فروغ دوام حیثیت آدمی است
نوشتهای از یدالله رویایی در مرگ فروغ
چه ضرورت غمناكي به من تحميل ميشود كه در چند سطر و چند ساعت، صورت سريع او را در اين احترامنگاري رسم كنم. من كه زير ضربت مرگ هستم، از او كه خاطره بيمرگي برجاي مينهد سخن چگونه بگويم؟ از آن جوهر برنده و گزنده، ظرافت و بذله، نذر و نثار، و از سر اين واژههای فقير چگونه برخيزم تا اداي احترام كنم به انسان فروغ. كه مرگ او امروز وحشيانه مرا تصرف كرده است
من از كدام شاهد آغاز كنم؟ كه اين شواهد بدبخت، آنهمه آغاز و آنهمه جواني را، اينك حضور نميدهد، در پيش چشم تو، در پيش چشم من. من زير ضربت مرگ هستم.
شاعر شكل و كلام، شاعر انقراض قراردادهاي شاعرانه، و شاعر چه كوششهائي براي دعوت تازگيها، كه استعداد نابش «شعر مستقر» را بهحال خود ميگذاشت تا به ادراكهاي بدوي و خودرويش وفادار بماند و از آن وفاي هوشمند و از آن همه تازه، انفجاري تازه برآرد. و آنهمه ذهن تلاشكارِ خلاق كه حجمهاي حس و عشق و غزل را از تو عبور ميدهد، و در آنجا نوسان راز و شعر و تألم انساني، به مهرباني، تقسيم ميشوند و تو در حيرت فرشته و شبنم رها ميشوي.
تصويري يگانه از زندگي و كارش بود، اما هيچگاه از سر عقده تظاهري به (شاعرانه زندگي كردن) نميكرد. راحت بود و باز و بيگره، در دوردستهاي آن وجود نازنين، آسودگي رفتاري خاص داشت، او بسيار بود و بحران بسيار داشت...
ادامهی نوشتهی یدالله رویایی
دانلود پیدیاف نوشتهی یدالله رویایی در مرگ فروغ فرخزاد
از مجله آرش اسفند ۱۳۴۵
@ChantsDeDelivrence
نوشتهای از یدالله رویایی در مرگ فروغ
چه ضرورت غمناكي به من تحميل ميشود كه در چند سطر و چند ساعت، صورت سريع او را در اين احترامنگاري رسم كنم. من كه زير ضربت مرگ هستم، از او كه خاطره بيمرگي برجاي مينهد سخن چگونه بگويم؟ از آن جوهر برنده و گزنده، ظرافت و بذله، نذر و نثار، و از سر اين واژههای فقير چگونه برخيزم تا اداي احترام كنم به انسان فروغ. كه مرگ او امروز وحشيانه مرا تصرف كرده است
من از كدام شاهد آغاز كنم؟ كه اين شواهد بدبخت، آنهمه آغاز و آنهمه جواني را، اينك حضور نميدهد، در پيش چشم تو، در پيش چشم من. من زير ضربت مرگ هستم.
شاعر شكل و كلام، شاعر انقراض قراردادهاي شاعرانه، و شاعر چه كوششهائي براي دعوت تازگيها، كه استعداد نابش «شعر مستقر» را بهحال خود ميگذاشت تا به ادراكهاي بدوي و خودرويش وفادار بماند و از آن وفاي هوشمند و از آن همه تازه، انفجاري تازه برآرد. و آنهمه ذهن تلاشكارِ خلاق كه حجمهاي حس و عشق و غزل را از تو عبور ميدهد، و در آنجا نوسان راز و شعر و تألم انساني، به مهرباني، تقسيم ميشوند و تو در حيرت فرشته و شبنم رها ميشوي.
تصويري يگانه از زندگي و كارش بود، اما هيچگاه از سر عقده تظاهري به (شاعرانه زندگي كردن) نميكرد. راحت بود و باز و بيگره، در دوردستهاي آن وجود نازنين، آسودگي رفتاري خاص داشت، او بسيار بود و بحران بسيار داشت...
ادامهی نوشتهی یدالله رویایی
دانلود پیدیاف نوشتهی یدالله رویایی در مرگ فروغ فرخزاد
از مجله آرش اسفند ۱۳۴۵
@ChantsDeDelivrence