اندر باب ذکر مصیبت و تاختن بر نهال از پا فتاده
تا جایی که دوستان دور و نزدیک دانند از هر بلوا و آشوبی میپرهیزم خاصه که بلوا ادبی باشد اما یکجاهایی دیگر نمیشود تماشا کرد اگر چه جهان برای تماشاست.
امروز در همین فضای مجازی متوجه یادداشتی از خانم «سایه اقتصادینیا» شدم. یادداشتی در یادکرد «مجتبی عبداللهنژاد» تازه از دست شده و در لابهلای آش داغ مصیبت تاختن به نهال از پا فتاده و خفه شدهی روشنفکری در این خاک.
مقدمهای چیدهاند در فضایل مجتبی عبدالله نژاد بعد در بند میانهی متن چنین آوردهاند:
عبداللهنژاد استاد بود، اما روشنفکر نبود. روشنفکر نبود که هیچ، از اتصاف این صفت به خودش بیزار بود. این صفت را مثل لکۀ ننگی بر دامن خودش میدید و از آن حذر میکرد. روشنفکر نبود چون تا لنگ ظهر نمیخوابید و هر روز سر ساعت شش بیدار میشد و مینشست به کار. روشنفکر نبود چون نه معتاد بود، نه الکلی، نه بیکار و نه فاسق و نه علاف حرفمفتزن، بلکه مثل موتور کار میکرد، تولید داشت و سازنده بود. روشنفکر نبود چون نه فکل میبست نه شولا میپوشید. روشنفکر نبود چون متعصب نبود، شعار نمیداد و گلو و گریبان نمیدرید. بلد بود بگوید معذرت میخواهم. بلد بود بگوید نمیدانم. بلد بود بگوید اشتباه کردم. عضو هیچ دارودستهای نبود و به هیچ کانون مزوّر و ادارۀ فشلی نمیرفت. روشنفکر نبود، چون ایراندوست بود و با «تورک» و «کورد» درمیافتاد، اما بین او و ترکها و کردها دیوار پیراهنی هم حتی در کار نبود. روشنفکر نبود چون هیچ هیچ گوهری را والاتر از حقیقت نمیدانست، نه هیچ آرمان سیاسی و نه هیچ ایدئولوژی دینی و نه هیچ مرام حزبی را.
https://tel.me/Sayehsaar/50باید عرض کنم خدمت حضرتشان که شما احتمالن در تشخیص مصداق روشنفکر به عمد یا ناخواسته و از نادانستن دچار اشتباهید. اگر به عمد است که چیزی جز نامردمی نیست و همصدایی است با تمام آن کسان که سالهاست به قول گلشیری پیامشان روشن است خفه میکنیم اگر از روی نادانستن است که سکوت در آن چه نمیدانیم خود فضیلتیست.
اگر روشنفکر ساعدی و براهنی و گلشیری و مختاری است احتمالن پس حرفتان به تمامی بودار است اما اگر از روشنفکر مرادتان خالهخانباجیهای جلسات خانگی آش نذری و ذکر مصیبت و شعر است بله اینها مشتی علاف حرفمفتزنند.
اگر روشنفکر آنانند که وقتی فرهنگستان شما داشت کرور کرور پول این مملکت را خرج نوشتههایی میکرد که در بهترین حالت "نثرهای پاکیزه و درست بی خاصیت" بودند آنها با خون دل می نوشتند و نوبت خود را انتظار میکشیدند و به هیچ نهاد زر و زوری وصل نبودند، پس حرفتان را پس بگیرید و عذرخواهی کنید.
خانم اقتصادینیا!
به آنچه شما امروز چنین در لابهلای کلمات انتخاب شدهتان میتازید پیش از این رفتهاند بر بالا و پسش. خفه کرده و سپوخته در بیابانها رهاش کردهاند. اگر خراب است از این است. شما به آبادیتان خوش باشید که سحرخیزانید و شادمانان و هر جای دنیا باشید از فرهنگ ایرانی آش نذریاش به دستتان خواهد رسید.
آنها که شما بیکارشان میخوانید صندلیهایشان را رؤسای نازنینتان اشغال کردهاند.
راستی از کتابهای شعر حکمت که دوسال پیش برایتان فرستاده ام چه خبر؟ آه ببخشید حواسم نبود، نوشتن از «سمیرا یحیایی» یا «اسماعیل سراب» چه سودی برای شما دارد؟ شما باید از نامها بنویسید از شناخته شدهها وَ نوشتن از این بینامها را بسپارید به روشنفکران بیکار علاف که وقت شان هم آزادتر است.
#فریاد_ناصری
https://telegram.me/faryad_naseri