✧Always✧


Channel's geo and language: not specified, not specified
Category: not specified


Similar channels

Channel's geo and language
not specified, not specified
Category
not specified
Statistics
Posts filter




غالب کسایی که ناراحتی‌هاشونو بروز نمی‌دن تصورشون اینه که: «خب چرا باید بگم و فلانی رو هم ناراحت کنم؟ اون‌که نمی‌تونه کاری برام بکنه، فقط غصه‌شو بیشتر می‌کنم.»
دربارهٔ این فکر باید بگم متأسفانه برعکس اون‌طور که به‌نظر می‌آد اصلاً «خیرخواهانه» نیست:) چرا؟ چون شما آدم‌های امن زندگی‌تونو از دیدن روی خستهٔ غم‌زدهٔ ناقص فلک‌زده‌تون محروم می‌کنید. اون‌وقت این تصور در اون‌ها ایجاد می‌شه که شما قوی و نفوذناپذیرید. پس چند تا اتفاق می‌افته:
یا از این‌که خودشون غمگین و مضطرب و افسرده‌ن معذب می‌شن و چیزی بهتون نمی‌گن و بینتون فاصله‌های نامرئی هی جدی‌تر و جدی‌تر می‌شه
یا دچار یه جور وابستگی بیمارگونه به شما می‌شن چون شما رو خیلی قوی و فوق‌العاده دیده‌ن
یا هرگز نمی‌فهمن کی حالتون بَده و همیشه ازتون توقع دارن سرحال و زنده و فعال باشید و هروقت چنین نباشید دنیاشون به‌هم می‌ریزه
و یا... .
از طرف دیگه «من دردامو نمی‌گم چون نمی‌خوام بقیه رو ناراحت کنم» به‌نظر من حتی یه نگاه خودمرکزبینی مستتر تو خودش داره! یعنی چی؟ یعنی انگار غم شما انقدر بزرگه، انقدر غوله، انقدر خاصه که دیگری تا ازش خبردار بشه سر به بیابون می‌ذاره و دیوونه می‌شه و عقلشو از دست می‌ده! نه جانم! از این خبرا نیست اصلاً. غم شما هم ممکنه دو دقیقه، دو ساعت، نه اصلاً دو سال یکی رو ناراحت نگه داره، اما خوبه بدونید آدم‌ها همه غم‌های خاص خودشونو دارن و اون‌قدر وقت و انرژی ندارن که زندگی‌شونو تعطیل کنن و بشینن برای شما غصه بخورن! و خوبه بدونید غم شما با غم حداقل هزاران نفر آدم دیگه توی دنیا یکیه و شما به‌هیچ‌وجه خاص و یونیک نیستید.
بااین‌حال چند تا نکته رو خوبه حتماً یادمون بمونه:
۱. به اشتراک گذاشتن غم‌ها و ترس‌هامون خوبه، اما نه پیش هرکسی. راستش آدمای محدودی اون‌قدر امن هستن که ما رو بشنون و اون‌قدر تحت تأثیر قرار نگیرن که از گفتن پشیمون شیم! ولی خب اون آدمای محدود رو دریابید و هرچی دلتونو سیاه می‌کنه بهشون بگید.
۲. همون‌طور که ترس‌ها و نقص‌ها و خشم‌ها و غم‌ها و ناامیدی‌ها باید ابراز شن، شادی‌ها و امیدها و خوب‌حالی‌ها و خوشبختی‌ها و ادامه‌دهندگی‌ها و راه‌حل‌ها هم باید، باید، باید به زبون آورده شن. اونچه دل اطرافیان رو سیاه و غصه‌دارشون می‌کنه درددل کردن ما نیست، احساس بیچارگی و گیر کردن و دست‌وپا زدنمون توی دردامونه.


مباد که از زیبایی‌های پاییز غافل بمونید.😁
میوه‌های کلاه‌دار و بی‌کلاه بلوط.


وای پسر مثل این‌که من جدی‌جدی و به‌شدت ADHD دارم=))
اِ من! اِ چه‌قدر مننننن! مخصوصاً مورد ۱ و ۳ رو که می‌خوندم یکی تو مغزم داد می‌زد: وای آره!


بیاید یه‌کم #نور ببینیم بشوره ببره.🚶🏻‍♂


واقعاً بوسه به تلگرام، نه؟!
همین‌جوری داشتم شیرمدیای مکالمه‌م با هدیه رو ورق می‌زدم، رفتم به اولین عکس. بعد رسیدم به سه چهار تا اسکرین از رمان قبلیم «آن خندهٔ بلند».
هم خندیدم هم دلم تنگ شد برای عباس و شمیم. هم دوباره روزایی رو مرور کردم که به‌اندازهٔ «حوالی راش پیر» جدی نبودن.

+ چند روزه که ننوشته‌م؟ دیشبم زدم هرچی از مکالمهٔ افرا و ودود نوشته بودم رو پاک کردم. این دو تا چغر بدبدن تن نمی‌دن بشینن عین آدم حرف بزنن با هم. بهتر نبود همون روز یکی رو وسط خیابون، اون‌یکی رو پای پنجره می‌کشتم؟ در پایان هم علی و جاوید دست‌دردست می‌رفتن سمت افق.🥲


این‌که از شادی هق‌هق کنی را تا امروز نداشته‌ام. تا که دو عنصر اصلی خوابم را جست‌وجو کردم و درعین ناباوری دیدم تعبیرشان چیزی فراتر از حتی مثبت است.
خدایا فقط دوستت دارم. فقط همین.


یکی دیگه‌شونم هست. همین الآن دیدم یکی دو تا تیکه وسیله خریده برای جهیزیه‌ش. زیر عکس کپشن زده: «حس کلاغ‌گونی دارم.» از لحاظ نوک زدن و برچیدن وسایل خرده‌ریز برای خونهٔ آینده.
آقـــا من اگه «کلاغ‌گون» رو به‌عنوان یه اصطلاح تو زبان فارسی ثبت نکردم من نیستم!🥲


تو وویس خواسته بگه «جنگ تن‌به‌تن» که اصطلاح رو یادش نیومده گفته: «جنگ بدن‌به‌بدن»
خدایا چی شد که من با کیوت‌ترین انسان‌های سراسر عالم دوست شدم؟🥲❤️😂


حالا که حرف افرا شد🍁


#روز

خلاصه داری می‌ری سمت یه برک‌داون که یه‌هو از کانالی لینک می‌شی به یه کانال دیگه و می‌بینی از یه کلمهٔ روسی گفته. بعد برک‌داون یادت می‌ره و به زیستن برمی‌گردی انقدر که کلمه به وجدت آورده.
و اون چیه؟
разлюбить (= Razlyubit خونده می‌شه)
و معناش چیه؟
«از دست رفتن عشقی که یک زمانی به یک نفر داشتی.»
چه‌قدر افرا! قشنگ انگار یک نفر نصف تمام حس‌پردازی پدردرآرم سر این بشرو تو یه کلمه خلاصه کرد گفت این‌همه دردسر برای چی مؤمن؟😄


چرا دوستان آنلاین‌نویس هی دارن آدمو از قلمشون ناامیدتر می‌کنن؟ یعنی خب، به چشم خودشون نمی‌آد بعضی چیزایی که می‌نویسن بیشتر خنده‌داره تا مثلاً عاشقانه، مثلاً دردمندانه، مثلاً آموزنده؟
به چی قسم پی‌تی‌اس‌دی گرفته‌م. یه رمانو شروع می‌کنم هر پارتش منتظرم یه چیزی بشه که کلاً ببوسمش بذارمش کنار. و الآن؟ همین الآن دو تا کانالو حذف کردم!
چه‌مونه؟ خب مثلاً نویسنده‌ایم. این کارا چیه؟🚶🏻‍♂


یه وقت سوپ ناراحت نشه که چرا عکس ساندویچ سوسیسو گذاشتم، عکس اونو نذاشتم.😂

واقعاً از زیباترین اختراعات آشپزی بشره:(


یه‌کم قشنگی☺️
#سایه‌روشن


باد است و باران. و خوابی که از یک خواب شکست. در خواب می‌دیدم خوشی در یک‌قدمی‌ام است. حتی یکیش آمده و روبه‌رویم نشسته بود. اما بقیه نمی‌آمدند، با من درنمی‌آمیخت آن خوشی.
بس کن علیرضا! زیر سر توست پسرک، می‌دانم. در آینده گیر افتاده‌ای و هیچ‌کس نمی‌فهمد -جز من- که چه‌قدر مشتاق آمدنی، تولدی، مادری. خوشی من! تو به قلبم وارد خواهی شد. این‌قدر بی‌تاب نباش.


شبِ مَه‌آلود.


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
اِ من.😂

17 last posts shown.

43

subscribers
Channel statistics