چالش مذهبی/سرزمینی نوعثمانیسم
📝احمد غلامی، دکتری جامعهشناسی
داعش بیش از آنکه محصول تحولات اخیر خاورمیانهی بعد از بهار عربی باشد، ریشه در طیف مشخصی از رویارویی اسلام سیاسی و غربیان بعد از اولین تصادمات جهان اسلام (بلاخص در مصر) دارد. تصادماتی که موجب یک تنش تروماتیک در میان ما و آنها شد. تنشی از نوع هراس سیاسی در فروپاشی کلان حکومتهای پیشا دولت-ملت همانند حکومتعثمانی. در سراسر این دوران صد ساله، همواره میلی وافر به بازگشت به دوران خلافت بزرگ اسلامی همچون امر مطلوب حیات سیاسی مسلمانان در میان آثار و روایات تندروانی چون رشید رضا، حسن البنا، عبدالقادر عوده، ابوالاعلی مودودی، سید قطب، ابوالحسن ندوی و ... دیده میشود. اسلام سیاسی و در منتهیالیه آن داعشیسم، گفتمان دوران هبوط خلافت اسلامی و محصول شکاف عظیمی است که مدرنیته در دل جهان اسلام ایجاد کرده است. چیزی که رشید رضا با صراحت تمام رهایی از دام آن را در بازگشت به خلافت اسلامی در قالب گفتمان سنیگرایی بیان کرده است. این دیدگاه اجتماعی/ایدئولوژیک خلافتگرای تمامیتگرا، خشونت را اصلیترین ابزار رویارویی با جریانهایی بکار میگیرد که در برابر این کلیتگرایی غایتاندیشانه که مصداق آن خلافتگرایی نوعثمانیستی است، قرار گرفتهاند. خشونتی که به تناظر برهنگی و اینجایی کردن آن (انجام آن در جلو دوربین یا در ملاء عام) میتواند نوعی حادخشونت(Hyper-violence) به حساب آید.
اما اوج این خشونت و تهدیدها بیش از آنکه در رویارویی با غربیها بوده باشد، بیشتر در تلاقی و تقابل با مفهوم دیگری در درون خود جهان اسلام بالاخص در خاورمیانه بوده است. یک دیگری مذهبی (شیعه) و یک دیگری سرزمینی/قومی (کُردها). هراس این گفتمان سیاسی زمانی به اوج خود میرسد که با طرح مفهوم هلال خصیب هر دو دیگری را در یک پیوستار بطور توأمان تجمیع میکنند. نوعی رهیافت جداییطلبانه در ساختی ژئوپولیتیک از خلیجفارس تا مدیترانه. تهدیدی که داعشیسم آن را در هر دو مدل مفهومی خود یعنی ایران شیعی و کردستان علیه خلافتگرایی جهانگستر اسلامی بازتعریف کرده است. بدین تقدیر آنچه داعش و جریانهای سیاسیِ عربی/ترکی در منطقه ترسیم کردهاند، فرآیندی است از تهدیدی داخلی (شیعی/کُردی) علیه خلافتگرایی نوعثمانیستی. طرح انزوای ایران، عراق و سوریه یه عنوان حکومتهای شیعی در جهان و منطقه و حملات تروریستی این جریان علیه کُردها در سوریه (حماسه کوبانی، عفرین و ...)، شنگال و موصل دو روی سکهی طرحی نو هستند. طرحی برای سرکوب و امحای کُردها به عنوان تنها حریف و مانع مستحکم در دستیابی به هدف بعدی که همانا رویارویی با شیعیان است. امحای کامل کُردها و بدنبال آن جریانهای مذهبی غیر نصّگرا (همانند شیعیان و نومعتزلیان) از سوی آنان بیش از آنکه یک واقعیت سیاسی قریبالوقوع باشد، نوعی فانتزی اجتماعی/ایدئولوژیک است برای طرح خیالی گفتمان خلافت بزرگ اسلامی. فانتزیای که همواره توسط روابط سرزمینی/قومی کُردها و مناسبات فقهی/مذهبی شیعیان از هم گسیخته میشود. کُردها و شیعیان بر این اساس اصلیترین آشوبگر و بههمزنندهی طرح این خلافت بزرگ اسلامی و فرسایندهی این گفتمان دیگری ستیزی هستند که میبایست کنار گذاشته شوند. چیزی که پیشتر کُردها، در قالب بعثیزم در برهنهترین نوع آن در کشتار و ژینوسایدهای حلبجه و انفال و فرمانهای خلفای عثمانی در لالش و شنگال چه از سوی دولتهای مرکزی و چه همسایهی شمالی یعنی ترکیهی عثمانی آن را از سر گذراندهاند.@Ahmad_Gholami17548
📝احمد غلامی، دکتری جامعهشناسی
داعش بیش از آنکه محصول تحولات اخیر خاورمیانهی بعد از بهار عربی باشد، ریشه در طیف مشخصی از رویارویی اسلام سیاسی و غربیان بعد از اولین تصادمات جهان اسلام (بلاخص در مصر) دارد. تصادماتی که موجب یک تنش تروماتیک در میان ما و آنها شد. تنشی از نوع هراس سیاسی در فروپاشی کلان حکومتهای پیشا دولت-ملت همانند حکومتعثمانی. در سراسر این دوران صد ساله، همواره میلی وافر به بازگشت به دوران خلافت بزرگ اسلامی همچون امر مطلوب حیات سیاسی مسلمانان در میان آثار و روایات تندروانی چون رشید رضا، حسن البنا، عبدالقادر عوده، ابوالاعلی مودودی، سید قطب، ابوالحسن ندوی و ... دیده میشود. اسلام سیاسی و در منتهیالیه آن داعشیسم، گفتمان دوران هبوط خلافت اسلامی و محصول شکاف عظیمی است که مدرنیته در دل جهان اسلام ایجاد کرده است. چیزی که رشید رضا با صراحت تمام رهایی از دام آن را در بازگشت به خلافت اسلامی در قالب گفتمان سنیگرایی بیان کرده است. این دیدگاه اجتماعی/ایدئولوژیک خلافتگرای تمامیتگرا، خشونت را اصلیترین ابزار رویارویی با جریانهایی بکار میگیرد که در برابر این کلیتگرایی غایتاندیشانه که مصداق آن خلافتگرایی نوعثمانیستی است، قرار گرفتهاند. خشونتی که به تناظر برهنگی و اینجایی کردن آن (انجام آن در جلو دوربین یا در ملاء عام) میتواند نوعی حادخشونت(Hyper-violence) به حساب آید.
اما اوج این خشونت و تهدیدها بیش از آنکه در رویارویی با غربیها بوده باشد، بیشتر در تلاقی و تقابل با مفهوم دیگری در درون خود جهان اسلام بالاخص در خاورمیانه بوده است. یک دیگری مذهبی (شیعه) و یک دیگری سرزمینی/قومی (کُردها). هراس این گفتمان سیاسی زمانی به اوج خود میرسد که با طرح مفهوم هلال خصیب هر دو دیگری را در یک پیوستار بطور توأمان تجمیع میکنند. نوعی رهیافت جداییطلبانه در ساختی ژئوپولیتیک از خلیجفارس تا مدیترانه. تهدیدی که داعشیسم آن را در هر دو مدل مفهومی خود یعنی ایران شیعی و کردستان علیه خلافتگرایی جهانگستر اسلامی بازتعریف کرده است. بدین تقدیر آنچه داعش و جریانهای سیاسیِ عربی/ترکی در منطقه ترسیم کردهاند، فرآیندی است از تهدیدی داخلی (شیعی/کُردی) علیه خلافتگرایی نوعثمانیستی. طرح انزوای ایران، عراق و سوریه یه عنوان حکومتهای شیعی در جهان و منطقه و حملات تروریستی این جریان علیه کُردها در سوریه (حماسه کوبانی، عفرین و ...)، شنگال و موصل دو روی سکهی طرحی نو هستند. طرحی برای سرکوب و امحای کُردها به عنوان تنها حریف و مانع مستحکم در دستیابی به هدف بعدی که همانا رویارویی با شیعیان است. امحای کامل کُردها و بدنبال آن جریانهای مذهبی غیر نصّگرا (همانند شیعیان و نومعتزلیان) از سوی آنان بیش از آنکه یک واقعیت سیاسی قریبالوقوع باشد، نوعی فانتزی اجتماعی/ایدئولوژیک است برای طرح خیالی گفتمان خلافت بزرگ اسلامی. فانتزیای که همواره توسط روابط سرزمینی/قومی کُردها و مناسبات فقهی/مذهبی شیعیان از هم گسیخته میشود. کُردها و شیعیان بر این اساس اصلیترین آشوبگر و بههمزنندهی طرح این خلافت بزرگ اسلامی و فرسایندهی این گفتمان دیگری ستیزی هستند که میبایست کنار گذاشته شوند. چیزی که پیشتر کُردها، در قالب بعثیزم در برهنهترین نوع آن در کشتار و ژینوسایدهای حلبجه و انفال و فرمانهای خلفای عثمانی در لالش و شنگال چه از سوی دولتهای مرکزی و چه همسایهی شمالی یعنی ترکیهی عثمانی آن را از سر گذراندهاند.@Ahmad_Gholami17548