گم کردم ما رو لابهلای شکافهای خالیِ پر شده از خلا؛ ما، گم شد بین تمام سردی بوسههایی که غنچهی نو رسیدهی قلبم ازشون دم نزد. تو گم شدی توی تاریکی رعبآور دردهات، بنابراین حق میدم که نبینی من رو، منی که از جنس تاریکیِ نشات گرفته از توئه. اسم کسی که تماما توی وجودت گم شده رو میدونی؟ اسمش منه.