برترین رمان تلگرام جویین شید سریع😋🖇️ dan repost
قلبم از خوندنش به درد اومد🥺
باورم نمیشه یک رمان با دو پارت اولش اشکمو درآورده باشه!!😔👇
https://t.me/joinchat/G5Pt4L1HsQIwMDVk
اشکام ریخت ، ناباور نگاهش میکردم، انگار که همون حامینی نبود که من میشناختم!
همون که دوستم داشت و مواظبم بود!
_من...من باور نمیکنم...تو حامین من نیستی، حامینم از این حرفا نمیزد!
تو چشمام زل زد و گفت
_ همونم توکا؛ من همون حامینم ولی خسته شدم از این رابطه که یه طرفهاست، خسته شدم از اینکه هی به دروغ بگم دوستت دارم!
بعد از یکسال که با خاطره های قشنگ، با دعوا و آشتی های شیرین گذشت میخواست ترکم کنه اما چرا؟!
خم شدم و به صورتش نگاه کردم!
_تو چشمام نگاه کن و بگو دوستم نداری؟!
طول کشید اما بلاخره نگاهم کرد، مردمک چشماش میلرزید با صدایی کم جون پچ زد
_دوستت ندارم!
شنیدم؛ صدای شکستن قلبم رو شنیدم و اشکهام ریخت!
بغض دار داد زدم
_این بود کادوی تولدم؟
میخواستی رفتنتو بهم هدیه بدی!؟
از روی مبل بلند شد ، دست های مشت شدم رو تخت سینهاش کوبیدم و بلند تر داد زدم جوری که گلوم سوخت!
_ چرا حامییین مگه چی کم گذاشتم برات؟!
لعنتی من عاشقت بودم و هستم!
عصبی شد، مچ دستام رو گرفت و غر زد
_مشکل همینجاست؛ تو زیادی عاشق شدی، عشق زیاد دِلو میزنه!
با حرفش انگار جون از تَنَم گرفت ، توان ایستادن نداشتم!
به سمت در رفت، نگاهم نکرد، ندید دارم ذره ذره آب میشم ، اشک هایی که تا دیروز براش دردآور بود رو ندید!
دستش رو دستگیره در نشست و غمگین پچ زد
_تولدت مبارک!
و رفت!
https://t.me/joinchat/G5Pt4L1HsQIwMDVk
رمانش خیلی خاصه ، هم غمگین و اشکدراره ، هم یه عاشقانه ناب داره!
اگه میخوای بدونی دلیل اینکه پسره چرا دختره رو ول کرد حتما جوبین شو بخون😭❤️
باورم نمیشه یک رمان با دو پارت اولش اشکمو درآورده باشه!!😔👇
https://t.me/joinchat/G5Pt4L1HsQIwMDVk
اشکام ریخت ، ناباور نگاهش میکردم، انگار که همون حامینی نبود که من میشناختم!
همون که دوستم داشت و مواظبم بود!
_من...من باور نمیکنم...تو حامین من نیستی، حامینم از این حرفا نمیزد!
تو چشمام زل زد و گفت
_ همونم توکا؛ من همون حامینم ولی خسته شدم از این رابطه که یه طرفهاست، خسته شدم از اینکه هی به دروغ بگم دوستت دارم!
بعد از یکسال که با خاطره های قشنگ، با دعوا و آشتی های شیرین گذشت میخواست ترکم کنه اما چرا؟!
خم شدم و به صورتش نگاه کردم!
_تو چشمام نگاه کن و بگو دوستم نداری؟!
طول کشید اما بلاخره نگاهم کرد، مردمک چشماش میلرزید با صدایی کم جون پچ زد
_دوستت ندارم!
شنیدم؛ صدای شکستن قلبم رو شنیدم و اشکهام ریخت!
بغض دار داد زدم
_این بود کادوی تولدم؟
میخواستی رفتنتو بهم هدیه بدی!؟
از روی مبل بلند شد ، دست های مشت شدم رو تخت سینهاش کوبیدم و بلند تر داد زدم جوری که گلوم سوخت!
_ چرا حامییین مگه چی کم گذاشتم برات؟!
لعنتی من عاشقت بودم و هستم!
عصبی شد، مچ دستام رو گرفت و غر زد
_مشکل همینجاست؛ تو زیادی عاشق شدی، عشق زیاد دِلو میزنه!
با حرفش انگار جون از تَنَم گرفت ، توان ایستادن نداشتم!
به سمت در رفت، نگاهم نکرد، ندید دارم ذره ذره آب میشم ، اشک هایی که تا دیروز براش دردآور بود رو ندید!
دستش رو دستگیره در نشست و غمگین پچ زد
_تولدت مبارک!
و رفت!
https://t.me/joinchat/G5Pt4L1HsQIwMDVk
رمانش خیلی خاصه ، هم غمگین و اشکدراره ، هم یه عاشقانه ناب داره!
اگه میخوای بدونی دلیل اینکه پسره چرا دختره رو ول کرد حتما جوبین شو بخون😭❤️