه بسی شمعها بکشت
هم بر چراغدان شما نیز بگذرد
زین کاروانسرای بسی کاروان گذشت
ناچار کاروان شما نیز بگذرد
ای مفتخر به طالع مسعود خویشتن
تأثیر اختران شما نیز بگذرد...
🔴 شاعر دورماندۀ قرن هفتم و هشتم انگار نه از فرغانه، که از همین تهران حبری است با منظرۀ تپههای اوین در افق، از همین خوزستان تشنۀ بهگلنشسته، از پایههای محزون سیوسهپل در ترک خاک، از جنگلهای سوختۀ گلستان، از همین خشک، همین خلوت، از خالی همین حالا و حوالی. چطور یک قصیده، قالبی کنارمانده که در روزگار ما جز سرایندگان و دوستدارانی محدود ندارد، پس از قرنها از زیر خاکستر برمیجهد و بر زبان سرخ سوراخ جوان ایرانی قرن چهاردهم مینشیند؟ چطور شعری که سرایندهاش آن را چون تُفی به صورت مغول انداخته بود حالا آب خنک میشود برای جگر سوختۀ ما؟
🔶 شفیعیکدکنی این خاصیت اثر یا ﻣﺆثر را نقش تاریخی خوانده و در مقالۀ «نقش تاریخی و خلاقیت فردی» (با چراغ و آینه، انتشارات سخن، 1390، ص 607) آن را شرح داده است. او جاودانگی یک اثر، یا دستکم مطرح بودن آن برای اکنون و آینده، را در گرو دو چیز میداند: نقش تاریخی و خلاقیت فردی. نقش تاریخی است که سبب میشود یک شعر بر زبان مردم بنشیند و در زنجیرۀ تاریخ حیات و جریان داشته باشد. «شاید بشود گفت: «مقتضای حال» بر دو گونه است: مقتضای حال فردی و مقتضای حال اجتماعی. مقتضای حال فردی، آن نیاز روحی و فضای روانشناسانهای است که هرکس بهعنوان مخاطبِ یک خطاب (خواه هنری و خواه غیرهنری) داراست و مقتضای حال اجتماعی آن حال و هوای حاکم بر نیازهای روحی کلّ جامعه است که وقتی یک شعر با آن مقتضای حال هماهنگی داشت، دارای «نقش تاریخی» میشود.»
🔷 دیوان سیف فرغانی خیلی دیر چاپ شد: هفت قرن پس از مرگش، در دهۀ چهل شمسی. پس از آن هم، با آنکه به حکم ذبیحالله صفا «از بزرگان لایق احترام عالم» در شمار آمده بود، گویا هیچ دلیل و انگیزهای وجود نداشت که اشعار او به دید و شنید آید. حرفی هم اگر از او در بین بود، از ارادتش به سعدی بود و نوشتوخواندش با او، آن هم با تواضعی تمام که برازندۀ دانشیمردی چون سیف بوده است:
به جای سخن گر به تو جان فرستم
چنان دان که زیره به کرمان فرستم
🔶 [ذبیح الله]صفا، علت ناشناخته ماندن «این صوفی وارستۀ عالم در نزد آیندگان» را «هجرت از زادگاه و میهن خود و انقطاع از عالم و گوشهگیری از دونان و امتناع از ستایش امیران و صاحبدولتان ظالم و فاسد زمان» میداند. و طرفه اینکه قصیدۀ او باز در دورهای تجدید حیات مییابد که فرزندان ایران گرفتار همین مصیبتاند: آواره و دور از زادگاه و میهن خود و به تنگآمده از ظلم و فساد صاحبدولتان زمان.
🔷 اینک قصیدۀ سیف فرغانی واجد نقش تاریخی شده و تز شفیعی مثالی دیگر یافته است. و لابد وقتش حالا بوده، چون «نقش تاریخی را هیچ ناقدی، گیرم افلاطون، بهطور نظری نمیتواند کشف یا پیشبینی کند. این را مردم زمانه و ادوار تاریخ عملاً کشف میکنند و بس.»
@Sayehsaar#زلف_سخن(ادبیات و فرهنگ) را از لینک زیر دریافت کنید👇👇
https://t.me/zolfesokhan2https://t.me/Sayehsaar