موی بازو هایم سیخ شد و همانطور که می لرزیدم خودم را بغل کردم.(( می تونم زمین رو حس کنم... هر جایی که ازش می گذره فریاد می کشه. مثل اینکه...)) مکثی کردم و دنبال کلمات گشتم.(( مثل اینه که یه نفر روی سطح تیغ بکشه و جای زخمش باقی بمونه. از وقتی از تالار قدیمی فروم گذشتیم می تونم حسش کنم. پادشاه دروغین...داره به بیشه وحشی نزدیک تر میشه و منتظر منه.))
-@NRMAV
-@NRMAV