شده ام مجسمه ای بی تحرک نشسته بر سنگی
مجسمه ای که به رو به رویش خیره است
همچنان تورا میبیند
چشمانت را
گوش هایش برای عکس العمل به دنبال صدای توست
مجسمه ها قلب دارند
ولی قلبی که نمیزند و خونی درونش جریان ندارد
دلیلش جای خالی عشق است
عشقت میتواند کالبد مجسمه ای من رو بشکافد و بعد از سالها لبخند روی لبانم بسازد
قسم خورده ام تا برگشتنت منتظر همینجا بنشینم و به سنگ خالی رو به رویم نگاه کنم
حتی جسمی بی روح جای خالی را حس میکند
اگر اینگونه نبود ، پس من چطوری هر روز میگریم بدونه آویز شدن حتی تک قطره اشکی؟
من فریاد میزنم نبودت را ولی با صدایی خاموش
من اشک نمی ریزم ولی روح نداشته ام میگرید
من قلب ندارم ولی دلتنگ اغوشت میشوم
تو با رفتنت جسمم را سنگی کردی و روحم را آواره خانمان
من مینویسم درد هایم را
ولی با چشمانم روی برگ درختان
قول بده در پاییز که برگ ها دل از وجود شاخه ها میکنند
با چشم قلبت
حرف هایم را ببینی و برگردی:)
از طرف مجسمه سنگی برای قاتل قلب های عاشق
@Sugar_hazelnuts