🔷 یک روز، مرد عربی از کنار جنده خانه ای عبور می کرد که از آنجا صدای ناله های فاحشه ها شنیده میشد، مرد عرب حشری شد در گوشه ای خلوت ایستاد و شروع به زَدَن نمود
کارش که تمام شد هنگام رفتن صاحب جنده خانه که مردی جاکش بود گفت : تو از صدای ناله های فاحشه های من استفاده کردی و باید پولش را بدهی کونی خان
مردم جمع شدن؛ مرد عربِ بیچاره بهلول را دید که از آنجا می گذشت، از بهلول درخواست قضاوت کرد بهلول به آن مردِ جاکش گفت : آیا این مرد کُسِ فاحشه هایت گذاشته؟
مرد گفت: نه ولی از صدای ناله های آنها استفاده کرده و در گوشه ای خلوت کف دستی زده
بهلول گفت بسیار خب لاشی، چند سکه نقره از جیبش در آورد و به مرد نشان داد وبه زمین ریخت و سریع برشان داشت و در جیب گذاشت و گفت: بیا جاکش صدای پولت را تحویل بگیر
صاحب جنده خانه با کمال تحیر گفت: هوو کیری خان این چه طرز پول دادن است؟
بهلول گفت: مرتیکه کسکش، مطابق عدالت است کسیکه صدای فاحشه ها را بفروشد در عوض باید صدای پول دریافت کند مادرجنده..
#داستان
✅ @FACTFUCK8
🔶ضعیفترین حافظهها در موجودات زنده:
۱) ماهی
۲) پسرا بعد از ازدواج
۳) مسئولین بعد انتخابات
مورد سوم هلاکم کرد
کارش که تمام شد هنگام رفتن صاحب جنده خانه که مردی جاکش بود گفت : تو از صدای ناله های فاحشه های من استفاده کردی و باید پولش را بدهی کونی خان
مردم جمع شدن؛ مرد عربِ بیچاره بهلول را دید که از آنجا می گذشت، از بهلول درخواست قضاوت کرد بهلول به آن مردِ جاکش گفت : آیا این مرد کُسِ فاحشه هایت گذاشته؟
مرد گفت: نه ولی از صدای ناله های آنها استفاده کرده و در گوشه ای خلوت کف دستی زده
بهلول گفت بسیار خب لاشی، چند سکه نقره از جیبش در آورد و به مرد نشان داد وبه زمین ریخت و سریع برشان داشت و در جیب گذاشت و گفت: بیا جاکش صدای پولت را تحویل بگیر
صاحب جنده خانه با کمال تحیر گفت: هوو کیری خان این چه طرز پول دادن است؟
بهلول گفت: مرتیکه کسکش، مطابق عدالت است کسیکه صدای فاحشه ها را بفروشد در عوض باید صدای پول دریافت کند مادرجنده..
#داستان
✅ @FACTFUCK8
🔶ضعیفترین حافظهها در موجودات زنده:
۱) ماهی
۲) پسرا بعد از ازدواج
۳) مسئولین بعد انتخابات
مورد سوم هلاکم کرد