#خاطرات_ملاعبد_السلام_ضعیف_از_زندان_گوانتانامو:
#خروج_از_منزل،
🔹سه نفر مذکور قبل از بیرون بردن من از منزل به من گفتند که ترا به پیشاور خواهیم برد و تو با ما خواهی بود و فقط امریکائی ها از تو تحقیق خواهند کرد و امکان دارد که بعد از ده روز مجددا به خانه بر گردی. این اطمینان را به اعضای فامیل من نیز دادند و در ضمن گفتند که تا زمانی که من در نزد آنها هستم، مصارف فامیل من بدوش آنها خواهد بود اما این وعده ها همه دروغ بود.
🔸لازم به یا آوری است که در آن موقع من برای ده ماه ویزهء پاکستان را داشتم و وزارت خارجهء پاکستان هم طی نامهء رسمی به من اطمینان داده بود که تا زمانی که وضع در افغانستان عادی شود می توانم در پاکستان بمانم. در عین حال نامه ای از سازمان ملل متحد داشتم که در آن ذکر شده بود حامل این مکتوب شخص مهمی است و باید مورد احترام قرار گیرد و مزاحمتی برایش ایجاد نگردد. این خود، توصیه به مقامات پاکستانی بود.
🔹حدود ساعت دوازدهء ظهر بود که سه موتر در جلوی منزل توقف کردند و راههای رفت و آمد جلوی منزل مسدود گردید. به خبر نگارانی که می خواستند این صحنه را ببینند و این عمل ناروا و ظالمانهء پاکستان را به مسلمانان جهان گزارش کنند، اجازهء نزدیک شدن و حتی دیدن این صحنه داده نشد. به من فرمان داده شد تا از منزل خارج شوم.
🔸من در حالی از منزل بیرون شدم که اطفالم فریاد می زدند و می گریستند و سربازان پاکستانی که ادعای دفاع از اسلام دارند، یک مهمان مسلمان خود را که هیچ جرمی ندارد و هیچ قانونی دستگیری وی را مجاز نمی شمارد، فقط بخاطر رضائیت خاطر نا مسلمانان و بدست آوردن مشتی پول به امریکائی ها تسلیم میدهند. برخلاف حکم قرآن و اسلام، عنعنات و غیرت و شهامت، مهمان نوازی و تمام موازین ملی و بین المللی و برخلاف اخوت اسلامی به چنین عمل ناروا دست زدند.
🔹بهر حال مرا از خانه بیرون کردند و از اینکه چرا چنین ظلمی به من روا داشته می شد، سخت در حیرت بودم. از خود می پرسیدم که چرا کسی نیست که از این گونه مظالم جلو گیری نماید. آن ادعاهای حمایت از حقوق بشر، قوانین بین المللی، دیموکراسی و قوانین دیپلوماتیک به کجارفت؟
🔸در بیرون از منزل کمی متوقف ساخته شدم. جرئت نگریستن به فرزندانم را نداشتم و نمی توانستم آنها را تسلی بدهم. بعد سوار موتری شدم که هیچگاه توقع نداشتم. من از مقامات پاکستانی که همیشه خود را برادران مخلص ما معرفی می کردند و گاهگاهی از جهاد مقدس هم سخن می گفتند، چنین انتظاری را نداشتم.
🔹مرا سوار موتری کردند که یک موتر در جلو و دیگری در عقب آن روان بود. موتری که من سوار آن بودم شیشه های کاملا سیاه داشت که نه من قادر به دیدن بیرون بودم و نه کسی از بیرون مرا می دید. همراه با من افراد امنیتی آی اس آی هم در موتر بودند که سلاح به همراه نداشتند اما در دو موتر دیگر افراد مسلح بودند.
🔸در مسیر راه صدای موزیک و آواز خوانان زن به زبان اردو سکوت را می شکست و این کار قصدی و به منظور شکنجه و آزار من بود زیرا آنها می دانستند که این کار خلاف شریعت است و من از آن رنج می برم.
🔹در مسیر راه خواستار توقف به منظور ادای نماز شدم زیرا نماز در حال قضاشدن بود. در جواب گفته شد که در پیشاور نماز خواهی خواند. این خواست را چند بار تکرار کردم که بی نتیجه بود. نه به من اجازهء ادای فرض داده شد و نه خود به آن توجه کردند.
🔸هنگام رسیدن به پیشاور به دفتری رهنمائی شدم که گمان داشتم شاید دفتر تحقیق آی اس آی باشد اما اکنون هم مطمئن نیستم که آنجا کجا بود. در آنجا به اطاق مخصوصی راهنمائی شدم که میزها و چوکی های گرانقیمت داشت و بیرق پاکستان و تصویری از جناح هم روی میز خود نمائی می کرد. شخصی که پشتون بود بروی یک چوکی چرخنده نشسته بود و چوکی را به اینطرف و آنطرف حرکت می داد. وی میانه قد بود و ریش خود را تراشیده بود. سرش برهنه و لباس سفید معمول پاکستانی به تن داشت. وی بر خاست و نزدیک من آمد و سپس گفت که من فلانی و مسؤل این دفتر هستم. تومهمان ما هستی و ما خوشحال هستیم که مهمانی مانند ترا پذیرائی می کنیم. من نمی دانستم که متظور وی از این جملات چیست.
🔹به ذهنم رسید که شاید این شخص در سخنان خود صادق است. خوشحال به این دلیل است که من به قیمت خوبی بفروش می رسم. او از جمله کسانی است که انسان را چون هر مطاع دیگر بفروش می رساند و قیمت بلند را هر فروشنده دوست دارد و از آن خوشحال می شود و گرنه انسان قیمت ندارد و نه هم کسی آنرا می فروشد بخصوص در قرن بیست و بیست ویکم. اما ظالم و انسان فروشی حکومت پاکستان تاکنون این بازار را گرم نگهداشته است و فروش مسلمان در برابر دالر را روا و جهاد می داند.
#ادامه_دارد...
✨ناشر حق باشید مجاهدین✨
✅باماهمراه باشید🌹
ــــــــــــــــــ﴿کانال﴾ــــــــــــــــــــ
✍ مِـسـكُ الشَّهـادَة ►
دریچه ای به سوی راه حق و حقیقت
@Meskoshahadah1
#خروج_از_منزل،
🔹سه نفر مذکور قبل از بیرون بردن من از منزل به من گفتند که ترا به پیشاور خواهیم برد و تو با ما خواهی بود و فقط امریکائی ها از تو تحقیق خواهند کرد و امکان دارد که بعد از ده روز مجددا به خانه بر گردی. این اطمینان را به اعضای فامیل من نیز دادند و در ضمن گفتند که تا زمانی که من در نزد آنها هستم، مصارف فامیل من بدوش آنها خواهد بود اما این وعده ها همه دروغ بود.
🔸لازم به یا آوری است که در آن موقع من برای ده ماه ویزهء پاکستان را داشتم و وزارت خارجهء پاکستان هم طی نامهء رسمی به من اطمینان داده بود که تا زمانی که وضع در افغانستان عادی شود می توانم در پاکستان بمانم. در عین حال نامه ای از سازمان ملل متحد داشتم که در آن ذکر شده بود حامل این مکتوب شخص مهمی است و باید مورد احترام قرار گیرد و مزاحمتی برایش ایجاد نگردد. این خود، توصیه به مقامات پاکستانی بود.
🔹حدود ساعت دوازدهء ظهر بود که سه موتر در جلوی منزل توقف کردند و راههای رفت و آمد جلوی منزل مسدود گردید. به خبر نگارانی که می خواستند این صحنه را ببینند و این عمل ناروا و ظالمانهء پاکستان را به مسلمانان جهان گزارش کنند، اجازهء نزدیک شدن و حتی دیدن این صحنه داده نشد. به من فرمان داده شد تا از منزل خارج شوم.
🔸من در حالی از منزل بیرون شدم که اطفالم فریاد می زدند و می گریستند و سربازان پاکستانی که ادعای دفاع از اسلام دارند، یک مهمان مسلمان خود را که هیچ جرمی ندارد و هیچ قانونی دستگیری وی را مجاز نمی شمارد، فقط بخاطر رضائیت خاطر نا مسلمانان و بدست آوردن مشتی پول به امریکائی ها تسلیم میدهند. برخلاف حکم قرآن و اسلام، عنعنات و غیرت و شهامت، مهمان نوازی و تمام موازین ملی و بین المللی و برخلاف اخوت اسلامی به چنین عمل ناروا دست زدند.
🔹بهر حال مرا از خانه بیرون کردند و از اینکه چرا چنین ظلمی به من روا داشته می شد، سخت در حیرت بودم. از خود می پرسیدم که چرا کسی نیست که از این گونه مظالم جلو گیری نماید. آن ادعاهای حمایت از حقوق بشر، قوانین بین المللی، دیموکراسی و قوانین دیپلوماتیک به کجارفت؟
🔸در بیرون از منزل کمی متوقف ساخته شدم. جرئت نگریستن به فرزندانم را نداشتم و نمی توانستم آنها را تسلی بدهم. بعد سوار موتری شدم که هیچگاه توقع نداشتم. من از مقامات پاکستانی که همیشه خود را برادران مخلص ما معرفی می کردند و گاهگاهی از جهاد مقدس هم سخن می گفتند، چنین انتظاری را نداشتم.
🔹مرا سوار موتری کردند که یک موتر در جلو و دیگری در عقب آن روان بود. موتری که من سوار آن بودم شیشه های کاملا سیاه داشت که نه من قادر به دیدن بیرون بودم و نه کسی از بیرون مرا می دید. همراه با من افراد امنیتی آی اس آی هم در موتر بودند که سلاح به همراه نداشتند اما در دو موتر دیگر افراد مسلح بودند.
🔸در مسیر راه صدای موزیک و آواز خوانان زن به زبان اردو سکوت را می شکست و این کار قصدی و به منظور شکنجه و آزار من بود زیرا آنها می دانستند که این کار خلاف شریعت است و من از آن رنج می برم.
🔹در مسیر راه خواستار توقف به منظور ادای نماز شدم زیرا نماز در حال قضاشدن بود. در جواب گفته شد که در پیشاور نماز خواهی خواند. این خواست را چند بار تکرار کردم که بی نتیجه بود. نه به من اجازهء ادای فرض داده شد و نه خود به آن توجه کردند.
🔸هنگام رسیدن به پیشاور به دفتری رهنمائی شدم که گمان داشتم شاید دفتر تحقیق آی اس آی باشد اما اکنون هم مطمئن نیستم که آنجا کجا بود. در آنجا به اطاق مخصوصی راهنمائی شدم که میزها و چوکی های گرانقیمت داشت و بیرق پاکستان و تصویری از جناح هم روی میز خود نمائی می کرد. شخصی که پشتون بود بروی یک چوکی چرخنده نشسته بود و چوکی را به اینطرف و آنطرف حرکت می داد. وی میانه قد بود و ریش خود را تراشیده بود. سرش برهنه و لباس سفید معمول پاکستانی به تن داشت. وی بر خاست و نزدیک من آمد و سپس گفت که من فلانی و مسؤل این دفتر هستم. تومهمان ما هستی و ما خوشحال هستیم که مهمانی مانند ترا پذیرائی می کنیم. من نمی دانستم که متظور وی از این جملات چیست.
🔹به ذهنم رسید که شاید این شخص در سخنان خود صادق است. خوشحال به این دلیل است که من به قیمت خوبی بفروش می رسم. او از جمله کسانی است که انسان را چون هر مطاع دیگر بفروش می رساند و قیمت بلند را هر فروشنده دوست دارد و از آن خوشحال می شود و گرنه انسان قیمت ندارد و نه هم کسی آنرا می فروشد بخصوص در قرن بیست و بیست ویکم. اما ظالم و انسان فروشی حکومت پاکستان تاکنون این بازار را گرم نگهداشته است و فروش مسلمان در برابر دالر را روا و جهاد می داند.
#ادامه_دارد...
✨ناشر حق باشید مجاهدین✨
✅باماهمراه باشید🌹
ــــــــــــــــــ﴿کانال﴾ــــــــــــــــــــ
✍ مِـسـكُ الشَّهـادَة ►
دریچه ای به سوی راه حق و حقیقت
@Meskoshahadah1