Forward from: 𝐬𝐡𝐢𝐧𝐨 𝐢𝐧 𝐭𝐡𝐞 𝐛𝐮𝐢𝐥𝐝𝐢𝐧𝐠
-به خودم میام و میبینم که هر از گاهی ته دلم آرزوی مردن میکنم، زنده نبودن، آرزویِ اینکه کاش جرئت این رو داشتم که همهچی رو تموم کنم، نه همیشه، اما گاهی اوقات، و این گاهی اوقات حتی احساس گناه هم دخیلش نمیشه، من لیاقت چیزهای خوب رو ندارم. چون بلد نیستم قدرشون رو بدونم، چون بلد نیستم باشم.
من به خودم میام و میبینم و که مرگ رو میخوام، در صورتی که باید زندگی در کنار اونها و تجربه کردن خاطرات با اون آدمهارو بخوام، من بیلیاقتم چون گاهی وقتا نمیخوام، زنده بودن در کنار آدمها و چیزهای خوب رو.
من به خودم میام و میبینم و که مرگ رو میخوام، در صورتی که باید زندگی در کنار اونها و تجربه کردن خاطرات با اون آدمهارو بخوام، من بیلیاقتم چون گاهی وقتا نمیخوام، زنده بودن در کنار آدمها و چیزهای خوب رو.