شاسوسا


Channel's geo and language: not specified, not specified
Category: not specified


My grandma call me: FARFAR
🌱از سفر آفتاب سرشار از تاریکی نور آمده ام
💚:
https://t.me/BiChatBot?start=sc-407993-5xOxCox

Related channels  |  Similar channels

Channel's geo and language
not specified, not specified
Category
not specified
Statistics
Posts filter


از وقتی برای شروع دوباره درس خوندنم از رتبه1 رشتمون کمک گرفتم دوتا نکته متوجه شدم:
۱آهستگی و پیوستگی، یعنی برای هر درس صرفا چندصفحه چندصفحه پیش میریم، لزومی نداره حجم زیادی از اون منبع رو یهویی تو یه روز مطالعه کرد
کیفیت مهم‌تر از کمیت و پیوستگی مطالعه لازمِ.

۲اعتماد به نفس، من اعتمادی که ایشون به برنامه و خودش داره ستایش می‌کنم، این که در قدم اول بدونی تو برای این راه ساخته شدی و کم نمیاری، شکی نداشته باشی به تواناییات؛

وقتی مصاحبه بقیه رتبه‌های تک رقمی رو خوندم دقیقا همین دو عامل بینشون مشترک بود، انگار یه تفکر رتبه برتری لازمه موفقیتِ.

«رهرو آن نیست که گه تند و گهی خسته رود
رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود»




مجری از آقای لوئب پرسید با وجود این همه اعتبار بین‌المللی برای تحقیقات قبلیت نمیترسی بخاطر پروژه‌ی گالیله مسخره شی یا طرد شی از جوامع علمی؟
جواب جالبی داد، گفت:
من توپُ می‌بینم، نه آدمارو.


دیشب یه مصاحبه دیدم از پروفسور آوی لوئب، اختر فیزیکدان و استاد دانشگاه هاروارد، که روی پروژه‌ای به اسم گالیله کار می‌کنه‌؛ این پروژه برای کشف و جستجوی علمی درمورد حیات بیگانگان و پیدا کردن سرنخ‌ها شکل گرفته،
آقای لوئب اسرائیلیِ، و خیلی جالب بود که اشاره کرد به دو شخص ایرانی که از دانشجوهاش هستن و توی این پروژه همکاری می‌کنن باهاش،
اسم یکیشون آقای امیر سراج بود، ایشون همکاری نزدیکی با این استاد داره و کلی نظریه‌های جالب مطرح کردن
چیزی که برام جالب بود همکاری این دو نفرِ، که فارغ از دشمنیِ سیاسی احمقانه و فضای مسمومی که بین این دو ملت ایجاد شده دارن کارای بزرگی میکنن؛ کاش دنیا جای بهتری می‌شد...


در حال و هوای پاییز؛

برای مریم.🤍


پاره‌يی
خود
مشعل‌اند:
تا پايان می‌سوزند
تا لحظه‌ی خاكستر؛
مشعل‌های غمناكی‌ كه روشن می‌كنند
فرسخ شماره‌های راه بی‌انتهای زمان را.
به یادِ هادی بهمنی.


غرق بودن توی این دنیایی که ساختم، دنیایی که دونه‌ها کاشته می‌شن، درخت می‌شن و رویاها نمیمیرن، زاده می‌شن
هربار که با واقعیت رو به رو میشم، هربار که به لکه خونِ هادی روی پیاده‌رو فکر می‌کنم، هربار که خبرهای وحشتناکی می‌شنوم و هربار که درد و رنج اطرافیانم رو می‌بینم برای این هدف مصمم‌تر میشم،
کامو می‌گفت انقلاب درونی لازمه‌ی تغییرِ، من توی این مسیرم و باید بگم حس غیرقابل وصفی داره‌‌؛
سحر از دوران سیاهی که توش داریم زندگی می‌کنیم بهم گفت، بهش گفتم از اول تاریخِ بشر همین بوده، همیشه همین بوده؛
ولی افرادی بودن، توی تاریک‌ترین دوران، چراغ راه شدن، ما هم تلاش کنیم.
من خرمن کهنگی رو به آتیش کشیدم، جنگل پر از علف هرز ذهنم و قلبم رو به آتش کشیدم برای کاشتن درختایی نو
برای جنگلی که چشم انداز صلح‌ و آزادی باشه.
برای وقتی که می‌دونم همیشه امیدی هست،
همیشه...


در حال و هوای پاییز؛


رویای آزادی را مثل اندوه در آغوش می‌کشم هرشب
مثل نوری که روزنه‌‌ای می‌یابد‌ در تاریکی‌ها.
@ItsaboutFarFar


خودمُ غرق کردم توی دنیای کتاب‌ها و سینما
وقتی می‌خوام نفس بکشم شعر ‌میخونم
کتاب پشتِ کتاب،چنگ به هر ریسمان
از علوم اعصاب جهش می‌کنم به تاریخ
از تاریخ به سیاست از سیاست به ژنتیک
ساعت‌ها فکر کردن به فیلم‌ها؛
ولی شب که می‌شه، وقتی سبزیِ درخت‌ها از پشت پنجره اتاقم محو می‌شه و ستاره‌ها مشخص، وقتی فنجون چایُ توی دستم محکم فشار میدم، به عشق فکر می‌کنم...
و می‌بینم هیچ علم،هیچ سیاست و هیچ رنجی،هیچ محرومیت و شجاعتی
هیچ مصلحتی و هیچ فیلمی نمی‌تونه باعث شه که فراموش‌اش کنم.
آقای کریک درست می‌گه: بیشترِ کارایی که مغز می‌کنه از اراده و اختیارِ ما خارجِ.

فنجون چای سر می‌کشم و به دوردست‌ها نگاه می‌کنم،این بارُ باید تنهایی حمل کرد که فرصت و مجالی برای عشق نیست...


توی مسیرم وقتی ناامید می‌شدم از شرایط حاکم،وقتی روزگارُ تاریک و سیاه می‌بینم و حس می‌کنم مجالی و توانی برای جنگیدن نیست به تمام افرادی نگاه می‌کنم که با شجاعت توی دلِ همین تاریکیِ مشترک به نور و هدفشون رسیدن، این افراد الهام‌بخش من هستن.
مهم نیست،شرایط چقدر تاریکِ،مهم نیست چقدر آوار غم روی سرمون ریخته با همین وزنه‌هایی که به پام بسته شده ولی میرم،همیشه و همیشه...
باید جنگید تا سیاهی و تاریکی نمونه.
پس بیا بریم بجنگیم برای رویاهامون.✨




چون در حسرتِ صدای باران و بوی جنگلم
و در حسرت نسیمِ کوهستان و عطرِ وحشیِ بلوط.
@ItsaboutFarFar


یادم هست،روزی مصرّانه،به تو می‌گفتم:
" ما هرگز خسته نخواهیم شد...هرگز..."

اما مدتی است ، پی ِفرصتی می گردم شیرینم ،
تا به تو بگویم،ما نیز،
خسته می شویم...و خسته شدن،حق ماست؛
این که خسته می‌شویم و از نفَس می‌افتیم و در زانوهایمان،
دردی حس می‌کنیم ، مسأله‌ای نیست...
مسأله این است که بتوانیم زیر درختی ، کنار جوی آبی،
روی تخته سنگی،"در کنار هم" بنشینیم ،
و خستگی از تن و روح، بتکانیم.
خسته نشدن ، خلافِ طبیعت است؛
همچنان که،خسته ماندن،
دیگر نمی‌گویم که ما تا زنده ایم ، خسته نخواهیم شد...
بلکه می‌گویم :
" ما هرگز ، خسته نخواهیم ماند..."

نادر ابراهیمی


دلتنگِ بوی گندم‌زار در بهار؛


خیلی خوشحالم برای خانومِ محقق، برای دونه‌ای که کاشت،و الان نهال شده
و قطعا درخت تنومندی میشه،
اشک شوق توی چشمام جمع می‌شه وقتی می‌بینم توی این شرایط،وسط این تاریکی‌ها چنین نورهایی می‌تابه،چنین جوونه‌هایی سبز می‌شه.
همیشه بدرخشی خانومِ محقق
باعث افتخارمونی.💚🌱


Forward from: سخن سکوت
چون دلم میخواد با جزئیات اینجا بنویسم فعلا فقط در این حد بگم که به عنوان پست دکترال ریسرچ ساینتیست قرارداد کار گرفتم و قرار بود اول جولای اونجا باشم و الان ماه دوم کارم باشه ولی ویزایی که به طور معمول 8 هفته طول می‌کشید برای من 4 ماه و خرده‌ای طول کشید. الانم از یه طرف منتظر قرارداد با تاریخ جدیدم از طرف دیگه مشغول تند تند جمع و جور کردن وسایل برای یه شروع تازه.




درهای جدیدی از بینش داره به روم باز میشه، شب‌ها غرقِ غصه و اندوه میشم فیلم‌های جدیدی که از زندان میاد بیرون روحم رو خراش میده(با اینکه میدونستم چنین شرایطی بوده و حتی بدتر از این)، مرگ و رنج بی‌پایان و مسائل دیگه، اما نیرویی عظیم که نمی‌دونم منشأش چیه نمیذاره بمونم،نمیذاره ساکن باشم، نمیذاره جا بزنم، این ایده‌ها نشونه‌س برام، برای جنگیدن.
زمینه‌های مطالعاتی زیادی پیدا کردم، و تنها استرس‌م وقتِ محدودِ، کاش وقت بود برای سیر و سفرِ بیشتر
برای این ماجراجوییِ تازه....


امروز، روزِ ایده‌هاست.
چندین ایده برای تحقیق و پژوهش به ذهنم رسید که با توجه به افراد در دسترس فقط یکیش قرارِ انجام شه، و از این بابت بسیار خوشحالم، چون نتیجه هیجان انگیزی داره، وقتی به قطعیت رسیدیم حتما نتیجه‌شو میگم.

20 last posts shown.

97

subscribers
Channel statistics