همه دور خودمان در حال چرخیدنیم. یکسری مفاهیم هم هست این وسط که به نوبت بهشان میرسیم و ازش حرف میزنیم و بهاش فکر میکنیم و بعد میگذاریم بماند همانجا تا چهقدر بعد دوباره بچرخیم و بچرخیم و برسیم بهاش. دور خودمان میچرخیم و دور هم میچرخیم و گاهی فقط دور یک نفر میچرخیم و گاهی یک گروه میشویم و دور آتش میچرخیم و دور هرچیز دیگری که بشود چرخید، میچرخیم و گاهی هم که خسته میشویم، کناری مینشینیم و میبینیم که چه بیخود و بیجهت همه دارند دور خودشان میچرخند و تاسف میخوریم تا کی که دوباره سرحال بشویم و بچرخیم و بچرخیم! به قول براتیگان دیوانه: «باشه! اسمشو بذار زندگی!»