♦️ پسر جوانی نزد پدر خود رفت و به او گفت :
- من از جق خسته شده ام می خواهم ازدواج کنم . پدر خوشحال شد و پرسید :
- نام دختر چیست ؟ مرد جوان گفت :
- نامش خاله سامانتا است و در محله ما زندگی می کند . پدر ناراحت شد . صورت در هم کشید و گفت :
- من متاسفم به جهت این حرف که می زنم . اما تو نمی توانی با این دختر ازدواج کنی چون او خواهر توست . خواهش می کنم از این موضوع چیزی به مادرت نگو وگرنه صورتم را در مخرجم فرو میکند . مرد جوان نام سه دختر دیگر را آورد ولی جواب پدر برای هر کدام از آنها همین بود . با ناراحتی نزد مادر خود رفت و گفت :
- مادر من می خواهم ازدواج کنم اما نام هر دختری را می آورم پدر می گوید که من مادر اورا گاییده ام و او خواهر توست ! و نباید به تو بگویم . مادرش لبخند زد و گفت :
- نگران نباش پسرم . تو با هریک از این کص هایی که خواستی می توانی ازدواج کنی . چون تو پسر او نیستی . . . !
آری زندگی همین مقدار کیری و تخمی است
#سخن_بزرگان
#ازعبیدزاکانےبدونسانسور
🆑 @factfuck8
- من از جق خسته شده ام می خواهم ازدواج کنم . پدر خوشحال شد و پرسید :
- نام دختر چیست ؟ مرد جوان گفت :
- نامش خاله سامانتا است و در محله ما زندگی می کند . پدر ناراحت شد . صورت در هم کشید و گفت :
- من متاسفم به جهت این حرف که می زنم . اما تو نمی توانی با این دختر ازدواج کنی چون او خواهر توست . خواهش می کنم از این موضوع چیزی به مادرت نگو وگرنه صورتم را در مخرجم فرو میکند . مرد جوان نام سه دختر دیگر را آورد ولی جواب پدر برای هر کدام از آنها همین بود . با ناراحتی نزد مادر خود رفت و گفت :
- مادر من می خواهم ازدواج کنم اما نام هر دختری را می آورم پدر می گوید که من مادر اورا گاییده ام و او خواهر توست ! و نباید به تو بگویم . مادرش لبخند زد و گفت :
- نگران نباش پسرم . تو با هریک از این کص هایی که خواستی می توانی ازدواج کنی . چون تو پسر او نیستی . . . !
آری زندگی همین مقدار کیری و تخمی است
#سخن_بزرگان
#ازعبیدزاکانےبدونسانسور
🆑 @factfuck8