ادبیات روسیه! ادبیات روسیه آقا! ادبیات روستایی و پر از آفتاب روسیه! آفتاب روسیه که میدانید چه جواهری است؟ توی آن سرمای منفی سی درجه آقاجان! خورشید وقتی بتابد قدرش را میدانند! بیشتر از همه نویسندهها. شاعرها نه! شاعرها حوصلهی آدم را سرمیبرند! آه و اوخ میکنند! چشمان اشکبارشان خستهات میکند. اما نویسندهها! بلدند کاری با روحات بکنند که این روز گند بیثمر را هم ببخشی! بخشیدمات ای روز مزخرف! تو را به ادبیات روسیه بخشیدم!