کاتبان


Channel's geo and language: not specified, not specified
Category: not specified


جهت ارائه پیشنهاد یا انتقاد یا نظرات شخصی با ادمین ارتباط برقرار کنید:
Admin: @Amirbaesi

Related channels

Channel's geo and language
not specified, not specified
Category
not specified
Statistics
Posts filter


🔸آیا نسخه‌ای از تفسیر زرکشی در کتابخانۀ دانشگاه ییل است؟
🔹مرتضی کریمی‌نیا

🔺بدرالدین محمد بن بهادر بن عبدالله زرکشی(۷۴۵-۷۹۴ق) در اواخر قرن هشتم درگذشته است و کمتر از ۵۰ سال عمر کرده است. مشهورترین اثر قرآنی‌اش البرهان فی علوم القرآن است و احتمالاً اثر تفسیری مستقلی هم داشته است که اکنون به ما نرسیده است.

معلوم نیست فهرست نویس کتابخانۀ دانشگاه ییل با خودش چه فکری کرده است که با دیدن نامی شبیه نام زرکشی در حاشیۀ برگ آخر یک تفسیر کهن در کتابخانۀ دانشگاه (Landberg MSS ۵۴۴) ، حکم کرده است که احتمالاً قطعه‌ای از «تفسیر زرکشی» را یافته است. اطلاعات فهرست نویسی شده بر روی سایت کتابخانه، هیچ احتمال دیگری را مطرح نکرده است. اما عجیب آنکه بر روی این برگه سه یادداشت مالکیت نسخه از سه نفر در تاریخ های مختلف وجود دارد که دومین آنها ۶۷۴ هجری است. یعنی قریب به ۷۰ سال پیش از تولد زرکشی. پس روشن است که این اثر تفسیر زرکشی نمی‌تواند باشد. بگذریم که ظاهراً مرسوم نیست که مولف کتابی بر روی اثر خودش یادداشت ملکیت بنویسد (آن هم ۱۰ سال پس از درگذشت خودش در تاریخ ۸۰۴ هجری!).

پس این اثر تفسیری مهم از آن کیست؟ خیلی ساده است. این اثر بخشی از الوسیط فی تفسیر القرآن المجید نگاشتۀ ابوالحسن واحدی نیشابوری (متوفای ۴۶۸ هجری) و صاحب آثار تفسیری و قرآنی متعدد در مکتب نیشابور است. نسخه‌های این تفسیر فراوان است و تصحیح شدۀ آن نیز با تحقیق عادل أحمد عبدالموجود و علي محمد معوض سالها پیش منتشر شده است.

لینک یادداشت: 👇

http://kariminia.kateban.com/post/3787

@Kateban


🔸محرم 1289 ه. ق ،به روایت ناصرالدین شاه
🔹فاطمه قاضیها

🔺تهران در دوران قاجار حاوی تکایای بسیاری بود که در دهه عاشورا و سایر روزهای عزاداری مورد استفاده عزاداران حسینی قرار می گرفت. مهم‌ترین تکیه تهران که اینک اثری از آن باقی نمانده، تکیه دولت تهران بو د . تکیه دولت در دوره محمد شاه قاجار و به امر حاجی میرزا آقاسی ساخته شد ،و پس از آن به دستور ناصرالدین شاه، تکیه دیگری به همین نام در ضلع شرقی کاخ گلستان بنا شد. تکیه دولت و یا تکیۀ بزرگ شاهی بنایی بود که برای اجرای تعزیه و برگزاری مراسم سوگواری و روضه‌خوانی ایام عاشورا در تهران برپا شد و ساخت آن از 1285 تا حدود 1290 به طول انجامید. ناصرالدین شاه مراسم عزداری عاشورا را در اینجا برپا و هر ساله خاطرات خود راازین مراسم به رشته تحریر در می آورد، گاهی باتفصیل و گاهی خلاصه. ذیلا خاطرات ناصرالدین شاه در دهه عاشورای سال 1289 ه.ق یعنی یکسال قبل از پایان بنای تکیه مذکور تقدیم می شود:
محرم رسید و سنه تغییر کرد، شد سنه 1289:
تکیه دولت حاجی میرزا آقاسیِ قدیم ، باز بسته شد،به اهتممام عضدالملک و علاءالدوله. پسر ملک التجار مرحوم سقاخانه پدرش را بسته بود 1،امین الملک سقا خانه خودش را بسته بود، سقاخانه حاجی علی مرحوم را ، پسرش امسال نبسته بود، از جانب دولت بسته بودند، صدر اعظم و سایر رجال دولت، شاهزادگان و غیره، همه حجرات خود را بسته بودند، بسیار خوب،با زینت ،بلور شال وغیره.
وزیر دول خارجه [سعید انصاری ملقب به مؤتمن‌الملک] هم الحمدلله زنده است، اما با نقاهت و ضعف زیاد، حجره خود را هم بسته بود. یک روز هم ترکیب غریبی آمد، از توی تکیه رفت به حجره اش نشست، زیاد خنده داشت. وزیر فطرتاً وقار و تمکین داشت ، نقاهت و ضعف هم بر وقار افزوده شده بود، دیگر راه نمی رفت و بطوری راست و یواش می رفت ، مثل آدم مقوائی که کوک کرده باشند، شاهزاده اعتضاد، حشمت الدوله ، نصرت الدوله، اغلب مردم، همه روزه بودند، صدر اعظم هر روزه در حجره خودش می نشست ،امنای دولت و شاهزاده ها، آنجا جمع می شدند. یک روز هم گویا 8 [محرم] بود، صدر اعظم ضعف کرد، در تکیه گرما زده شده بود، بردند اطاق نظام ، الحمدلله خوب شد.
امین الملک[پاشا خان وزیر عدلیه و امین شورا ] همه روزه روی نیمکت خودش می نشست، اشخاص مختلفه پیش او می نشستند، مثل محمد تقی خان گشاد، پسر والی کردستان قدیم، پسر امین حضور، مقوم دیوان،رضا قلی خان قزوینی، گاهی حاجی میرزا حسن خان..،امین حضور،عرفانچی، موچول خان، ناصر قلی خان که تازه از خمسه آمده است، یک روز هم آقا خان تلخ بود ، در زیر بالا خانه ما ، روی نیمکت جلو سقا خانه ملک التجار، پیشخدمتهای ما کلاً همه روزه با سیاچی میاچیها و غیره و بعضی اقراط می نشستند،آخر طوری شد که رسوائی شد، اقراط را دواندند، پیشخدمتهای معقول ماندند. ظل السلطان، نایب السلطنه در گوشواره اطاق با هم می نشستند. ما هم هر روزه به بالا خانه های حرم می رفتیم، گردش می کردیم، کل حرمها بعلاوه خویش و اقوامشان بودند.

لینک یادداشت: 👇

http://ghaziha.kateban.com/post/3786

@Kateban


🔸ترجمه نگاشت 1
🔹عبدالحسین طالعی

🔺بند ۱ تا ۱۰
مقدمه
پیش از این ده یادداشت با عنوان مشترک «تجربه نگاشت» به پیشگاه پژوهشیان پیشکش شد. البته نکاتی که در باب ویرایش و نگارش قصد بیان آنها را دارم، بیش از این است. ولی فعلاً فرصتی برای تحریر آنها ندارم. لذا در این فرصت بخشی دیگر از این سلسله مطالب را که فرصت تحریر آنها را یافته‌ام، تقدیم می‌دارم.
این سلسله یادداشت که با عنوان کلی «ترجمه نگاشت» تقدیم می‌شود، ساختاری روشن دارد: یک جمله عربی، یک ترجمۀ موجود یا مرجوح (که عینا به آن برخورد کرده‌ام)، ترجمه پیشنهادی یا راجح، دلیل انتخاب ترجمه دوم.
این ترجمه‌ها همه از کارهایی انتخاب شده که در دست ویرایش داشته‌ام. البته ویژگی متن و ترجمه را عمداً نگفته‌ام تا حریم حرمت اهل قلم محفوظ بماند و اصول اخلاقی فدای آموزش مهارتی نشود.
امید است در فرصت‌های آینده باز هم تجربه‌های خود را با دوستان به اشتراک بگذارم.
عرضۀ این بخش از تجربه‌ها همزمان با حرکت عظیم زائران اربعین حسینی مجالی است تا خاضعانه به پیشگاه این رهروان طریق نور عرض ادب کنم و به سبب این عرض ادب به خود بگویم: «باشد که از کرم به تو هم اعتنا کنند».
و وقتی کار با بزرگِ بزرگ زاده «کریم من اولاد الکرام» باشد، جز این نباید انتظار داشت.

[۱]
متن: قیل: أماني یتخرّصون الکذب.
ترجمه: گفته شده امانیّ دروغ گویی و سخنان باطل است.
پیشنهاد: امانیّ را دروغ و سخن باطل دانسته‌اند.
نکته: حذر از صیغۀ مجهول، روانتر شدن جمله فارسی. دکتر غلامحسین یوسفی در این باب مقاله‌ای مفید نوشته که اساسا تکیه بر فعل مجهول، با ساختار زبان فارسی منافات دارد. لذا حتی در ترجمه متون مقدس مانند قرآن که بیش از کتابهای عادی مقید به نصّ بودند افعال مجهول را به معلوم تغییر می‌دادند.
نیز بنگرید: مقاله مرتضی کریمی نیا در مجله ترجمان قرآن در باب ترجمه‌ای از قرن پنجم که فعلهای مجهول را به شکل معلوم ترجمه کرده است. عنوان مقاله:
«قرآن "خراسان دختر نیشابور" با ترجمۀ فارسی از قرن پنجم هجری؛ بررسی نسخۀ ۲۱۵۶ در کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران و دیگر پاره‌های آن در آستان قدس رضوی و مجلس شورای اسلامی»؛ انتشار یافته در: ترجمان وحی ، سال بیست و یکم، ش ۴۲، اسفند ۱۳۹۶، ص ۷۱ـ ۱۲۰.


[۲]
متن: کانوا یغیّرون صفة النبی لإیجاد التشکیک
ترجمه: صفت پیامبر را تغییر می‌دادند به منظور ایجاد تشکیک و تردید در مردم عامی.
پیشنهاد:صفت پیامبر را تغییر می‌دادند تا شک و تردید در مردم عامی پدید آورند.
نکته: هرچه جملات توصیفی اسمی را به جملات فعلی تبدیل کنیم فهم متن راحت تر می‌شود.

[۳]
متن: دعاء علیهم
ترجمه: دعای سرّی بر ایشان است.
پیشنهاد: نفرینی بر آنها است.
نکته: دعا اگر با حرف لام باشد دعا است و اگر با حرف علی باشد نفرین است.

[۴]
متن: الکسب عبارة عن تحصیل المال.
ترجمه: کسب، عبارت است از به دست آوردن مال.
پیشنهاد: کسب، دستیابی به مال است.
نکته: ۱.حذر از دو حرف اضافه در کنار هم (از به ...)، ۲.حذر از جملۀ کلیشه‌ای «عبارت است از ...»

لینک یادداشت: 👇

http://talei.kateban.com/post/3785

@Kateban


🔸قافله زوّار ایرانی در عصر ناصری( از نگاه جرج.ن.کرزن، خبرنگار روزنامه تایمز)
🔹فاطمه قاضیها

🔺[ سال ۱۸۸۹ معادل ۱۳۰۷ ه.ق . در حوالی مشهد]:
عنوان گروه زائرین یا زوّار که طی سفر روزانه در جاده ها به آنها بر خورد می کردم و در واقع راه مشهد در انحصار ایشان بود ترغیبم نمود که برای تنوع داستان یک نواخت سفر، شرحی نیز از وضع و حال ومحیط انسانی که عده ای را این گونه مقید و مجذوب ساخته است بیان کنم.
ظاهراً سیل حرکت مسافران در جهت مخالف مسافرت خودم بود، گاهی از چندین میل مسافت دسته قافله جلب توجه می کرد که با سرعت ملایمِ پیاده روی، در بیابان بی انتها حرکت می کردند، وقتی که نزدیک تر می آمدند آهنگ های محزون و صداهای غم انگیز یک یا چند نفر خوش نوای گروه بوسیله تلاوت آیات قرآن و ذکر دعا به گوش می رسید و گاهی نیز بعضی دیگر که خوش و خرم تر بودند ابیاتی از اشعار فارسی می خواندند.
وقتی که قافله کاملا نزدیک می شد شامل همه قسم افراد و حیوانات بود .توانگران بر اسب سوار بودند و گاهی ضمن سواری قلیان می کشیدند بعضی ها سوار شتر بودند. قاطر از حیوانات دیگر بیشتر و حامل كجاوه ای بود که یک نوع غرفه چوبی با سقف منحنی جهت قرار دادن سایبان داشت و در درون آن زنها یا مردان زیر خروارها بار و رختخواب تحت فشار بودند. اما حیوان باربر خوش کار الاغ بود. این حیوان حقیر و نحیف بار سنگینی را حمل می کرد . بعلاوه کوزه و دیگ و تفنگ و شیشه های آب از هر طرف حیوان آویزان است و تمام لوازم زندگی هم بر پشت او بار و بالاتر از همه مرغ و خروس صاحب الاغ را جا می دهند. طبقه فقیر گاهی سوار الاغ می شوند، ولی غالبا پیاده راه می پیمودند . در اوایل صبح ، گاهی الاغ سواران غرق در خواب بودند و به سمت جلو روی گردن حیوان می افتادند و گاهی نیز در حال خواب و سر به زیر بودند و فقط وجبی با زمین فاصله داشتند .
برای مهمانان درهر قافله یک نفر کاروان باشی هست و نیزه ای با پارچه قرمز بر نوك آن در دست دارد که به ندرت می توان چهره مسافران را تمیز داد چون با پالتوی بزرگی سرو و صورت خود را کاملا می پوشانند و آستین های خالی از دو سمت دوش چون دو گوش بزرگ به نظر می رسد. اما باز شناختن زنها دو چندان مشکل است چون به صورت بقچه هائی از متقال آبی به الاغ سوار می شوند که به نظر من جوانمردی نیست که آنها را جزو جنس لطيف بشمار آورد . یادم هست که یکی دوبار از سر بدجنسی اسبم را به یورغه انداختم و چنین وا نمود کردم که میخواستم از مسافرانی که بدین صورت طی طریق مینمودند سبقت بگیرم ، تاشایدالاغ ها با شنیدن قدم اسب در عقب از جا در بروند و آن بقچه های کبود از پشت الاغ به حرکت درآیند، باشد که حجاب پس رَوَد و یا چادر از سر برافتد.

لینک یادداشت: 👇

http://ghaziha.kateban.com/post/3784

@Kateban


🔸نگاهی کوتاه به عهدنامه ایران و عثمانی(1238 ه.ق )
🔹فاطمه قاضیها

🔺دوران حکومت فتحعلی شاه دومین پادشاه قاجار یکی از سرنوشت سازترین و ناگوارترین دوران تاریخ ایران است(۱۲۵۰-۱۲۱۲ قمری). کشور ایران دراین دوره حتی با وجود درایت رجالی چون میرزا ابوالقاسم قائم مقام و ولیعهدی مانند عباس میرزا نائب السلطنه ،نتوانست از تأثیر سیاست های سودجویانه کشورهای روس و انگلیس و حتی فرانسه در امان بماند و در نتیجه دچار حوادث متعددی گشت که به ترتیب مهمترین آنها عبارتند:
1) جنگ های اول ایران و روس که منجر به عهدنامه گلستان در سال ۱۲۲۸ (ه. ق) شد. ۲) جنگ ایران و عثمانی و به دنبال آن معاهده بین دو دولت در سال ۱۲۳۸ (ه. ق).
۳) جنگ های دوم ایران و روس منجر به معاهده ترکمانچای در سال 1243(ه. ق).
این یادداشت، در باره عهدنامه ای است که بین ایران و عثمانی، بعد از جنگی که در فاصله سال های « 1236-38» بین دوکشور رخ داد، انعقاد یافته است.
فتحعلی شاه در یکی از نامه هایش این جنگ کوتاه مدت را تشبیه می کند به «شعله خاری که به تندی سرکشی کند و بزودی خاموشی پذیرد «و یا پریشانی جزئی که چند روزی در حدود مملكتين حادث شد». (1)
آنچه موجب بروز این جنگ گردید دلایل پیچیده و گسترده ای بود که از تاریخچه روابط دو کشور و همچنین ارتباطات دو دولت با دول استثمارگر سرچشمه می گرفت. دلایلی که تفصيل آنها در این مقوله نمی گنجد پس در این مختصر تنها به مهمترین عامل آن(2 ) یعنی تحریکات روسیه تزاری پرداخته می شود:
جنگ ایران و عثمانی نتیجه مستقیم و منطقی عهدنامه گلستان است. سرشکستگی و خفتی که از این جنگ دامنگیر ایرانیان و شخص عباس میرزا شد موجب گردید تا برای ترمیم داغ شکست از روسیه، به جنگ دیگری تن دردهد. روسها نیز که ایران را پس از یازده سال دفاع در مقابل تجاوزاتشان دشمن پرزوری می پنداشتند، میل داشتند این کشور را در جای دیگری درگیر سازند تا هم انرژی و قدرت نظامیش فرسوده شود،وهم عقده هایش فروکش کند. دیپلمات های روسی به عباس میرزا وعده دادند که وی هر وسعتی از خاک عثمانی را اشغال کند آن را جزء قلمرو او بشناسند. تحریکات روسها در طبیعت جاه طلب عباس میرزا اثر کرد و ندانم کاری های دولتمردان دو کشور مسلمان هم مزید بر علت شد.

لینک یادداشت: 👇

http://ghaziha.kateban.com/post/3783

@Kateban


🔸مَدّاح‌مِحوَری
🔹جویا جهانبخش

🔺یَکی از تَحَوُّلاتِ چَشمگیرِ عَزاداریِ سُنَّتیِ شیعی دَر دو دَهۀ أَخیر، رَوَندِ فَزایَندۀ مَدّاح‌مِحوَری است.
دَر این سالها شُمارِ کَسانی که دَر اِصطِلاح "مَدّاح" خوانده می‌شَوَند و إِنشادِ نوحه‌ها و بَرخواندَنِ سوک۟سرودها و أَحیانًا رَهبَریِ سینه‌زَنی و دیگر أَجزایِ مَراسِمِ سوک۟واری را بَر عُهده دارَند، فُزونی یافته است. "اِقتِصادِ" مَدّاحی هَم بسیار تَرَقّی کَرده و مَدّاحی به یک پیشۀ نان‌وآب‌دار بَدَل گَردیده است. نُفوذِ اِجتِماعی و سیاسیِ مَدّاحان بالا گرفته است و حتّیٰ مَدّاحانِ مُسَلَّح یا مَدّاحانِ تَعیین۟گَرِ رَوَندها و تَصَدّیهایِ سیاسی به می۟دان آمَده‌اند و بَعضًا تا جایی پیش رَفته‌اند که بتوانَند بَعضِ مَقاماتِ رَسمیِ کِشوَر را که مَحبوبِ بَرخی از دیگَر مَقامات نیستَند، به قَتل تَهدید کُنَند یا با تَمثیلاتِ رَکیک و تَشبیهاتِ مُستَه۟جَن خوار و بی‌مِقدار دارَند!!!
تَفاصیلِ پاره‌ای از این غَرائِب را لابُد دَر أَخبارِ سیاسی شَنیده و دَر جَرائِد خوانده‌اید؛ و البَتّه این جَوانِبِ تَحَوُّلاتِ نِهادِ اِجتِماعیِ "مَدّاحی"، لُزومًا موردِ بَحثِ بَنده نیست؛ و از بُن، دَربارۀ پاره‌ای از آنها سُخَن نَمی‌تَوانَم گُفت.
پدیده‌ای نوظُهور و اَندیشه‌بَرانگیز که دَر کنارِ این تَحَوُّلاتِ فَراخ۟‌دامَنه جَلبِ نَظَر می‌کُنَد و عامّ و فَراگیر نیز شُده است، پَدیدۀ مَدّاح‌مِحوَری است که دَر کَثیری از مَجالِسِ سوک۟واریِ حُسَی۟نی نگاهِ ناظِران را به خود می‌کَشَد و اِختِصاصی به مَجالِسِ رَسمی و حُکومَتی و سیاسیٖ‌مَآب هَم نَدارَد.
سابِقًا مَرسوم بود که "أَهلِ مِنبَر" یَعنی خُطَبا ـ که أَغلَب نیز دَر زیِّ دَستاربَندان بودَند و بیش یا کَمی از دانِشِ دین اندوخته ـ، مِحوَرِ جَلَساتِ سوک۟واری باشَند. فِی‌المَثَل می‌دانِستیم فُلان واعِظِ نامی یا بَهمان سُخَنرانِ گرامی، دَر این یا آن مَجلِسِ تَعزیَت، سُخَن خواهَد ران۟د. عُم۟دۀ وَقت و مَجال نیز دَر اِختیارِ هَمین سُخَنرانان بود تا از عَقائِد و أَحکام و أَخلاق و تاریخِ إِسلام بَرایِ مُستَمِعان سُخَن بگویَند. دَر فَواصِلِ میانِ سُخَنرانیها و بَرایِ عوض۟‌شُدَنِ حال‌وهوایِ مَجلِس، زَمانی کوتاه به مَدّاحی اِختِصاص می‌یافت؛ آن هَم مَدّاحیِ سُنَّتی که غالِبًا مُؤَدَّبانه و نِسبَةً مَعقول بود و مُنافاتی هوی۟دا با شَأنِ مَجلِس نَداشت؛ مَدّاحانِ زیرَک و دانا می‌کوشیدَند تا "مُناسِب۟‌خوانی" پیشه سازَند و بَیاناتِ خود را به نَحوی تَتِمَّۀ سُخَنانِ خُطَبا قَرار دِهَند و با أَشعار و گُفتارِ مُناسِب، آنچه را أَهلِ مِنبَر گُفته‌اند تَکمیل و تَأ۟یید کُنَند و دَر أَذهانِ مَجلِسیان رُسوخ دِهَند. به هَمین مُناسَبَت، کَم نَبودَند مَدّاحانی که بِضاعَتی دَرخور از عُلوم و فُنون و آداب داشتَند؛ از شِعر و أَدَب آگاه و از صِناعَتِ موسیقی و فَنِّ آواز مُطَّلِع بودَند؛ دَر حَدِّ خود مُطالَعاتِ تاریخی نیز داشتَند و از مَعرِفَتِ آدابِ اِجتِماعی هَم مَحظوظ بودَند.

لینک یادداشت: 👇

http://yadegarestan.kateban.com/post/3782

@Kateban


🔸عاشورا و أُسطوره
🔹جویا جهانبخش

🔺رُخ۟دادِ شگَرفِ «عاشورا» و سَرنوشتِ خون۟بارِ شَهیدِ نینوا ـ که دُرود و آفَرینِ خُدای۟ بَر او باد! ـ، این قابِلیَّت را داشته است که به جَهانِ ناپی۟داکَرانِ أَساطیر راه بُگ۟شایَد.
هَم "عاشورایِ حُسَی۟نی" و سرگُذَشتِ شَهیدانِ آن، أُسطوره آفریده و دَر پاره‌ای از گُزارِشها و نَقلها و تَلَقّیها با چهرۀ أُسطوره‌ای نمایان شُده است، و هَم "بَرخی از أَساطیر" بَر ذِهن و ضَمیرِ واگویه‌گَرانِ این رُخ۟دادِ شگَرف أَثَر گُذاشته‌اند و خود را دَر تَصَوُّرِ عامّه از واقِعَۀ کربَلا دَخیل کَرده‌اند و به پاره‌ای از نَقلهایِ تاریخی رَنگ و لُعابِ ویژه‌ای بَخشیده‌اند که دَر رِوایاتِ مَردُمانۀ رُخ۟دادِ طَف و طومارهایِ تَعزیه و مانَندِ آن، جلوه‌ها کَرده است.
بدین۟‌سان رُخ۟دادِ عاشورا و شَهادَتِ سالارِ شَهیدان ـ صَلَواتُ اللهِ وَ سَلامُهُ عَلَی۟ه ـ، با عالَمِ أَساطیر پیوَند خور۟ده؛ و این پی۟وَند، مَحاسِنی دارَد و مَعایِبی.
از مَحاسِنِ این پی۟وَند، تَم۟هیدِ حُضورِ گُستَردۀ «عاشورا»ست دَر عَرصۀ هُنَرها و تَسهیلِ نُفوذ و رُسوخِ «عاشورا»ست دَر عَواطِفِ عامّه و ذِهنهایِ خوگَر به عَوالِمِ أَساطیری.
از مَعایِبِ این پی۟وَند، تَس۟هیلِ إِمکانِ تَحریفِ حَقائِقِ تاریخی و نیز تَمهیدِ جُلوسِ عَواطِف است بَر أَریکۀ عَقل و اِبتِعادِ ما از عَقلانیَّت دَر تَحلیلِ «عاشورا».
پی۟وَندگرفتنِ رُخ۟دادی شگفت و ستُرگ چون واقِعَۀ عاشورا با جَهانِ أُسطوره‌ها، أَمری است ناگُزیر. هیچ رُخ۟دادِ تاریخیِ عَظیم از این دَست نیست که بناگُزیر و دَر وِجدانِ جَماعَت، با أَساطیر واردِ بِدِه۟‌بِستان نَشَوَد. چُنین پی۟وَندِ بَیوسان را گُسَلانیدَن نَتوان. لیک باید هَمواره هُش۟یارانه چگونگی‌هایِ این پی۟وَند را تَحتِ نَظَر داشت و حَتَّی‌المَقدور از آثارِ زیان۟بارِ آن جلوگیری کَرد و با تَقویَتِ رویکَردهایِ عَقلانی و تَحقیقی و تَدقیقی از بَسطِ بی‌اندازۀ خوانِشهایِ أَساطیری مُمانَعَت نمود.
دَر مَقامِ "توضیح" و "تَمثیل" می‌تَوانیم گُفت:
ما ناچاریم دَربارۀ رُخ۟دادهایِ تاریخی ـ مَثَلًا جُنبِشِ مُخ۟تارِ ثَقَفی یا سَفارَتِ مُسلِم بنِ عَقیل ـ به زبانِ سینِما هَم سُخَن بگوییم. زبانِ سینِما، اِقتِضائاتِ ویژۀ خویش را دارَد؛ جلوه‌هایِ مَأ۟لوفِ سینِمائی و رَوَندِ داستان‌گوییِ تَصویری و لُزومِ پُرکَردَنِ حُف۟ره‌هایِ رِوایَتِ تاریخی، میانِ رِوایَتِ سینِمائی و رِوایَتِ تاریخی جُدائی می‌اَندازَد؛ و این جُدائی، ناگُزیر است.
اَکنون دو راه پیشِ رویِ ماست: یا بایَد رِوایَتِ سینِمائی را موقوف کُنیم و تاریخِ إِسلام را از حُضور دَر دُنیایِ تَصویر مَحروم سازیم و به رِوایَتِ خُشکِ تاریخی که مُخاطَبَش غالِبًا أَهلِ تَخَصُّص اند و لا غی۟ر، بَسَنده کُنیم ـ که می‌دانَم و می‌دانید: شُدَنی نیست ـ؛ یا بایَد به رِوایَتهایِ سینِمائی هَم مَجالِ ظُهور و بُروز دِهیم و لیٖک نَگُذاریم رِوایَتِ تاریخی بکُلّی تَحتَ‌الشُّعاعِ رِوایَتهایِ سینِمائی قَرار گیرَد و هَمواره بینَنده و مُخاطَب را به تَفاوُتهایِ سِرِشتینِ رِوایَتهایِ سینِمائی و رِوایَتهایِ تاریخی (که مَقوله‌ای است جَهانی و اِختِصاصی هَم به ما نَدارَد) تَوَجُّه۟ دِهیم، تا هَمواره تَفاوُتِ داستان و تاریخ، و أُسطوره و واقِع، و مَجاز و حَقیقَت، مَدِّ نَظَر باشَد؛ دُرُست همان طور که مُخاطَبانِ مُطَّلِعِ آثارِ هُنَری و مَثَلًا بینَندگانِ تَعزیه، میانِ شمرِ تَعزیه و شمرِ تاریخ فَرق می‌گُذارَند و هَریَک را به جایِ خویش می‌نشانَند و فَهم می‌کُنَند و هیچگاه شمرِ تَعزیه را به جُرمِ مُساهَمَت دَر فاجِعَۀ کَربَلا و شَهادَتِ ولیِّ خُدا به مَحکَمه نَمی‌کَشانَند!

لینک یادداشت: 👇

http://yadegarestan.kateban.com/post/3781

@Kateban


🔸«کَربَلائی» و کاربُردِ تازه‌اش
🔹جویا جهانبخش

🔺«کَربَلائی / کَربَلایی» ـ چُنان که هَمه می‌دانیم ـ یَعنی: مَنسوب به کَربَلاء. نمونه را، "أَهل کَربَلاء، باشَندۀ کَربَلاء" را «کَربَلائی» می‌گویَند. ساخته و پرداختۀ کَربَلاء یا رَهآوَردِ کَربَلاء را نیز «کَربَلائی» می‌گویَند (مَثَلًا: "این مُهر و جانَماز کَربَلائی است").
هَمچُنین کَسی را که به زیارَتِ کَربَلایِ مُعَلّیٰ رَفته باشَد، «کَربَلائی» می‌گویَند؛ چُنان که کَسی را که به زیارَتِ مَشهَدِ رَضَوی مُشَرَّف شُده باشَد، «مَشهَدی» می‌گویَند. دو لَقَبِ «مَشهَدی» و «کَربَلائی» دَر زَمانِ قَدیم که سَفَرهایِ زیارَتی آسان دَست نَمی‌داد و اَندَک۟شُمار بودَند کَسانی از توده‌ها که بتوانَند بدین زیارَتها مُشَرَّف شَوَند، وَجاهَت و اِعتِباری ویژه داشت.
بَر پایۀ هَمین وَجاهَت و اِحتِرام نیز بود که روستائیان و عامّۀ مَردُم به هَنگامِ مُخاطَبَت کَسانی را که نَمی‌شناختَند با هَمین لَقَبِ مَوَدَّت‌آمیزِ «کَربَلائی» (یا دَر تَعبیرِ عامیانه: «کَب۟لای») صدا می‌زَدَند؛ کَما این که دَر زمانِ ما صِرفًا جهَتِ احترام و بدونِ اِطِّلاع از مَراتِبِ تَحصیلی، موقعِ صدا زَدَنِ مُشتَری دَر بَقّالی و نانوائی و سَلمانی می‌گویَند: دُکتُر! یا: مُهَندِس! (و طُرفه این که وَقتی کَسی توضیح می‌دِهَد که مَن دُکتُر یا مُهَندِس نیستَم؛ لَب۟‌گَزه می‌رَوَند و می‌گویَند: نَفَرمایید! شُما برایِ ما "دُکتُر"ید! ... یا ....!!!!)
دَر قَدیم «کَربَلائی» نامِ نوعی پارچۀ خَط۟دار هَم بوده است که ذِکرش دَر شِعرهایِ عَهدِ صَفَوی هَست.
باری، واژۀ «کَربَلائی» یک کاربُردِ نِسبَةً تازه هَم یافته است؛ و آن، اِستِعمالِ کَلِمۀ «کَربَلائی» است به مَثابَتِ لَقَبِ تَشریفیِ مَدّاحان.
بَر رویِ پَرده‌ها و بَرگه‌هایِ تَبلیغیِ مَجالِسِ عَزاداریِ دینی و خُصوصًا سوک۟واری‌هایِ دو ماهِ مُحَرَّم و صَفَر، نامهایِ سُخَنرانان را که پیشتر بیشتَر با أَلقابی چون "حُجَّةالإِسلام" (وَ أَحیانًا ـ دَر حَقِّ بَعضِ مَشاهیرِ خُطَبا ـ: "اُستاد" و "خَطیبِ دانِشمَند") می‌نوشتَند، این روزها غالِبًا به ریختِ "حُجَّةالإِسلام دکتر" و یا تَنها "دکتر" (که گویا بَعضِ حُجَج این لَقَب را دوست۟‌تَر دارَند) می‌نویسَند. وان۟گَهی، مَدّاحانِ مَجلِس را که أَغلَب نیز دَر سالهایِ أَخیر به یُم۟نِ تَسهیلِ إِمکاناتِ سَفَر به عِراق، سَعادَتِ زیارَتِ عَتَبات یافته‌اند، به مُناسَبَتِ هَمین تَشَرُّف به کَربَلایِ مُعَلّیٰ، با لَقَبِ «کَربَلائی» مُعَرِّفی می‌کُنَند و اِنگاری بِناست این کاربُردِ تازۀ لَقَبِ «کَربَلائی» دَر حَقِّ مَدّاحان، تَداعیٖگَرِ نوعی "پیوَندِ روحانی" و مُناسَبَتِ مَلَکوتی باشَد میانِ ایشان و دَستگاهِ مَعنَویِ سالارِ شَهیدان ـ عَلَی۟هِ السَّلام.
به هَر روی۟، نامِ «کَربَلاء» با خاطِرۀ تابناکِ إِمام حُسَین ـ عَلَی۟هِ السَّلام ـ پی۟وَند خورده است؛ و زین رو، لَقَبِ «کَربَلائی»، لَقَبِ مَعنَویِ فَرخُنده‌ای است که أَهلِ دیانَت آن را اَرج می‌نِهَند. آرزو می‌بَریم حُرمَتِ جَلالَتِ آن دَر گُفتار و کِردارِ هَمۀ آنان که بدین لَقَب بازخوانده می‌شَوَند، پاس داشته شَوَد.

لینک یادداشت: 👇

http://yadegarestan.kateban.com/post/3780

@Kateban


🔸آگاهی‌های دیگری درباره ملوک علوی ری در دوره ایلخانی
🔹احمد خامه‌یار

🔺پیش از این مقاله‌ای به قلم نگارنده با عنوان «ملوک شیعه ری و ورامین در دوره ایلخانی» (فصلنامه کتاب‌گزار، ش1، بهار 1395، ص433-438)، در معرفی یک خاندان علوی حاکم بر منطقه ری و ورامین در دوره ایلخانی منتشر شد. پس از انتشار این مقاله، در مطالعات و جستجوهای بعدی در منابع تاریخی، آگاهی‌های دیگری درباره این خاندان دست‌یاب شد که به عنوان تکمله‌ای بر مقاله پیشین، در قالب یادداشت حاضر ارائه می‌گردد.
از میان علمای انساب، مؤیدالدین عبیدالله واسطی (درگذشته 787ق) در کتاب خود الثبت المُصان آگاهی‌هایی افزون بر نسب‌شناسان دیگر درباره ملوک ری به دست داده است. [البته برخی از پژوهشگران در انتساب این اثر به واسطی تشکیک کرده‌اند.] او صدرالدین مهدی فرزند فخرالدین حسن اول را از ملوک ری برشمرده و از برادرش علاءالدین مرتضی (مدفون در برج علاءالدوله ورامین) به عنوان «ملک ری و قم و کاشان» یاد کرده است. این نکته نشان می‌دهد که گستره حکمرانی وی، فراتر از ورامین و ری بوده و شهرهای دورتری همچون قم و کاشان را شامل می‌شده است. واسطی همچنین تاریخ ولادت فخرالدین حسن دوم را سوم محرم سال 653ق تعیین، و به ورود وی به عراق در سال 693ق به عنوان والی آنجا از سوی پادشاه ایلخانی اشاره کرده است. 1
از میان مورخان ایرانی دوره ایلخانی، ابوالقاسم کاشانی (درگذشته 738ق) در کتاب خود تاریخ اولجایتو، اشاره نسبتاً مفصّلی به ملک فخرالدین حسن دوم دارد که ابعاد تازه‌ای را درباره شخصیت وی به دست می‌دهد. یک نکته قابل توجه در این باره آن است که او تاریخ وفات وی را سال 707ق ضبط کرده است که نشان می‌دهد تاریخ 709 که به عنوان سال وفات وی در مجمع الآداب ابن فوطی نقل شده، در واقع تصحیف تاریخ 707 (ناشی از تصحیف «سبع» به «تسع» در نسخه خطی یا در تصحیح متن کتاب) است. متن سخن کاشانی درباره ملک فخرالدین به شرح زیر است:
«و همچنین روز چهارشنبه بیستم شعبان سنه سبع و سبعمایه هلالی موافق بیست و دوم آرام آی، مرحوم سعید حسیب نسیب اصیل بدیل، ملک فخرالدین حسن، والی ولایت ری و ورامین به شهر سلطانیه وفات یافت که به همه آداب و فضایل و فرّ و فرهنگ و هنرها و سیاقت انشای مغولی و مسلمانی و صناب و استیفا و اسباب بزرگی و وزارت آراسته بود. و از منها و من ذلک، حشو و بارر حسبانات (؟) چالاک و مبارز، به شش زبان و سه خط مغولی و فارسی و کوفی حاذق و ماهر، چنانکه گوی مسابقت به چوگان مبادرت از جمله اکفا و اقران ربوده و همه چیزش تمام و به کمال بود، مگر عمر که آن بس بی‌وفا و کم‌بقا بود، گوییا وزارت قبایی بود راست بر قامت استقامت او دوخته.

لینک یادداشت: 👇

http://ganjineh.kateban.com/post/3779

@Kateban


🔸قانون : اولین مطلب در اولین شماره روزنامه قانون
🔹فاطمه قاضیها

🔺بسم الله الرحمن الرحیم
جمع کثیر از خلق ایران به چندین سبب خودرا از وطن مالوف بیرون کشیده در ممالک خارجه متفرق شده اند . در میان این مہاجرین متفرقه آن اشخاص، با شعور که ترقی خارجه را با اوضاع ایران تطبیق می کنند سالها در این فکر بودند که ایا بچه تدبیر می توان بآن بيچاره گان که در ایران گرفتار مانده اند جزئی امدادی برسانند . پس از تفحص و تفکر زیاد براین عقیده متفق شدند که بجهت نجات وترقی خلق ایران بهتر از یک روزنامه آزاد هیچ اسباب نمی توان تصور کرد .
آن چند نفر اشخاصِ وطن پرست که معنی و قدرت روزنامه جات را درست فهمیده اند در این چهار پنج سال به یک عزم مردانه افتادند [چنانچه]به اطراف دنیا و بهر وسیله چه به اصرار چه به التماس و چه به گدائی از دولتخواهان ایران وارباب کرم و طالبان ترقی اعانتهای وافر جمع نمودند و بعون الهی این روزها
يک کمپانی معتبری ترتیب دادند به این عزم مبارک ، که از اطراف ایران بقدری که بتوانند روزنامه جات و کتابچه های مفید انتشار بدهند.که از آن جمله یکی همین جریده قانون است.
ایران مملو است از نعمات خداداد . چیزی که همه این نعمات را باطل گذاشتهT نبودن قانون است. هيچكس در ایران ما هیچ چیز نیست زیراکه قانون نیست . حاكم تعیین می کنیم بدون قانون . سرتیپ معزول می کنیم بدون قانون . حقوق دولت را میفروشیم بدون قانون ، بندگان خدا را حبس می کنیم بدون قانون ، خزانه می بخشیم بدون قانون . شکم پاره می کنیم بدون قانون . در هند در پاریس در تفلیس در مصر دراسلامبول حتی در میان ترکمن، هرکس می داند که حقوق و وظایف او چیست . در ایران احدی نیست که بداند تقصیر چیست و خدمت کدام؟ فلان مجتهد را به چه قانون اخراج کردند، مواجب فلان سرتيپ را بچه قانون قطع نمودند، فلان وزیر بكدام قانون مغضوب شد . فلان سفیه بچه قانون خلعت پوشید. هیچ امیر و هیچ شاهزاده ای نیست که از شرط زندگی خود بقدر غلامان سفرای خارجه اطمینان داشته باشد . حتی برادران و پسرهای پادشاه نمی دانند فردا صبح به عراق عرب منفی خواهند شد یا به ملک روس فرار خواهند کرد.
واضح است که حرف ما در اینجا بر عدالت شخص پادشاه نیست.
کل ایران شهادت میدهد که عادل تر و رئوف تر از امروز پادشاهی نداشته ایم . اما عدالت شخص پادشاه بدون قوانین حسنه و بدون دیوان خانه های منتظم در میان این دریای مظالم بفرياد کدام بیچاره خواهد رسید.

لینک یادداشت: 👇

http://ghaziha.kateban.com/post/3775

@Kateban


🔸قرآن«خراسان دختر نیشابور» با ترجمۀ فارسی از قرن پنجم هجری (بخش دوم: بررسی نسخۀ 2002 در کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی)
🔹مرتضی کریمی‌نیا

🔺چکیده:
این مقاله (در ادامۀ بخش نخست آن در شماره پیشین مجله ترجمان وحی) به معرفی و بررسی قرآنی کهن از قرن پنجم هجری می‌پردازد که در اوایل قرن ششم هجری در تملک دختری به نام خراسان بنت ابی القاسم بن علی بن مانکدیم قرار داشته است. تاکنون ۱۲ جزء مختلف از این قرآن در کتابخانه‌های مختلف در ایران و جهان یافت شده است. نام مالک نسخه در آغاز جزء اول این قرآن همراه با نسب وی تا امام علی بن ابیطالب (ع) ذکر شده است و نشان می‌دهد اجداد وی از علویان طبرستان بوده‌اند، اما جد پدر وی یک سده قبل از کتابت نسخه به نیشابور مهاجرت کرده است. این قرآن در ۳۰ پارۀ مجزا همراه با ترجمۀ فارسی با خط نسخ کهن و احتمالاً در نیشابور (محل زندگی خراسان بنت ابی‌القاسم) کتابت شده است. متن قرآن به قرائتی مرکب از کِسائی، ابن‌عامر، و ابوعمرو نوشته شده است. ترجمۀ فارسی آیات با آنکه متأثر از سبک و واژگان ترجمۀ تفسیر طبری است، اما دارای اختصاصات املایی، واژگانی و لهجه‌ای مخصوص به خود است. در بخش دوم مقاله، متن کامل ترجمۀ فارسی یک جزء از این قرآن (نسخۀ ش ۲۰۰۲ در کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی) بازنویسی و بررسی شده است.

لینک یادداشت: 👇

http://kariminia.kateban.com/post/3778

@Kateban


Forward from: بنیاد محقق طباطبائی
🔹مجالس کاتبان (5)
🔹حضرت ابوطالب و مسألۀ تاریخ‌نگاری سدۀ نخست هجری
🔸علی بهرامیان

سه‌شنبه 1 آبان ۱۳۹۷، ساعت 16 تا 17:30
قم، خیابان سمیه، پلاک ۱۵

▫️بنیاد محقق طباطبائی
@mtiforg


🔸مصاحبه با جناب آقای دکتر یوپ لامیر (Joep Lameer)
🔹حمید عطائی نظری

🔺اشاره: دکتر یوپ لامیر در زمرۀ برجسته‌ترین محقّقان غربی قرار دارد که برای سالهای متمادی به تحقیق در منطق اسلامی اشتغال داشته است. دو اثر مهمّ وی در این زمینه، یکی پایان نامۀ دکتری او دربارۀ منطق فارابی با عنوان «فارابی و قیاسهای ارسطوئی: نظریّۀ یونانی و کاربرد اسلامی» و دیگری ترجمۀ انگلیسی رسالۀ تصوّر و تصدیق ملاّصدرا به زبان انگلیسی است که برندۀ جایزۀ جهانی کتاب سال جمهوری اسلامی ایران نیز شده است. تصحیح ترجمۀ عربی رکن الدّین جرجانی از اخلاق ناصریِ خواجه نصیرالدّین طوسی و ترجمۀ انگلیسی تاریخ ادبیات (مکتوبات) عربی کارل بروکلمان از تازه‌ترین کارهای او در سالهای اخیر است.
متن حاضر، صورت مکتوب گفت‌وگویی است که راقم این سطور با جناب آقای دکتر یوپ لامیر در تاریخ سه‌شنبه پنجم اردیبهشت‌ماه سال 1396 هجری شمسی در تهران انجام داده است. مصاحبه به زبان فارسی صورت گرفته است و در اینجا با اندکی دخل و تصرّفات ویراستارانه تقدیم می‌شود.

1) آقای دکتر شما ظاهراً مدّتی پیش از این در ایران زندگی کرده‌اید؟
بله، من قبلاً دو سال یعنی سالهای 2005 و 2006 در تهران و در منطقۀ درکه زندگی کردم. آن زمان به تحقیق دربارۀ ملّاصدرا می‌پرداختم که حاصل آن ترجمۀ رسالۀ تصوّر و تصدیق ملّاصدرا به زبان انگلیسی بود. این کتاب در سال 1386 از سوی مؤسّسۀ پژوهشی حکمت و فلسفه ایران به چاپ رسید و در سال 1388 برندۀ جایزۀ جهانی کتاب سال جمهوری اسلامی ایران شد. پس از آن، من نخست به فرانسه بازگشتم که قبلاً مدّتی در آنجا زندگی کرده بودم. سپس به هلند بازگشتم که هم اکنون در آنجا زندگی و کار می‌کنم.

2) لطفاً در باب مراحل تحصیل خود اندکی توضیح بفرمایید.
من نسبتاً دیر به مطالعات اسلام‌شناسی و تاریخ منطق و فلسفۀ اسلامی رو آوردم. در آغاز، برای مدّت سه سال اقتصاد خواندم و در این رشته مدرک هم گرفتم؛ ولی چون خیلی از اقتصاد خوشم نمی‌آمد آن را رها کردم. همواره به فرهنگ اسلامی و عربی علاقه‌مند بودم و لذا تصمیم گرفتم در دانشگاه، زبان عربی بخوانم. به دانشگاه لایدن رفتم و در آنجا زبان عربی و اسلام و تاریخ کشورهای اسلامی را خواندم. در سال دوم چون باید زبان دومی را یاد می‌گرفتم، زبان فارسی را انتخاب کردم و یک سال زبان فارسی فراگرفتم. بعد از آن، دیگر فرصت نشد زبان فارسی را بخوانم و بر تحقیق در تاریخ منطق و فلسفۀ اسلامی متمرکز شدم. در سال 1986 فوق لیسانس گرفتم و پایان‌نامه‌ای نوشتم دربارۀ نظریۀ قیاس نزد ابوالبرکات بغدادی. این تحقیق، یک رسالۀ کوتاه بود در حدود چهل صفحه. پس از آن تصمیم گرفتم در باب تاریخ منطق در جهان اسلام به پژوهش بپردازم. ابتدا خواستم کتاب نقد المنطق الأرسطی [الردّ علی المنطقیین] از ابن تیمیّه را تصحیح و به انگلیسی ترجمه کنم؛ ولی پس از اینکه سه ماه به این کار پرداختم، باخبر شدم که وائل حَلّاق (وائِل بن حَلّاق /Wael B. Hallaq ) در کانادا مشغول انجام همین کار است. 1
بنابراین این کار را ترک کردم. سپس تصمیم گرفتم در دورۀ دکتری دربارۀ نظریۀ قیاس نزد فارابی کار کنم. علّت انتخاب فارابی این بود که متون بازمانده از فارابی جزوِ کهن‌ترین متون منطقی برجامانده به زبان عربی است. تمام کتابهای فارابی را چند بار مطالعه کردم که نتیجۀ آن به عنوان پایان‌نامۀ دکتری‌ام در سال 1992 ارائه شد و بعدها در 1994 به‌صورت کتابی با نام «فارابی و قیاسهای ارسطوئی: نظریّۀ یونانی و کاربرد اسلامی» منتشر شد. 2
پس از آن، به نحو پراکنده، هم به پژوهش و هم به کارهای دیگر پرداختم. حتّی مدّتی مشاور یک شرکت تجاری بودم و دوباره، حدود دوازده سیزده سال پیش، به کار پژوهشی بازگشتم. یعنی مدّتی بیرون از دانشگاه بودم و حدود شش هفت سال به تجارت پرداختم که البتّه تجربۀ خوبی بود؛ امّا چون به کار تحقیق علاقه‌مند بودم آن را رها کردم و به کار پژوهشی مجدداً مشغول شدم.

3) چطور شد به مطالعات اسلامی علاقه‌مند شدید؟
خُب، هلند یک سنّت اسلام‌شناسانۀ کهن دارد. از چهارصد سال پیش در هلند ...

لینک یادداشت: 👇

http://ataeinazari.kateban.com/post/3777

@Kateban


🔸رسم کلمۀ جنّة به صورت جانة در مصاحف حجازی قدیم
🔹مرتضی کریمی‌نیا

🔺در نسخه‌های حجازی غرابت‌های رسم و املای قرآن از همه جا بیشتر یافت می‌شود که اغلب آنها در نسخه‌های قرآنی سدۀ دوم به بعد از میان رفته است. یکی از آن‌ها گذاردن الف زائد در کلمۀ شئ (به صورت شای) و در کلمۀ لَئِن (به صورت لائن) است که نمونه‌هایی از آن در برخی نسخه‌های متأخر نیز کمابیش باقی مانده است. اما در این میان، یکی از شگفت‌ترین این موارد، نگارش کلمۀ جنّة و جمع آن، "جنّٰت/جنّات" همراه با الف (به صورت جانة و جانت) است که در مجموعۀ قرآنی مارسل (محفوظ در کتابخانۀ ملی روسیه، سن پترزبوگ) می‌بینیم. دو مثال زیر را از دو جای مختلف نسخه در تصویر زیر کنار هم آورده‌ام.

لینک یادداشت: 👇

http://kariminia.kateban.com/post/3776

@Kateban


🔸قانون : اولین مطلب در اولین شماره روزنامه قانون
🔹فاطمه قاضیها

🔺بسم الله الرحمن الرحیم
جمع کثیر از خلق ایران به چندین سبب خودرا از وطن مالوف بیرون کشیده در ممالک خارجه متفرق شده اند . در میان این مہاجرین متفرقه آن اشخاص، با شعور که ترقی خارجه را با اوضاع ایران تطبیق می کنند سالها در این فکر بودند که ایا بچه تدبیر می توان بآن بيچاره گان که در ایران گرفتار مانده اند جزئی امدادی برسانند . پس از تفحص و تفکر زیاد براین عقیده متفق شدند که بجهت نجات وترقی خلق ایران بهتر از یک روزنامه آزاد هیچ اسباب نمی توان تصور کرد .
آن چند نفر اشخاصِ وطن پرست که معنی و قدرت روزنامه جات را درست فهمیده اند در این چهار پنج سال به یک عزم مردانه افتادند [چنانچه]به اطراف دنیا و بهر وسیله چه به اصرار چه به التماس و چه به گدائی از دولتخواهان ایران وارباب کرم و طالبان ترقی اعانتهای وافر جمع نمودند و بعون الهی این روزها
يک کمپانی معتبری ترتیب دادند به این عزم مبارک ، که از اطراف ایران بقدری که بتوانند روزنامه جات و کتابچه های مفید انتشار بدهند.که از آن جمله یکی همین جریده قانون است.
ایران مملو است از نعمات خداداد . چیزی که همه این نعمات را باطل گذاشتهT نبودن قانون است. هيچكس در ایران ما هیچ چیز نیست زیراکه قانون نیست . حاكم تعیین می کنیم بدون قانون . سرتیپ معزول می کنیم بدون قانون . حقوق دولت را میفروشیم بدون قانون ، بندگان خدا را حبس می کنیم بدون قانون ، خزانه می بخشیم بدون قانون . شکم پاره می کنیم بدون قانون . در هند در پاریس در تفلیس در مصر دراسلامبول حتی در میان ترکمن، هرکس می داند که حقوق و وظایف او چیست . در ایران احدی نیست که بداند تقصیر چیست و خدمت کدام؟ فلان مجتهد را به چه قانون اخراج کردند، مواجب فلان سرتيپ را بچه قانون قطع نمودند، فلان وزیر بكدام قانون مغضوب شد . فلان سفیه بچه قانون خلعت پوشید. هیچ امیر و هیچ شاهزاده ای نیست که از شرط زندگی خود بقدر غلامان سفرای خارجه اطمینان داشته باشد . حتی برادران و پسرهای پادشاه نمی دانند فردا صبح به عراق عرب منفی خواهند شد یا به ملک روس فرار خواهند کرد.

لینک یادداشت: 👇

http://ghaziha.kateban.com/post/3775

@Kateban


🔸سالشمار علمای خوزستان (قرن دهم تا چهاردهم) نسخه اول بر اساس کتاب «وفیات الاعلام» نوشته علامه سید محمد صادق بحرالعلوم
🔹عبدالحسین طالعی

🔺مقدمه
۱. کتاب «وفیات الاعلام» نوشته مرحوم علامه سید محمد صادق بحر العلوم یکی از آثار بسیار مفید در عرصۀ تراجم نگاری است که عتبۀ عباسیه در سال ----- برای نخستین بار، بر اساس نسخه خط مؤلف در دو جلد منتشر شده است. این کتاب به شیوۀ مختصر و مفید، به ترتیب زمان تدوین شده و نوعی سالشمار علمای شیعه به شمار می‌آید.
در این کتاب، شرح حال مختصر برای اکثر اعلام آمده، که در مورد معدودی از عالمان به تفصیل زده است.
در بارۀ فایده و ارزش این منبع و ارزش این نوع تراجم نگاری سخن به تفصیل باید گفت که در این مختصر نگنجد.
۲. آنچه در این گفتار می‌آید، فهرستی از علمای خوزستانی است که در این کتاب یاد شده‌اند. ابتدا سال رحلت (به تاریخ هجری قمری)، سپس نام عالِم و آنگاه نشانی شرح حال در کتاب، آمده است.
۳. انگیزۀ نگارش این یادداشت مختصر، آغاز به کار گروه تلگرامی «علمای حوزه خوزستان» است که به اهتمام مهندس سید حسام الدین نبوی نوۀ دانش دوست مرحوم آیة الله سید محمد نبوی کار خود را آغاز کرده، با این هدف که تصاویر، اسناد، آثار مکتوب و مطالب مربوط به عالِمان خطۀ خوزستان را بشناساند.
۴. بدیهی است که مرحوم بحرالعلوم هرگز ادعای استقصای تامّ ندارد و کتاب خود را «جامع و مانع» نمی‌داند؛ بدین روی این یادداشت نیز چنین ادعایی ندارد، بلکه نخستین گام است در راهی بلند که امید است در فرصت‌های آینده با بهره گیری از منابع دیگر کاملتر شود.
۵. از همین فهرست مختصر به خوبی بر می‌آید که حویزه در سده‌های پیش جایگاه علمی مهمی در خوزستان داشته است. علل سقوط علمی چنان پایگاهی می‌تواند موضوع تحقیقی جدی باشد.
دعای خیر حضرت بقیة الله ارواحنا فداه را برای ارواح بلند این ذوی الحقوق امید می‌بریم.

لینک یادداشت: 👇

http://talei.kateban.com/post/3774

@Kateban


🔸فرخی یزدی ، شاعر لب دوخته
🔹فاطمه قاضیها

🔺من در سال ۱۲۶۸ خورشیدی در زمان ناصرالدین شاه، در شهر یزد به دنیا آمدم . البته خیلی شانس آوردم که زنده ماندم . زیرا در آن زمان ، بسیاری از بچه ها اصلا" مرده به دنیا می آمدند و دنیا را نمی دیدند ، اگر زنده هم به دنیا می آمدند ، خیلی مشکل بود از گرسنگی و بیماری ، جان سالم به در برند. وبا، طاعون ، مشمشه و تیفوس، پشت سر هم می آمدند و کسان بسیاری را - از کوچک و بزرگ - با خود می بردند .
هنگامی که من به دنیا آمدم ، ناصرالدین شاه بر ایران حکومت می کرد. البته در این کار، دست تنها نبود. ۸۵ زن و معشوقه با صدها مادر زن و پدر زن ، به اضافهى مقدار زیادی پسر و دختر و نوه و نتیجه، او را دوره کرده بودند. اینان ، ایران را مثل گوشت قربانی ، بین خود تقسیم کرده بودند. هر کدام گوشه ای از مملکت ، مانند زالو ، به تن مردم بیچاره چسبیده بودند و خون آنها را می مکیدند.
همه ی کارها به دست نورچشمی ها بود. خود ناصرالدین شاه ، با این که در آن زمان بیش از چهل سال بود که بر ایران حکومت می کرد ، می ترسید از اندرون خارج شود و به میان مردم بیاید. وقتی که من بچه بودم، فقط یک بار ناصرالدین شاه دل به دریا زد و در میان مردم ظاهر شد و به حضرت عبدالعظیم رفت. البته این دفعه ی اول و آخرش بود. هنگامی که ناصرالدین شاه بر سر قبر معشوقه اش ( جیران ) ایستاده بود و یاد ایام جوانی می کرد ، میرزا رضای کرمانی او را به گلوله بست و يکراست او را به جهنم فرستاد تا برای همیشه در کنار معشوقه اش به سر برد .
به هر حال ، از شرح حال خودم بگویم . مخلص، پس از چند سال خاکبازی در کوچه ها ، مثل همه ی بچه ها به مدرسه رفتم . ببخشید اشتباه کردم !همه ی بچه ها که نمی توانستند به مدرسه بروند، از همان کودکی به کاری مشغول می شدند تا تکه نانی به دست آورند ، بله، فقط تکه ی نانی و دیگر هیچ . بیشتر بچه ها هم که کاری پیدا نمی کردند ولی پولی هم نداشتند تا به مدرسه بروند.
مدرسه ای که من میرفتم مال انگلیسیها بود . بیچاره انگلیسیها خیلی زحمت می کشیدند. آنها هم درس می دادند، هم برای دولت انگلیس خبرکشی می کردند ، هم پول مردم را بالا می کشیدند، هم به مردم گرسنگی می دادند . اما انگلیسیها در عوض این همه زحمت ، هر کار می خواستند انجام می دادند و کسی جرات نداشت بگوید ، بالای چشمشان ابروست. آنان مثل سگ هار به جان مردم افتاده بودند. مال مردم را می خوردند و به مردم بد و بیراه می گفتند و باز هم طلبکار بودند. فکر می کردند از کره مریخ آمده اند یا از دماغ فیل افتاده اند .

لینک یادداشت: 👇

http://ghaziha.kateban.com/post/3773

@Kateban


🔸صدور پروانه پزشکی در عصر ناصری
🔹فاطمه قاضیها

🔺بجز الزام به صدور پروانه ای که امیر کبیر در سال ۱۸۵۱م (۱۲۶۷ ه.ق) وضع کرد و پس از سقوط او بلا استفاده ماند، تا سال (۱۲۹۹ ق )۱۸۸۲م، تمام پزشکان ایرانی ( چه مسلمان، یهودی یا مسیحی) و همچنین پزشکان اروپایی، در ایران بدون امتحان و گرفتن اجازه طبابت مشغول به کار می شدند. در آن زمان، دولت ایران پی به این حقیقت برد که تعداد زیادی شارلاتان و پزشک قلابی هستند که بدون داشتن دانش کافی از بیماری ها و داروها، خدمات پزشکی ارائه می دهند. در این زمان مجلس حفظ الصحه را تشکیل داد که مدعیان پزشکی را مورد آزمون قرار می داد. اعتماد السلطنه در این مورد می نویسد:
در تهران و دیگر شهر های ایران، کسانی که نه دین و نه وجدان دارند وقتی چیزهایی را در مورد گیاهان دارویی و اسامی چند بیماری یاد می گیرند، آغاز به مداوای مردم می کنند، و از این طریق مردم را می کشند. از این رو، ناصرالدین شاه، دستور داد که یک مجلس بزرگ تأسیس شود که از طریق آن، دانشمندان و کسانی که تجربه خوبی در این گستره دارند تمام کسانی را که می خواهند طبابت کنند تحت آزمون قرار دهند. از این طریق، می توانند بین آنهایی که مردم را می کشند و آنهایی که مداوا می کنند افتراق بگذارند. اگر هرکس طبابت را بدون گرفتن پروانه و اجازه از این مجلس آغاز کند شخص با تمام قدرت مورد تنبیه قرار می گیرد.
صدور پروانه برای پزشکان، در دیگر استانها نیز مورد استقبال قرار گرفت. و مقرر گردید که کسانی که شایستگی پزشک بودن را ندارند از طبابت قدغن شوند و اجرای این دستور به آقا سید جعفر حکیم باشی واگذار شد.
به هر روی معلوم نیست که در پایان قرن نوزدهم، چند پزشک در ایران بودند که آموزش طب غربی را گذرانده بودند. در سال ۱۸۹۴م(۱۳۱۲ق )، در بیمارستان میسیونری آمریکایی ارومیه، ۱۴ نفر طبابت می کردند. اضافه بر این، می بایست حداقل ۱۵ پزشک ایرانی نیز بوده باشند که آموزش خود را در اروپا طی کرده و ۵۰ نفر نیز تربیت شده پزشکی دارالفنون بودند. آشکارا، این تعداد پزشک برای ارائه خدمات سلامت مدرن کافی نبودند. این موضوع به ویژه ناصرالدین شاه را هنگامی که سفری به مازندران داشت تکان داد. نبود خدمات طبی در آنجا که جمعیت محلی از چندین بیماری در رنج بودند - او را به شدت منقلب کرد. بنابراین، در بازگشت به تهران، حکمی صادر کرد تا میرزا احمد طبيب - نوه میرزا احمد حکیم باشی تنکابنی - درمان های طبی مورد نیاز را به مردم مبتلا فراهم کند.
با این وجود، بعضی از اطباء اروپایی بصورت شخصی، در ایران استقرار یافته و یا برای دوره ای کوتاه به طبابت مشغول شدند. به ویژه، خدمات دو چشم پزشک بنا به درخواست ظل السلطان، توجه طبقه ممتاز را بخود جلب کرد. همچنین مخبرالدوله یک پزشک را از اروپا دعوت کرد که شاگرد کاله زوسکی (؟) و چشم پزشک بود. او ۳۰۰۰ تومان در سال را از پنج ساعت کار در روز و دو روز استراحت در هفته (جمعه و شنبه) بدست آورد. به این تعداد می بایست پزشکانی نیز که در بیمارستان های هیئت های اعزامی، سفارتخانه های خارجی و نمایندگی های بیگانه کار می کردند نیز افزود.
منبع: ویلم فلور، سلامت مردم در ایران عصر قاجار، ترجمه دکتر ایرج نبی پور، تهران: دانشگاه علوم پزشکی،۱۳۸۶ صص ۲۷۹-۲۸۰

لینک یادداشت: 👇

http://ghaziha.kateban.com/post/3772

@Kateban


🔸ژول ریشار فرانسوی از اولین معلمهای دارالفنون
🔹فاطمه قاضیها

🔺ژول ریشار معروف به موسیو ریشارخان در سال ۱۸۱۶ در فرانسه و در خانواده ای یهودی متولد شد، بعدها ریشار سه سال در انگلستان اقامت داشته وعلاوه بر فرا گرفتن زبان انگلیسی با مقدمات پزشکی نیز آشنا شده بود . وی در سال ۱۲۶۰ه.ق(۱۸۴۸ میلادی) وارد تهران شد. و در خانه مادام عباس فرانسوی سکونت کرد.ریشار در یادداشتهای خودش می نویسد:
«در تهران بیست و یکم نوامبر (۱۰ ذیقعده ۱۲۶۰) یک خانه اجاره کردم که مادام عباس هم در آن خانه منزل دارد، مادام عباس فرانسوی است، قریب بیست سال است به ایران آمده و مسلمان شده و شوهرش تاجری است شیرازی که در فرانسه این عیال را گرفته و تا چهارسال قبل از این در شیراز بودند، حالا چهار سال است که به تهران آمده و فعلاً جزو کلفتهای حرمخانۀ شاهی است. پنجم دسامبر توسط مادام عباس پیش ولیعهد[ناصرالدین میرزا] رفتم تا عکس او را روی صفحۀ نقره بیندازم.وليعهد سيزده چهارده سال دارد، كوچك اندام است و چهره او چندان بدتركيب‏ نيست. امروز بيست و يكم دسامبر عيد قربان است... از آنجا رفتيم پيش وليعهدكه پشت پنجره‏هاى اُرُسى نشسته...،
به هر روی یک سال بعد وزیر مختارانگلیس در ایران ژول ریشار را به محمد شاه معرفی می کند، محمد شاه وی را به حضور پذیرفته و از او می خواهد که با اسباب عکس خود از او عکس بگیرد. به گفته ژول ریشار، محمد شاه در آن تاریخ دو دستگاه ثبت عکس بر صفحه فلزی داشته که یکی از آنها را ملکه ویکتوریا ودیگری را تزار نیکلای اول به او هدیه کرده بودند. پس محمد شاه دستگاهها را در اختیار او گذاشت، ریشار هم که کار خود را خوب می دانست، در دستگاه محمد شاه شروع به نشو و نما کرده و چندین بار تصویر محمد شاه و حاجی میرزا آقاسی صدر اعظم را گرفت و به دنبال آن نامش در فهرست کارمندان دولت ایران ثبت شد.
به هر ترتیب ورود موسیو ریشار به ایران با عکاسی آغاز شد. ولی جدا از عکاسی به کار ترجمه نیز می پرداخت، وی تاریخ نا پلئون را به دستور محمد شاه از فرانسوی به فارسی ترجمه کرد، البته ترجمه های او به اصطلاح امروز توسط ویراستاران بازنگاری و برای خواننده ایرانی قابل فهم می شد و به این ترتیب بود که فعالیت ریشار در محیط فرهنگی ایران گسترش یافت بطوریکه، فرهنگ فرانسه به فارسی تدوین کرد، وفعالیتهایی دیگر ازین قسم .
با در گذشت محمد شاه،و به سلطنت رسیدن ناصرالدین شاه و صدارت میرزا تقی خان امیر کبیر اوضاع تغییر یافت و تلاش مجدانه امیر برای تاسیس دار الفنون آغاز شد. روشن است که یکی از ضروری ترین اقدامات جهت راه اندازی مدرسه جذب و استخدام استاد و معلم بود.
میرزا تقی خان امیر کبیر علاوه بر دعوت از معلمین اطریشی ، برای تکمیل تعداد استادان و درسهای دارالفنون از میان اتباع فرنگی که در خدمت دولت ایران بودند و همچنین مترجمان دولتی و نیز ایرانیانی که در فرنگستان درس خوانده بودند، کسانی را برای تدریس و یا مترجمی معلمان خارجی برگزید ، موسیو ریشار نیز یکی از منتخبین بود. در این رابطه از وی پرسش شده بود که در چه زمینه ای می تواند تدریس کند ، پاسخ او که در ربیع الاول ۱۲۶۷ به وسیله یحیی خان ترجمه شد قابل توجه است:
« دولت ایران خواسته که نوکریِ تازه التفات کند، و از من جویا شدند ...

لینک یادداشت: 👇

http://ghaziha.kateban.com/post/3771

@Kateban


🔸ذکر جمیل مرحوم سید رضا سادات اخوی و برگی دیگر از زندگی و افتخارات علامه امینی
🔹عبدالحسین طالعی

🔺مقدمه

در بارۀ علامه امینی بسیار گفته و نوشته‌اند، اما هنوز ناگفته‌های فراوانی هست که به تدریج باید از دل اسناد و خاطرات استخراج شود. از جمله در باب کتابخانه شکوهمندی که ایشان با رنج فراوان بنا نهاد و به نام نامی حضرت مولی الموالی، «مکتبة امیرالمؤمنین علیه السلام العامّة» نامید.
یکی از نکات ناگفته، اثرگذاری تسمیۀ کتابخانه نجف بر تسمیۀ کتابخانه‌های دیگر در نقاط دیگر است که نمونه‌ای از آن در پی می آید. البته این وجه تسمیه در این سند به صراحت گفته نشده، ولی به قرینه‌هایی می‌توان آن را استنباط کرد.
مرحوم حاج سید رضا اخوی یکی از تجّار موفّق تهران بوده که با علمای تهران از جمله علامه امینی ارتباط داشته و در مراحل تأسیس و ادامۀ فعالیت کتابخانه نجف کمک شایانی به آن داشته است، به گونه‌ای که نام او در شمار اهداکنندگان کتاب به آن کتابخانه بارها در دقتر کتابخانه تکرار شده است. ایشان در بنای ساختمان مجاور کتابخانه که اکنون مزار علامه امینی است، نیز نقش مؤثری داشته است. همچنین با آیة الله سید کاظم شریعتمداری در ارتباط بوده و تولیت موقوفات مسجد امام حسین علیه السلام را به ایشان واگذاشته بود، با نیت احداث مؤسسه‌ای برای تربیت مبلّغ، به شرحی که خواهد آمد. و این مؤسسه تهران با دارالتبلیغ قم ارتباط محکمی داشته است.
حاج سید رضا اخوی از سلسله سادات تقوی اخوی است که بیش از دویست سال کارنامۀ درخشان در خدمت به اهل بیت داشته‌اند. یکی از بزرگان این خاندان، مرحوم سید علی تقوی اخوی است که اهتمام جدّی در برپایی مجالس شعر آیینی داشته و یکی از مهمترین حلقه‌های ادبی شعر مدح اهل بیت را به مدت ۶۵ سال مداوم اداره می‌کرد. گزارشی از این حلقۀ فعّال ادبی را در مقدمه مفصل دکتر حداد عادل بر کتاب «تذکرۀ قدس» می‌توان دید. این کتاب، گزارشی مکتوب از این سلسله جلسات ادبی و شعری است که به تدوین محمد علی عبرت نایینی و تصحیح ابوالفضل مرادی، در دو جلد قطور توسط انتشارات مسجد جمکران منتشر شده است.
ناگفته نماند که دو کتاب دیگر بر اساس گزارش‌هایی مکتوب از این سلسله نشست‌های ادبی – دینی شکل گرفته است: یکی: تذکرۀ مدینة الادب در سه جلد؛ دوم: نامه فرهنگیان در یک مجلد. این دو کتاب نیز مانند کتاب پیش به دست میرزا محمد علی عبرت تدوین شده‌اند. و کتابخانه مجلس هر دو را به شیوۀ چاپ عکسی منتشر کرده است.
این سه کتاب، منابعی غنی برای یک جریان ادبی – دینی قرن سیزدهم و چهاردهم هجری قمری هستند که جای یک پژوهش جدّی در مورد آن خالی است.
حسینیه‌ای که میر سید علی تقوی اخوی به عنوان محلّ تجمّعات بنا نهاده، هم اکون نیز به نام حسینیه اخوی در خیابان مصطفی خمینی تهران برقرار است. بنای دویست سالۀ حسینیه نیز خود بخشی از تاریخ ایران است.
باری، سید رضا اخوی زمانی که تصمیم به بنای مسجدی در میدان فوزیه آن زمان (میدان امام حسین علیه السلام فعلی) می‌گیرد، هم بنای دارالمبلّغین را در کنار آن در نظر می‌گیرد (ظاهراً به دلیل معاشرت با آیة الله شریعتمداری) و هم کتابخانه امیرالمؤمنین علیه السلام. نامگذاری و تعیین اهداف این کتابخانه، اهداف و برنامۀ مجموعۀ نجف را به یاد می‌آورد که سال ۱۳۳۶ شمسی/ ۱۳۷۶ قمری یکی از مراحل تأسیس خود را می‌گذرانده است.
آیا چنین کتابخانه و مؤسسه‌ای در جوار مسجد امام حسین علیه السلام در تهران شکل گرفته یا نه؟ نگارنده این سطور بی خبر است. و دستکم در طول دهها سال که رفت و آمد داشته، خبری از آن ندیده است. ولی صِرف پیش بینیِ این دو مرکز در کنار مسجد، نشانۀ اندیشۀ فرهنگی و آینده اندیشیِ بانی مسجد است که به تبلیغ و تحقیق نیز همپای عبادت می‌اندیشیده و بها می‌داده است تا مثلث اندیشۀ دینی را هدف بگیرد.
در سندی که در پی می‌آید، و تازه به دستم رسیده، بند الف دیده نمی‌شود. نمی‌دانم افتادگی چاپی است یا علت دیگر دارد. بعلاوه سالها پیش متن کامل وقفنامه این مجموعه را دیده بودم که بیش از ده صفحه بود و اکنون دسترسی به آن ندارم تا ببینم در بارۀ کتابخانه یادشده مطلبی دیگر آورده‌اند یا نه. به هر حال، فعلاً نشر این سند، فرصتی مغتنم است تا برگی دیگر از تاریخ معاصر، به ویژه تاریخ زندگی و خدمات علامه مجاهد امینی مرور شود. بدان امید که در آینده کاملتر شود.
*****

متن سند

انما یعمر مساجد الله من آمن بالله و الیوم الآخر

لینک یادداشت: 👇

http://talei.kateban.com/post/3770

@Kateban

20 last posts shown.

272

subscribers
Channel statistics