نوازنده مینواخت.
اصوات بیچارهای به گوش میرسید.
بیچاره، بیچاره...
پیانوی قدیمی نای نفس نداشت و ملودی پیر ترین حالتش را به رخ میکشید.
نوا از اعماق سالها بیرون میآمدند؛
از اعماق سالهای دور...
پیرمرد مینواخت، ناامیدانه کلاویهها را به رقص وا میداشت و تصاویر قدیمی را بیدار میکرد.
قدیمی چون خودِ او و سازش و ملودی...
ستارهی بخت گوشهای خزیده بود و از بهتِ جاودانگیِ صدا فلج شده بود.
کلاغهای مُرده به پرواز در میآمدند و کلاویههای خسته همگام تصاویر قدیمی میرقصیدند و میخندیدند.
نوازنده ساز پیرش را مینواخت.
همه چیز بیچاره بود، مفلوک...
اینجا عمق یغماست، نهایت پوچ شدن.
اینجا پردهی آخر رقص است و رقاصهها از خواب هزار ساله بیدار شدهاند برای رقص نهایی.
اینجا پیشوازی برای آغازِ پایان است.
اینجا، آغازِ به انتها رسیدن است.
آغازِ به انتها رسیدن...
اصوات بیچارهای به گوش میرسید.
بیچاره، بیچاره...
پیانوی قدیمی نای نفس نداشت و ملودی پیر ترین حالتش را به رخ میکشید.
نوا از اعماق سالها بیرون میآمدند؛
از اعماق سالهای دور...
پیرمرد مینواخت، ناامیدانه کلاویهها را به رقص وا میداشت و تصاویر قدیمی را بیدار میکرد.
قدیمی چون خودِ او و سازش و ملودی...
ستارهی بخت گوشهای خزیده بود و از بهتِ جاودانگیِ صدا فلج شده بود.
کلاغهای مُرده به پرواز در میآمدند و کلاویههای خسته همگام تصاویر قدیمی میرقصیدند و میخندیدند.
نوازنده ساز پیرش را مینواخت.
همه چیز بیچاره بود، مفلوک...
اینجا عمق یغماست، نهایت پوچ شدن.
اینجا پردهی آخر رقص است و رقاصهها از خواب هزار ساله بیدار شدهاند برای رقص نهایی.
اینجا پیشوازی برای آغازِ پایان است.
اینجا، آغازِ به انتها رسیدن است.
آغازِ به انتها رسیدن...