▪️شعرهایی از مجید فروتن▪️
بهار
غلامان ایستادهاند آتشها بر دوش
راه میبندند بازوان
بر احشای خواب و دهانِ آبریز
ابری از راه میرسد
آویخته به منقارِ لاژورد
و بهدستِ رازداران
اندوهِ چشمهای سبز میخواند
بهار
نای میگذراند
نای آبی نای سبز
نای باژگونه که رؤیاهای عتیق میبرد به خواب
آنجا که صخرهها ایستادهاند و دعاخوانان
جامه در خوابِ یخینِ شامگاه فروبردهاند
و بهدستی پلکهای نیممرده را برهم میگذارند.
بهار
جامه از دو سوی دارد
و یک چشم بر بخارها گشودهست
با مشعل دراز
بر خواب کوهها میبارد
بهمرغزار
از گشت شبانه بازمیماند
دلی که بهتماشای گیاه رفته است
و ستونی را که بر دوشها میگذرد
در گفتگوی خویش پنهان میکند
چیست در بارانها
نوشته بر طومار بلند
که راه را بهدرازا میبرد؟
#مجید_فروتن
از مجله تماشا
شماره ۲۰۶- فروردین ۱۳۵۴
@ChantsDeDelivrence ~آوازهای رهایی
بهار
غلامان ایستادهاند آتشها بر دوش
راه میبندند بازوان
بر احشای خواب و دهانِ آبریز
ابری از راه میرسد
آویخته به منقارِ لاژورد
و بهدستِ رازداران
اندوهِ چشمهای سبز میخواند
بهار
نای میگذراند
نای آبی نای سبز
نای باژگونه که رؤیاهای عتیق میبرد به خواب
آنجا که صخرهها ایستادهاند و دعاخوانان
جامه در خوابِ یخینِ شامگاه فروبردهاند
و بهدستی پلکهای نیممرده را برهم میگذارند.
بهار
جامه از دو سوی دارد
و یک چشم بر بخارها گشودهست
با مشعل دراز
بر خواب کوهها میبارد
بهمرغزار
از گشت شبانه بازمیماند
دلی که بهتماشای گیاه رفته است
و ستونی را که بر دوشها میگذرد
در گفتگوی خویش پنهان میکند
چیست در بارانها
نوشته بر طومار بلند
که راه را بهدرازا میبرد؟
#مجید_فروتن
از مجله تماشا
شماره ۲۰۶- فروردین ۱۳۵۴
@ChantsDeDelivrence ~آوازهای رهایی