#بــ ـیِ_پـِــــلاَڪِ_ هاِ_314_??


Channel's geo and language: not specified, not specified
Category: not specified


اینجا گوشہ ای از #کانال_کُمیلِ
#سـَـرِنِوشتــ مُقَلِدان خُــمیـنی ❤️
چـــ ــیزی جُز #شهــ♡ــادت.
نیست ❤️??❤️
بی_پِــ♡ـلاڪـ_ها_314
?@Bi_pelakha314
خادم_کانال
@bipelak31_4
تبادلات
@moomivand31_4

یازهرا(سلام اللہ علیها)

Related channels

Channel's geo and language
not specified, not specified
Category
not specified
Statistics
Posts filter


Forward from: رزمنده
🌷السلام و علیک یا ابا عبدالله الحسین(ع)🌷
پیاده روی حرم تا حرم ویژه جا مانده گان پیاده روی اربعین
تجمع و حرکت سرآسیاب خیابان امام خمینی(ره) بوستان شهدای گمنام
به سمت امام زاده ابراهیم (ع) وگلزار شهدای ملارد
ساعت حرکت راس ساعت ۹ صبح
تاریخ سه شنبه ۹۷/۸/۸مصادف با روز اربعین حسینی
منتطرتان هستیم انشاالله
ستاد بزرگ داشت مراسم اربعین حسینی(ع)
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷


🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷

#همه_نوکرها 36

به مسیرمون ادامه دادیم. با همه خبرهای بدی که شنیدیم و با همه تحلیل ها و اطلاعاتی که در دست داشتیم. اما بازم رفتیم جلو. اونا هم دیگه کار از سایه و شبح رد شده بود! چسبیده بودن به ما و حتی بعضی وقتها در نماز جماعت ما هم شرکت میکردند!

دارم دیوونه میشم وقتی یادم میاد که حتی میومدند پشت سر فرمانده ما نماز جماعت میخوندند و قبولش داشتند! اما تا قصه سیاست و تصمیمات کلان و رای و حکومت و دولت پیش میومد، گارد میگرفتند و دیگه خبری از صبر و جماعت و تقبل الله نبود! آخه اسم این دسته از موجودات را چی میشه گذاشت؟! به قول بچه ها نمیدونستیم فازشون دقیقا چیه و با خودشون چند چند هستند؟!

این روحیات، منحصر به مردم عادی و کوچه و بازاری نیست. بلکه حتی اونایی که خودشون را آدم حسابی هم میدونند مستثنی نیستند و موج که بیاد، همه را میگیره. یکیش همین بنده خدایی که از طایفه «جُعف» بود و خیلی هم خودش را تحویل میگرفت. بذارین کاملتر بگم:

یکی بود که چند بار مسیر کاروانش را عوض کرده بود که مثلا به ما نخوره و با فرمانده چشم تو چشم نشن. ما که نمیدونیم اما میگفتن رودربایستی داشت با فرمانده و نمیخواست اصلا نشستی پیش بیاد و مجبور بشه جواب رد بده!

تا اینکه بالاخره یه جایی به هم رسیدیم. یادم نیست کجا؟ شاید منطقه «القطقطانيه» بود شاید هم یه جایی دیگه. اما بالاخره دم پر هم شدیم. فرمانده گفت باید برم پیشش تا بعدا نگه «کاش میگفتین! ما که مخلص و چاکریم و اگه خبر شده بودیم فلان میکردم و بهمان میشد!»

خلاصه! فرمانده رفت پیشش. من اونجا نبودم اما بچه ها واسم گفتن: وقتی فرمانده و اون همدیگه را دیدند و با هم سلام و احوالپرسی و... کردند، بعد از چند دقیقه حرفای معمولی، اون شروع کرد:

«گذشته قشنگی نداشتم. خیلی از عمرم را چپی بودم و چپی زندگی کردم. بعد از اینکه با شما و دوستانتون چندین دیدار داشتم و شماها را شناختم، کلا عوض شدم. اینو مدیون شما هستم. شما خیلی به من و امثال من که از گذشتمون پشیمون بودیم لطف کردید و بالاخره روشن شدیم که چه خبره؟!»

فرمانده گفت: میدونی الان چرا اینجام؟!»

اون سرش را انداخت پایین و گفت: «آره! خوب میدونم. راستشو بخواید به خاطر همین تلاش کردم نه در عربستان با شما روبرو بشم و نه در راه بازگشت!»

فرمانده با تعجب پرسید: «چرا؟ میشه دلیلش را بدونم؟!»

اون گفت: «دلیلش واضحه! البته برام خودم واضحه. خیلی شرایط زندگیم عوض شده. خودمم پا تو سن گذاشتم و خیلی وقت هم نیست که بازنشسته شدم. میخوام الباقی عمرم را به دعاگویی شما مشغول باشم. دیگه من کجا و جنگ و جبهه و سیاست و این حرفا؟!»

فرمانده گفت: «دعا خوبه اما جای خودش! من الان تو را میخوام. تو! عبیدالله بن حر جعفی را میخوام. من خودت را میخوام. نه بعدا دعا و فاتحه و خرمای مجلس ترحیم و نماز وحشتت! اذیتت نمیکنم. هستی یا نه؟ فقط یه کلمه! هستی یا نه؟!»

عبید الله بن حر جعفی گفت: «رفاقتمون به جای خود! اما... دور من یکی را خط بکش! حالا مگه من کیم؟ با یه نفری مثل من که قرار نیست معادلات تغییر بکنه!»

فرمانده گفت: «اما من میخواستم تو توی معادله من باش. تو! اونا را میبینی؟ اونا دونه دونه جمع شدن که الان شدن هزار نفر و پاشدن اومدن منو تعقیب میکنن! من خودت را میخوام نه چیز دیگه ای! باشه. اصرار نمیکنم. دیگه راحت به راهت ادامه بده. دیگه لازم نیست مدام مسیرت را عوض کنی تا توی گردن گیری با من نیفتی. برو به سلامت... برو...»

ادامه دارد...

کانال دلنوشته های یک طلبه
@mohamadrezahadadpour
🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷
@bi_pelakha314
یازهـــرا((سلام الله علیهــا))🌸


انتشار قسمت ۳۶مستند داستانی همه نوکرها
@bi_pelakha314
یازهـــرا((سلام الله علیهــا))🌸




رهـــبرا. من مصطفی دیگرم. فـــرمان بده ❤️


شهر خالیست....


همه در شهر حسینن😔


#حــزب_اللهـــی بودن را با تمامـ .

سختـــی ها و تـــراژدی هایــش


#دوستــــ___دارم ❤️🇮🇷❤️


اونقدرے بهـ مهربونیتـ ایمانـ دارمـ کهـ هنوزمـ فکرمیکنمـ تا چن روز دیگه اربعینـ، منو میرسونی به کربلاتـ حسینـ😔


امامـ صادقـ (علیه السلام)میفرماینـد:
دربہشتـ درختـے استـ کهـ وقتـےبادهاے بهـشتـ بهـ اذن خدا وزیدن میگیرندوآن درختـ آهنگـ هایے میزندکهـ خلایقـ بهـ زیبایے آن ها نشنیده انـد 🙊🍃😍(الله اکبـر)😋
و آنگاه فرمودند:
اینـ پاداش کسانی استـ که در دنیا از ترس خدا گوش سپردنـ به سازوآواز را ترکـ کرده باشند...😊💎
#دل_خوش_نکنیمـ_بهـ_دلخوشیای_دنیا💎
#هیجاناتـ_بهـشتـ_رو_بچسبـ😍🍃
#فکرانگیز🦋
یازهرا(سلام الله علیها)🌸
@bi_pelakha314


🔸شهـدا چہ مے‌گویند؟

آنها می‌گوینـــد
ما در #زمانه‌ے خود
مَـردانہ رفتیــم،
حالا #نوبت شماست..!
مبـادا با #حرفتـان
یا #قدمتـان
ڪارے ڪنید کہ
#زحمت ماهـدر برود...

@bi_pelakha314
یازهـــرا((سلام الله علیهــا))🌸


اَللهُمَّـ اِنِّے اَخلَصتُـ بِانقِطاعے اِلَیکـَ.
پروردگارا!من همانا خودرا خالص کردم که از همهـ خلق منقطع شدهـ...❤️🍃


هرشب طی میڪنم این جاده را..
راستی امشب عمود چندمیم ؟ :) ..
#خواب‌اربعین


جُمعه هَم تمام شدُ...
نَیامَد خَبَرے...


روزی که #حاجی_بخشی امام را خندوند

پسر حاجی تعریف می‌کرد:

توی یکی از دیدارها که رزمنده ها خدمت امام رفته بودند من هم همراه پدرم بودم
توی #حسینیه_جماران مملو از جمعیت بود
#امام وارد حسینیه شد و همه ایستاده شعار میدادند و امام هم دستش رو برای #رزمند_ها تکون میداد
امام روی صندلی نشست و قبل از اینکه صحبت هاش رو شروع کنه #حاجی_بخشی از جا بلند شد و شروع کرد شعار دادن
ماشاالله...حزب الله
بسیجیها...حزب الله
سپاهیا...حزب الله
ارتشی ها ...حزب الله
و همه حسینیه به وجد اومد و امام عزیز هم از اون بالا به جمعیت نگاه میکرد.
حاجی گفت: کجا میرید... همه گفتند #کربلا
باکی میرید..#روح_الله
حاجی گفت: مارم ببرید
همه یکصدا گفتند جا نداریم
اینجا بود امام بزرگوار شروع کردن خندیدن
و حاجی بخشی هم رو به امام در حالی که دست به محاسن سفیدش می‌کشید، گفت:

آقاجان: ببین! این جوونها منِ پیرمرد رو اذیت می‌کنند!


در این روزهای باقی مانده #اربعین ، یاد همه #راهیان_کربلا... بخیر باد

#شهدا_شرمنده_ایم_که_مدام_شرمنده_ایم
@bi_pelakha314


🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷

#همه_نوکرها 35

مثل سایه دنبالمون بودند. هر جا و هر مسیری که میرفتیم، باهامون میومدند و حتی فرماندشون گاهی با فرمانده ما بحث میکرد و حتی خیلی محترمانه و بدون تنش، خط و نشان هم میکشید!

«خبر»ی رسید که دلالت بر تنگ تر شدن شرایط ورود به شهرهای استراتژیک در عمق خاک عراق داشت. مثلا خبر رسید که در.ازه ها و شاهراه های ورودی کوفه را بسته اند و حتی تجار و بازرگانان هم به این راحتی نمیتوانند به آن شهر وارد بشن چه برسه به کاروانی شبیه کاروان ما!

و حتی «خبر تکمیلی» دیگری رسید و اون اینکه حتی به مردم عادی اجازه خروج از شهر هم نمیدهند و اگر مردم عادی برای خروج از شهر اصرار کنند، به حکم قضایی دستگیر میشن و واسشون پرونده های ناجور مینویسند!

اما «خبر مکمل» آب پاکی را بر محاسبات عادی ریخت و شرایط بدتری را ترسیم کرد! اون خبر مکمل این بود که حکومت نظامی و خفقان شدیدی بر کوفه و حومه و توابع آن پدید اومده و حتی کسی نمیتونه به بعضی محله ها رفت و آمد کنه! اون محله ها دقیقا محله های هم پیمانان ما بود که کارهای ثبت نام و اعزام به گردان ما در طول عملیات در اون محله ها انجام میشد!

اون محله ها را «پاک سازی انسانی» کرده بودند. ینی چی؟ ینی هر کس حتی قیافه و ظاهرش به ما میخورد را تحت تعقیب قرار میدادند چه برسه به اینکه بخواد اسم ما را بیاره و یا واسه ما آدم جمع کنه! حتی ... این دیگه واقعا تاسف بار بود که شنیدیم اینقدر بخش زندانیان سیاسی اداره زندان بان های کوفه از هم پیمانان ما پر شده که قاتلین و مجرمان دیگر را رها کردند تا جا برای دوستان ما باشه و طیف زیادی از رفقای ما را بدون هیچ سند و مدرکی به راحتی زندان بکنند!

این ها ینی چی؟ معنیش ساده و در عین حال خیلی تاسف بار هست! اونم اینه که دیگه روی کسی نباید حساب کنیم و هر چی هست، همینه که داریم میبینیم! که تازه همینم دارن دونه دونه در میرن و ما را تنها میذارن!

این تکلیف منابع انسانی ما بود! به همین صورتی که خیلی خلاصه عرض کردم. دیگه شاید نشه بهتر از این و خلاصه وار بگم که چه خبر بود و چه شد؟!

اما فرمانده خیلی نگران به نظر نمیرسید! یه کم حرصم از آرامش و وقارش درمیومد اما ... فقط میگفت: «دنیاست دیگه! اینام مردم دنیان! گرفتارن بنده خداها! اما خدا کنه پشیمون نشن. خدا کنه گرفتاری و کاری مهم تر از ما داشته باشن وگرنه خیلی پشیمون میشن. چون کسی که در بحران ها از کسانی که دارن مقاومت میکنند حمایت نکنه و خودش را به خواب بزنه، زیر لگد دشمنش از خواب بیدار میشه! لگد دشمن مثل حرف و نصیحت و پیغام و پسغام ما نیست!»

الان میفهمم اون موقع فرمانده چی میگفت و کجاها را میدید که بقیه نمیدیدند! الان که سال ها داره از اون ماجرا میگذره، همش یاد این شعر میفتم که: «هر که گریزد ز خراجات شاه.... بارکش غول بیابان شود!»

اگر دوباره زمان برگرده، فکر نکنم اتفاق خاصی بیفته و یا مثلا مردم بفهمند چه کلاهی سرشون رفته؟! چون این خا خصلت های عادی و معمولی مردم و انسان هاست. رقبای ما بلد بودند و تونسته بودند که مردم را بی تفاوت بار بیارند. اینقدر بی تفاوت که کسی تا مدت ها بعد از عملیات، هیچ «تحلیل»ی درباره فداکاری ها و رشادت های بچه ها و شخص فرمانده نکنند چه برسه به «تجلیل»! حتی بلافاصله تا بفهمند که کار تموم شده، روز از نو و روزی از نو! و خیلی عادی برن سراغ بازار و کسبشون و به زندگی سگی معمولیشون ادامه بدن!

ادامه دارد...

کانال دلنوشته های یک طلبه
@mohamadrezahadadpour
🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷
@bi_pelakha314
یازهـــرا((سلام الله علیهــا))🌸


انتشار قسمت ۳۵مستند داستانی همه نوکرها
@bi_pelakha314
یازهـــرا((سلام الله علیهــا))🌸




🌺سلام آقا،دوباره جمعه و
💚ما و دل و چشم انتظاری
🌺قدم بر چشم ما
💚کی می گذاری😔
🌺أللَّھُمَ عجِلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج🙏
💚برای تعجیل در فرج
🌺اقا امام زمان (عج) صلوات

اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌ الفرَج

@bi_pelakha314
یازهـــرا((سلام الله علیهــا))🌸


هَذَا يَوْمُ الْجُمُعَةِ وَ هُوَ يَوْمُكَ الْمُتَوَقَّعُ فِيهِ ظُهُورُكَ

اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌ الفرَج

@bi_pelakha314
یازهـــرا((سلام الله علیهــا))🌸


Forward from: (: دختر چــادرۍ :) یا فاطمه زهرا ( س )
نظام حفظ جان مردم جمهوری اسلامی ایران
اگه نظام رو دوست داری ) عشق نظام داری بیا 😍
( یه گپ دوستانه) همکاری با چنل @khaskade79
سپاه پاسداران✌ نیرو انتظامی ارتش👌 نیرو دریایی👎 نیرو هوایی👍 نیروهای نـوپـو👊 و. https://t.me/joinchat/EHr4O1BrrwSorpvS3hDA_g

20 last posts shown.

678

subscribers
Channel statistics