بیا. میخوام درونِ ملودیِ امنِ قلبم که بی وقفه و بی نفس خودش رو برای در آغوش گرفتنِ تو به در و دیوارِ چهار دیواریِ این جسمِ کرخت میکوبه پنهانت کنم. نترس. اونجا خبری از خشخاشهاي تلخِ کلماتِ آدمها نیست. فقط من و تو، رایحه ی لیموی غیرواقعی و دوستنداشتنیِ گلهای همیشه بهار و زمزمه های پوچِ من که احتمالاً در مقابلِ تو راهی به جز سکوت ندارن.