🔸صدور پروانه پزشکی در عصر ناصری
🔹فاطمه قاضیها
🔺بجز الزام به صدور پروانه ای که امیر کبیر در سال ۱۸۵۱م (۱۲۶۷ ه.ق) وضع کرد و پس از سقوط او بلا استفاده ماند، تا سال (۱۲۹۹ ق )۱۸۸۲م، تمام پزشکان ایرانی ( چه مسلمان، یهودی یا مسیحی) و همچنین پزشکان اروپایی، در ایران بدون امتحان و گرفتن اجازه طبابت مشغول به کار می شدند. در آن زمان، دولت ایران پی به این حقیقت برد که تعداد زیادی شارلاتان و پزشک قلابی هستند که بدون داشتن دانش کافی از بیماری ها و داروها، خدمات پزشکی ارائه می دهند. در این زمان مجلس حفظ الصحه را تشکیل داد که مدعیان پزشکی را مورد آزمون قرار می داد. اعتماد السلطنه در این مورد می نویسد:
در تهران و دیگر شهر های ایران، کسانی که نه دین و نه وجدان دارند وقتی چیزهایی را در مورد گیاهان دارویی و اسامی چند بیماری یاد می گیرند، آغاز به مداوای مردم می کنند، و از این طریق مردم را می کشند. از این رو، ناصرالدین شاه، دستور داد که یک مجلس بزرگ تأسیس شود که از طریق آن، دانشمندان و کسانی که تجربه خوبی در این گستره دارند تمام کسانی را که می خواهند طبابت کنند تحت آزمون قرار دهند. از این طریق، می توانند بین آنهایی که مردم را می کشند و آنهایی که مداوا می کنند افتراق بگذارند. اگر هرکس طبابت را بدون گرفتن پروانه و اجازه از این مجلس آغاز کند شخص با تمام قدرت مورد تنبیه قرار می گیرد.
صدور پروانه برای پزشکان، در دیگر استانها نیز مورد استقبال قرار گرفت. و مقرر گردید که کسانی که شایستگی پزشک بودن را ندارند از طبابت قدغن شوند و اجرای این دستور به آقا سید جعفر حکیم باشی واگذار شد.
به هر روی معلوم نیست که در پایان قرن نوزدهم، چند پزشک در ایران بودند که آموزش طب غربی را گذرانده بودند. در سال ۱۸۹۴م(۱۳۱۲ق )، در بیمارستان میسیونری آمریکایی ارومیه، ۱۴ نفر طبابت می کردند. اضافه بر این، می بایست حداقل ۱۵ پزشک ایرانی نیز بوده باشند که آموزش خود را در اروپا طی کرده و ۵۰ نفر نیز تربیت شده پزشکی دارالفنون بودند. آشکارا، این تعداد پزشک برای ارائه خدمات سلامت مدرن کافی نبودند. این موضوع به ویژه ناصرالدین شاه را هنگامی که سفری به مازندران داشت تکان داد. نبود خدمات طبی در آنجا که جمعیت محلی از چندین بیماری در رنج بودند - او را به شدت منقلب کرد. بنابراین، در بازگشت به تهران، حکمی صادر کرد تا میرزا احمد طبيب - نوه میرزا احمد حکیم باشی تنکابنی - درمان های طبی مورد نیاز را به مردم مبتلا فراهم کند.
با این وجود، بعضی از اطباء اروپایی بصورت شخصی، در ایران استقرار یافته و یا برای دوره ای کوتاه به طبابت مشغول شدند. به ویژه، خدمات دو چشم پزشک بنا به درخواست ظل السلطان، توجه طبقه ممتاز را بخود جلب کرد. همچنین مخبرالدوله یک پزشک را از اروپا دعوت کرد که شاگرد کاله زوسکی (؟) و چشم پزشک بود. او ۳۰۰۰ تومان در سال را از پنج ساعت کار در روز و دو روز استراحت در هفته (جمعه و شنبه) بدست آورد. به این تعداد می بایست پزشکانی نیز که در بیمارستان های هیئت های اعزامی، سفارتخانه های خارجی و نمایندگی های بیگانه کار می کردند نیز افزود.
منبع: ویلم فلور، سلامت مردم در ایران عصر قاجار، ترجمه دکتر ایرج نبی پور، تهران: دانشگاه علوم پزشکی،۱۳۸۶ صص ۲۷۹-۲۸۰
لینک یادداشت: 👇
http://ghaziha.kateban.com/post/3772
@Kateban
🔹فاطمه قاضیها
🔺بجز الزام به صدور پروانه ای که امیر کبیر در سال ۱۸۵۱م (۱۲۶۷ ه.ق) وضع کرد و پس از سقوط او بلا استفاده ماند، تا سال (۱۲۹۹ ق )۱۸۸۲م، تمام پزشکان ایرانی ( چه مسلمان، یهودی یا مسیحی) و همچنین پزشکان اروپایی، در ایران بدون امتحان و گرفتن اجازه طبابت مشغول به کار می شدند. در آن زمان، دولت ایران پی به این حقیقت برد که تعداد زیادی شارلاتان و پزشک قلابی هستند که بدون داشتن دانش کافی از بیماری ها و داروها، خدمات پزشکی ارائه می دهند. در این زمان مجلس حفظ الصحه را تشکیل داد که مدعیان پزشکی را مورد آزمون قرار می داد. اعتماد السلطنه در این مورد می نویسد:
در تهران و دیگر شهر های ایران، کسانی که نه دین و نه وجدان دارند وقتی چیزهایی را در مورد گیاهان دارویی و اسامی چند بیماری یاد می گیرند، آغاز به مداوای مردم می کنند، و از این طریق مردم را می کشند. از این رو، ناصرالدین شاه، دستور داد که یک مجلس بزرگ تأسیس شود که از طریق آن، دانشمندان و کسانی که تجربه خوبی در این گستره دارند تمام کسانی را که می خواهند طبابت کنند تحت آزمون قرار دهند. از این طریق، می توانند بین آنهایی که مردم را می کشند و آنهایی که مداوا می کنند افتراق بگذارند. اگر هرکس طبابت را بدون گرفتن پروانه و اجازه از این مجلس آغاز کند شخص با تمام قدرت مورد تنبیه قرار می گیرد.
صدور پروانه برای پزشکان، در دیگر استانها نیز مورد استقبال قرار گرفت. و مقرر گردید که کسانی که شایستگی پزشک بودن را ندارند از طبابت قدغن شوند و اجرای این دستور به آقا سید جعفر حکیم باشی واگذار شد.
به هر روی معلوم نیست که در پایان قرن نوزدهم، چند پزشک در ایران بودند که آموزش طب غربی را گذرانده بودند. در سال ۱۸۹۴م(۱۳۱۲ق )، در بیمارستان میسیونری آمریکایی ارومیه، ۱۴ نفر طبابت می کردند. اضافه بر این، می بایست حداقل ۱۵ پزشک ایرانی نیز بوده باشند که آموزش خود را در اروپا طی کرده و ۵۰ نفر نیز تربیت شده پزشکی دارالفنون بودند. آشکارا، این تعداد پزشک برای ارائه خدمات سلامت مدرن کافی نبودند. این موضوع به ویژه ناصرالدین شاه را هنگامی که سفری به مازندران داشت تکان داد. نبود خدمات طبی در آنجا که جمعیت محلی از چندین بیماری در رنج بودند - او را به شدت منقلب کرد. بنابراین، در بازگشت به تهران، حکمی صادر کرد تا میرزا احمد طبيب - نوه میرزا احمد حکیم باشی تنکابنی - درمان های طبی مورد نیاز را به مردم مبتلا فراهم کند.
با این وجود، بعضی از اطباء اروپایی بصورت شخصی، در ایران استقرار یافته و یا برای دوره ای کوتاه به طبابت مشغول شدند. به ویژه، خدمات دو چشم پزشک بنا به درخواست ظل السلطان، توجه طبقه ممتاز را بخود جلب کرد. همچنین مخبرالدوله یک پزشک را از اروپا دعوت کرد که شاگرد کاله زوسکی (؟) و چشم پزشک بود. او ۳۰۰۰ تومان در سال را از پنج ساعت کار در روز و دو روز استراحت در هفته (جمعه و شنبه) بدست آورد. به این تعداد می بایست پزشکانی نیز که در بیمارستان های هیئت های اعزامی، سفارتخانه های خارجی و نمایندگی های بیگانه کار می کردند نیز افزود.
منبع: ویلم فلور، سلامت مردم در ایران عصر قاجار، ترجمه دکتر ایرج نبی پور، تهران: دانشگاه علوم پزشکی،۱۳۸۶ صص ۲۷۹-۲۸۰
لینک یادداشت: 👇
http://ghaziha.kateban.com/post/3772
@Kateban