صدات میلرزید، اسمم رو صدا زدی.
سکوت تنها واژه ی ملموس بینِ ما بود.
من از اسلحه ای که به سمتم نشانه رفته بودی نمی ترسیدم؛ترسِ من فقط از گودیِ عجیبِ زیر چشمات بود، بعد از اینهمه مدت.! ؛ بعدِ من کی دلنگران چشمات میشد؟
سکوت تنها واژه ی ملموس بینِ ما بود.
من از اسلحه ای که به سمتم نشانه رفته بودی نمی ترسیدم؛ترسِ من فقط از گودیِ عجیبِ زیر چشمات بود، بعد از اینهمه مدت.! ؛ بعدِ من کی دلنگران چشمات میشد؟