{مِـسـكُ الشَّهـادَة}


Channel's geo and language: not specified, not specified
Category: not specified


⚔کانال،مِـسـكُ الشَّهـادَة:تقدیم میکند?
- مطالب عمومی
- مطالب جهادی
- خاطرات جهاد
- خاطرات اسارت
- مقالات و کتاب های جهادی
- و...
✅پاسخ به سوالات تان درمورد جهاد،
ارتباط با ما:
@fateh_vatan_emarati
https://t.me/joinchat/AAAAAEcQvJ253VYDNrITeA

Related channels

Channel's geo and language
not specified, not specified
Category
not specified
Statistics
Posts filter




دوستان عزیز، لطفا لینک کانال را در گروه‌هایی که عضو هستید به اشتراک بگذارید و در عمل خیر، سهیم باشید


#خاطرات_ملاعبد_السلام_ضعیف_از_زندان_گوانتانامو:

#تسلیمی_به_امریکائی_ها:

🔹در همان لحظه که به امریکائی ها تسلیم داده شدم، ناگهان عده ای به من حمله کردند مانند کرکس ها که بصورت مشترک حمله ور می شوند. با مشت و لگد بجان من افتادند و بالای من فریاد می زدند. از لباس هایم گرفته و به هر جانب مرا می کشیدند و می غلطانیدند. با چاقو لباس هایم را پاره می کردند. در همین حال پارچهء سیاه از چشم هایم کنار رفت و دیدم که سربازان بی غیرت پاکستانی در یک صف به حالت احترام نظامی به صف ایستاده اند و در جهت دیگر سربازان امریکائی. تعداد زیادی موتر های پاکستانی ها از جمله یک موتر با نمبر پلیت خاص جنرال نظامی ایستاده بودند، تماشاگر این صحنه بودند. امریکائی ها در ضمن لت و کوب مرا برهنه نیز کردند و این به اصطلاح محافظین ننگ و ناموس دین مقدس اسلام خاموشانه شاهد این جریان بودند و برای تسلیمی من مراسم تشریفات بر پاکرده بودند.

🔸این صحنه را حتی در قبر نیز فراموش نخواهم کرد. اینکه من قاتل نبودم، دزد نبودم و هیچ عملی خلاف قانون از من سر نزده بود. اگر پاکستان(مجبورستان) مجبور بود تا در هر صورت مرا که مهمان قبول شدهء آنها بودم به نا مسلمانان تسلیم نماید، ما این مسئله را می بخشیدیم و فراموش می کردیم اما اقلا به امریکائی ها اینقدر گفته می توانستند که در حضور ما این گونه روش زشت را انجام ندهید. اما آنها حتی همتی در همین حد هم نداشتند.

🔰امریکائی ها وحشی، متعصب و بی رحم در هممین حال لت و کوب مرا سوار طیاره کردند، دست و پای مرا با زنجیر ها محکم بستند و چشم های مرا پلستر کردند و یک کیسهء سیاه را نیز به سرم کشیدند. دهن کیسه را به گردنم پلستر کردند و در وسط هلی کوپتر روی یک تخت، بار دیگر به زنجیر ها بسته شدم. نفسم بند آمد و صدایم از گلو بیرون نمی شد. هر زمانی که از شدت نفس تنگی حرکتی غیر اختیاری هم از من سر می زد، ضربهء سنگین لگد را تحمل می کردم اما شدت این لگد ها در مقایسه با رنجی که تحمل می کردم نا چیز بود. در دل گفتم که جان سپردن همین است و خود را تسلی می دادم که کاش در همین حالت روحم از تن بیرون شود. از بی عزتی ها و تکالیف آینده رهائی خواهم یافت. اما این امید من به نا امیدی مبدل شد.

🔹درهمین کشمکش و تحمل مشت و لگد و فریاد ها بودم و نمیدانم که چقدر زمان گذشت که هلی کوپتر در محلی فرود آمد. روشنی امیدی به دلم تابید که شاید از این حالت کمی راحت تر شوم اما آن جانوران وحشی مرا بر زمین کشیدند و از هلی کوپتر به زیر انداختند و در آنجا سربازان دیگری هم در شکنجهء من با آنها یکجا شدند و تقریبا یک ساعت همین بازی را با من انجام دادند و در آخر چهار یا پنج نفر روی من نشتند و بابی اعتنائی با همدیگر به صحبت مشغول شدند. مثل اینکه روی سنگ یا چوبی نشسته اند و من در انتظار مرگ بودم که چه زمانی نفس از تنم بیرون خواهد آمد و عزرائیل روح مرا قبض خواهد نمود! ای پاکستان!

🔸تقریبا دو ساعت در همین حالت گذشت و بعد کشان کشان مرا به هلی کوپتر دیگری منتقل نمودند که در مقایسه با هلی کوپتر قبلی راحت تر بود. در یک چوکی آهنی محکم بسته شدم اما لت و کوب نبود. هلی کوپتر بعد از حدود پانزده یا بیست دقیقه پرواز مجددا فرود آمد و بار دیگر کشان کشان تا محلی منتقل ساختند و بعد اجازه دادند تا روی پای خویش راه بروم. در اینجا صدای طیارات و مردم بگوشم رسید. بوسیلهء یک مترجم به من دستور داده شد تا پای خود را پائین بگذارم. از زینه ها فرود آمدم و بعد از سرم کیسهء سیاه را دور کردند. وقتی چشم هایم را باز کردم متوجه شدم که توسط تعدادی از عساکر امریکائی محاصره شده ام. در جانب چپ من چیزی شبیه به قفس وجود داشت که چند نفر در آن زندانی بودند. دست ها و پاهای مرا باز کردند. به یک حمام کوچک رهنمائی شدم تا خودم را شستشو نمایم اما قادر به این کار نشدم زیرا دست های من بی حس و قادر به حرکت نبودند. اما باز هم با هر زحمتی بود روی خودم کمی آب ریختم و لباس جدیدی را که به من داده شد پوشیدم.

🔹به داخل اطاق کوچکی رهنمائی شدم که در حقیقت یک قفس بزرگ در ابعاد دو متر در دو متر بود. محل قضای حاجت(کمبود) و آب وجود داشت اما چیزی دیگری در آن به چشم نمی خورد. فقط جالی آهنی و دیوار داشت به من گفته شد که اگر می خواهی بخوابی، بخواب. اما برای خوابیدن هیچ چیزی وجود نداشت. من با تحیر به اطراف خویش می دیدم. نمی دانستم که در کجا هستم و بعد از این چه سر نوشتی در انتظارم خواهد بود. آیا آنچه که می بینم حقیقت است یا یک کابوس و حشتناک.
#ادامه_دارد...
✨ناشر حق باشید مجاهدین✨
✅باماهمراه باشید🌹
ــــــــــــــــــ﴿کانال﴾ــــــــــــــــــــ
✍ مِـسـكُ الشَّهـادَة ►
دریچه ای به سوی راه حق و حقیقت
@Meskoshahadah1


#جان_فدائیهای_پیامبر_ﷺ_و_صحابه_در_راه_دین_و_تحمل_سختی_ها_در_راه_الله_سبحانه_و_تعالی،

📚 در حدیث از حضرت انس {رض} روایت شده که رسول خدا ﷺ فرمودند به اندازهء که مرا در راه خداوند متعال شکنجه و آزار رسانیده اند. به هیچکس شکنجه آزار نداده اند و به اندازهء که مرا ترسانیده اند هیچکس را به آن اندازه نترسانیده اند. سی شبانه روز به گونهء بر من سپری شده است که من و بلال {رض} در این مدت غذائیکه به اندازهء خوراک جاندار باشد در اختیار نداشتیم مگر که به مقدار زیر بغل حضرت بلال {رض} جاه میگرفت(بسیارکم بود)

▫️حضرت عبدالله ابن جعفر {رض} میفرماید زمانیکه ابو طالب وفات کرد یکی از جاهلان قریش جلو پیامبراسلام ﷺ را گرفت آن برویشان خاک انداخت رسول الله ﷺ بخانه برگشتند یکی از دختران آنحضرت ﷺ آمد در حالیکه خاکهارا از چهرهء مبارکشان پاک میساخت گریه میکرد رسول الله ﷺ به او گفتند. {ای بنتی لاتبکی فانّ الله مانع اباک.} دخترک عزیزم گریه مکن الله تبارک وتعالی پدرت را حتماً حمایت میکند سپس فرمودند تا پیش از وفات ابو طالب قریش کاریکه باعث نا رضائیتی من شود انجام نمیدادند ولی بعد از آن شروع کردند.

🔹حضرت عروه {رض} میفرماید من از حضرت ابن عاص {رض} پرسیدم مرا از سخت ترین شکنجه و آزاریکه مشرکین به رسول الله ﷺ رسانده اند باخبر بساز او گفت رسول الله ﷺ در مقام هجر کعبه مشغول نماز خواندن بودند در همین موقع عقبه ابن معیط جلو آمد سپس لباس رسول الله اکرم ﷺ را گرفت و به قصد خفه کردن آنحضرت ﷺ گلوی شانرا محکم فشرد حضرت ابوبکر صدیق {رض} وقتی این صحنه را دید جلو آمد و بازوهای عقبه را گرفت و او را از پیامبر ﷺ کنارزد سپس گفت:

📚 اتقتلون رجلا ان یقول ربی الله و قد جائکم بالبینة من ربکم)

♻️ آیا مردی را صرفا به این اتهام میکشی که میگوید پروردگار من الله ﷻ است در حالیکه دلایل روشنی از جانب پروردگارش برای تان آورده است در آن وقت مشرکین رسول اکرم ﷺ را رها کردند و به جان ابو بکر افتادند حضرت اسماء {رض} میفرماید وقتی پدرم پیش ما آمد هر یک از گیسوان خودش را که دست میزد کنده میشد و در دستش قرار میگرفت و میفرماید! تبارکت یا ذوالجلال والاکرام) ای ذات بزرگوار و گرامی بسیار مبارک و مقدس هستی، و در بعضی از سیره مینویسد که حضرت ابوبکرصدیق {رض} از اثر لت و کوب بیهوش شد

💠 حالا خودت فکر کن ای مسلمان که بر سر سردار دو عالم ﷺ بخاطر دین الله ﷻ چه مشکلات آمده است،

✅ این شمهء بود که من بیان کردم حالا مشکلاتیکه شاگردان محمد الرسول الله ﷺ در راه دین دیده اند به ببین و خود را متوجه بساز و از هوا و هوس دور شو و به پا خیز و جواب دندان شکن همچون صحابه برای دشمنان بده و آنهارا نابود کن.

الله ﷻ برای همهء ما توفیق عنایت فرماید تا اینکه زنده گی صحابه کرام {رض} را برای خود سر مشق قرار بدهیم:
📝 #فاتح_وطن_الامارتےِ:
✨ناشر حق باشید مجاهدین✨
✅باماهمراه باشید🌹
ــــــــــــــــــ﴿کانال﴾ــــــــــــــــــــ
✍ مِـسـكُ الشَّهـادَة ►
دریچه ای به سوی راه حق و حقیقت
@Meskoshahadah1


🔻دشمن جنایات خود را تکرار می کند

اشغالگران و رژیم کابل مردم ملکی را که بیشتر شان زنان و کودکان اند به گونهء پیهم به شهادت می رسانند. دشمن اکنون به حدی وحشی شده است که نه مراکز صحی مصئون است و نه ادارات تعلیمی، مساجد را شهید می کنند، دکان ها را آتش می زند، مارکیت ها را ویران می کند و حتی فصل ها و باغ های مردم را از بین می برد، مختصر اینکه وحشت و جنایات خود را به اشکال و انواع مختلف ادامه داده است.
دشمن هرگاه با حملات کوبندهء مجاهدین مواجه گردد و بالاخره مجبور به فرار شود، مناطق مسکونی مردم ملکی را بمباران می کند و ده ها تن غیر نظامیان را شهید و زخمی می سازد. دشمن انتقام شکست خود را از مردم مظلوم و بی دفاع می گیرد. اکنون این نیز روشن تر شده است که هدف اصلی رژیم تحمیلی کابل اهانت به مقدسات افغان ها و تاراج منافع ملی است.
چند نمونهء از وحشت دشمن که در چند روز گذشته صورت گرفته است :
شب گذشته، اشغالگران در جریان چاپه در منطقهء یوگل درهء ولسوالی سوکی ولایت کنر، دو کودک را به شهادت رسانیدند.
روز پنجشنبه، عساکر اردو در منطقهء سرخ قلعهء ولسوالی پغمان ولایت کابل بر خانه های مردم ملکی چاپه زدند و به شمول یک دختر خوردسال ۴ تن اعضای یک خانواده را به شهادت رسانیدند و ۶ تن دیگر را با خود بردند.
همچنان اشغالگران و عساکر مزدور در منطقهء کوز بهار ولسوالی خوگیانی ولایت ننگرهاربر خانه های مردم بی گناه ملکی چاپه زدند، دروازه های خانه ها را توسط ماین ها شکستند و یک خانه را کاملا از بین بردند. نیز ۹ تن غیر نظامیان را شهید ساختند و چند تن دیگر را با خود بردند.
دو روز پیش، اشغالگران به همکاری مزدوران داخلی شان ۱۰ تن مردم ملکی را در جریان چاپه در منطقهء لوری شاوبی ولسوالی شاولیکوت ولایت قندهار شهید و ۴ تن دیگر را زخمی ساختند و مردم را با تلفات هنگفت مالی نیز دچار ساختند.
اشغالگران و رژیم کابل هیچگاه نمی توانند با وحشت و زورگویی به اهداف شوم خود برسند. دیگران نیز پیش ایشان در چنین خواب و خیال بودند، اما با سرنوشتی مواجه شدند که بقایای شان هنوز هم سر بالا نمی توانند.
دشمن از گذشته ها باید عبرت بگیرد، در ۱۷ سال گذشته از هر نوع وحشت کار گرفت، اما نه تنها پیروز نشد، بلکه با شکست و سرکوبی بیشتر رو به رو شد. اگر باز هم به جنایات خود ادامه بدهد با رسوایی و سرکوبی بیشتر مواجه می گردد.
#امارت_اسلامی_افغانستان:
✨ناشر حق باشید مجاهدین✨
✅باماهمراه باشید🌹
ــــــــــــــــــ﴿کانال﴾ــــــــــــــــــــ
✍ مِـسـكُ الشَّهـادَة ►
دریچه ای به سوی راه حق و حقیقت
@Meskoshahadah1


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
#نشر_دوباره
مرکز نشراتی الصادقین تقدیم می نماید
سلسله صدای مردم (2)
✅کانال جهادی مِـسـكُ الشَّهـادَة🏳↓
@Meskoshahadah1
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
🏳الله اکبر 🏳
فیلم بسیار زیبا و جذاب مجاهدین سر به کف امارت اسلامی و همراه تقریر یکی از مسولین امارت که میگوید ما این بیرق سفید را در فلسطین بالا خواهیم کرد ان شاءالله ✅🏳🏳
@Meskoshahadah1


🔰امریکای ستمکار در تلاش راه فرار

📝جواد،جوزجانی:

۱۷ سال است که مبارزه علیه امریکا و ناتو در افغانستان جریان دارد. اما متاسفانه، تعدادی از دین و میهن فروشان شب و روز در خدمت اشغالگران و متجاوزان بوده اند و برای بقای اشغال و اشغالگران دست و پا می زنند. ایشان در بدل امتیازات ناچیز مادی و یا هم برای حفظ موقف چند روزی، هر گونه وحشت و جنایت اشغالگران را توجیه کرده اند و می کنند.تاریخ افغانستان نقش ننگین این غلامان حلقه بگوش بیگانگان را هرگز فراموش نخواهد کرد.

چنانکه شوروی و غلامان کاسه لیس شان در مقابل این ملت جسور و غیور شکست فاش خوردند و با روسیاهی تاریخی دچار شدند. ان شاء الله روزی می رسد که امریکا و بردگان آن نیز درین میهن شیر دلان جای پا نخواهند یافت. آنانی که از ۱۷ سال به این سو به حیث ابزار جنگی استفاده شدند و در رویاروی با ملت خود واقع شدند، هنوز هیچ نشانهء پیروزی را نمی بینند.

هوشیار تر ایشان کسانی اند که پست های دولتی را ترک نموده به امریکا و کشورهای اروپایی فرار می کنند، گویا از همین اکنون به فکر فردای شان اند. ایشان می دانند هرگاه امریکایی ها در حال زمینه سازی برای فرار ند، پس ما چگونه می توانیم بدون حضور نظامیان امریکا و ناتو در افغانستان باقی بمانیم و در برابر جنایات فراموش ناشدنی و خیانت های مادی و معنوی خود به ملت حساب بدهیم. عین این قضیه پیش از شکست نهایی شوروی ها در افغانستان رخ داده بود، آنگاه بسیاری از کمیونست ها کوشیدند پیش از خروج قشون سرخ شوروی به هر سمتی که می توانند خود را برسانند.

امریکا در جنگ ۱۷ سالهء افغانستان خسارات هنگفتی را متحمل شد، اما حالا به فکر اینست که چگونه «بینی خمیری» برای خود بسازد. امریکایی ها از زمان بوش تا اکنون هر نوع سلاح و تیکنالوژی پیشرفته را در افغانستان آزمودند، اما نتوانستند مقاومت افغان ها را سست بکنند. حالا – پس از رسوایی تاریخی در مقابل افغان ها – دولت، کنگره و مردم امریکا در موضوع افغانستان دچار اختلافات جدی شده اند و پنتاگون اعتراف می کند که امیدی برای حضور دائمی در افغانستان ندارد.

ترمپ اگرچه درین روزها یکبار دیگر تکرار کرد که به اثر فشار زیاد نظامی می تواند طالبان را به صلح مجبور بکند، اما واقعیت اینست که حدود دو هفته پیش «رویترز» در یکی از گذارش های خود خبر داد که ترمپ از ناکامی استراتیژی جنگی خود در افغانستان مایوس شده و به دیپلومات های آمریکای دستور داده که با نمایندگان سیاسی طالبان به تماس شوند و در بارهء صلح گفتگو کنند. بعد از زور آزمایی های ناکام نیروهای آمریکایی در مقابل طالبان، آوازهء سپردن جنگ به شرکت خصوصی «بلک واتر» نیز داغ گردید.

گفته می شود که ترامپ و پسر وی با پیشنهاد «بلک واتر» موافق اند، اما جیمز میتس – وزیر دفاع – و دانفورد – لوی درستیز – مخالف پیشنهاد ایرک پرنس – رئیس شرکت بلک واتر – اند. ایرک پرنس به این نظر است که وحشت و جنایاتِ بیشتر، می تواند طالبان را - با مصارف نسبتاً کمتر - از بین ببرد. اما میتس و دانفورد از تجربهء ناکام این کار در عراق هراس دارند و می ترسند مبادا این کار برای امریکا گران تر تمام شود.

طالبان اگر از یکسو در عرصهء نظامی پیشروی های چشمگیری دارد و به ویژه عملیات الخندق به دست آوردهای بزرگی نائل گردیده است – حتی مسئولان رژیم درین روزها از سقوط احتمالی مراکز ۵ ولایت به دست طالبان حرف می زنند – ، از سوی دیگر در کارزار سیاسی نیز از دشمن پیشتاز است. کشورهای مهم جهان و منطقه نقش طالبان را نه تنها در افغانستان بلکه در سیاست های منطقه مؤثر و مفید می دانند. اکنون ابتکار عمل در میدان جنگ و سیاست به دست طالبان است، الحمدلله.

حالا امریکایی وحشی جز اینکه در تلاش راه فرار از افغانستان باشد، دیگر گزینه ای ندارد.
#امارت_اسلامی_افغانستان:
✨ناشر حق باشید مجاهدین✨
✅باماهمراه باشید🌹
ــــــــــــــــــ﴿کانال﴾ــــــــــــــــــــ
✍ مِـسـكُ الشَّهـادَة ►
دریچه ای به سوی راه حق و حقیقت
@Meskoshahadah1


#خاطرات_ملاعبد_السلام_ضعیف_از_زندان_گوانتانامو:

#در_پیشاور...

🔹مسؤل دفتر پیشاور مرا به صرف غذا و چای دعوت کرد و نماز را نیز ادا نمودم. بعد به اطاقی رهنمائی شدم که برای زندانیان یا اشخاص تحت نظر آماده شده بود. وضع اطاق نسبتا خوب و گاز و برق در آن مهیا بود و از سرما جلو گیری می کرد. تشناب با آب کافی موجود بود. وضع غذا هم خوب بود. یک نسخه قرآنکریم و کتابچه و قلم هم همراه داشتم. جلوی در، یک محافظ پهره می داد که هر زمان که به چیزی ضرورت می داشتم، با من همکاری می کرد.

🔸تحقیق و پرسشی از من صورت نمی گرفت. البته یک نفر که در همین دفتر و ظیفه داشت، زیاد می آمد اما به زبان پشتو آشنا نبود و من هم به اردو آشنا نبودم اما به انگلیسی باهم گاهی صحبت می کردیم. وی به زبان انگلیسی از من زیاد می پرسید که چه خواهد شد؟ و من در جواب فقط می گفتم که خدا می داند و من نمی دانم.

🔹مامورین دفتر می آمدند و سلام می دادند اما سخن دیگری نمی گفتند اما گاهگاهی که به من نگاه می کردند چشم های شان اشک آلود می شد و دو باره بیرون می شدند. یکبار شخصی به اطاق داخل شد و با احترام زیاد با من بر خورد نمود اما آرام آرام به گریه شروع کرد. صدای گریهء وی نا گهان زیاد شد و بالاخره بیهوش بر زمین افتاد. افراد دیگر بسرعت وی را از اطاق بیرون بردند و از آن ببعد کسی نزد من نیامد. این زمانی بود که بعد از چهار ساعت به امریکائى ها تسلیم داده شدم.

🔸در این اطاق دو شب را گذرانیدم. در شب سوم تقریبا ساعت یازده شب بود و من آماده می شدم تا بخوابم که ناگهان در باز شد و شخصی داخل اطاق شد. قد متوسط و ریش کوتاه و برس مانند و لباس خاکستری رنگ به تن داشت.

🔹او نزدیک من نشست و احوال مرا پرسید و بعد گفت که آیا خبر داری که چه خواهد شد؟ من جواب منفی دادم. وی باز پرسید که آیا کسی به شما چیزی نگفته است؟ من باز هم جواب منفی دادم. وی گفت همین اکنون ما ترا به جای دیگری خواهیم برد. تو پنج دقیقه فرصت داری تا به دستشوئی بروی یا وضو بگیری. من به دستشوئی رفتم و دیگر چیزی نپرسیدم زیرا امید جواب صحیح را نداشتم.

🔸ده دقیقه بعد از اطاق بیرون شدم و اشخاص دیگری با لباس ساده در بیرون در منتظر من بودند مرا دست بند زدند و با پارچهء سیاهی چشم های مرا بستند این نخستین باری بود که در زندگی با چنین وضعی مواجه می شدم. جیب های مرا بازرسی کردند و قرآن کریم، یک دکشنری انگلیسی الکترونکی و مقداری پول را در جیب داشتم گرفتند و بعد با خشونت مرا بسوی موتر بردند. همه خاموش بودند و کسی حرفی بر زبان نیاورد.

🔹موتر براه افتاد و پس از سپری شدن حدود یک ساعت صدای هلی کوپتر بگوشم رسید. در دل گفتم که این میدان هوائی است و شاید هلی کوپتر هم از امریکائی ها باشد. در همین موقع ساعت قیمتی ای که در دست داشتم با یک حمله از دستم بیرون کشیده شد که بعد آنرا ندیدم. به امریکائی ها هم تسلیم داد نشده بود.

🔸موتر آهستگی حرکت می کرد تا اینکه به نزدیکی هلی کوپتر رسیدیم. درهای موتر باز شد و مرا از موتر به بیرون بردند. یک قدم دور تر متوقف شدم و چند ثانیه بعد کسی در گوشم به اردو گفت: خدا حافظ !! مثل اینکه به سفر دلخواه خودم می رفتم. در این لحظه یقین کردم که به امریکائی ها تسلیم داده شدم.
#ادامه_دارد...
✨ناشر حق باشید مجاهدین✨
✅باماهمراه باشید🌹
ــــــــــــــــــ﴿کانال﴾ــــــــــــــــــــ
✍ مِـسـكُ الشَّهـادَة ►
دریچه ای به سوی راه حق و حقیقت
@Meskoshahadah1


#حضرت_ابوذر_غفاری_رضی_الله_تعالی_عنه_و_تحمل_سختی_ها:

حضرت ابن عباس {رض} از حضرت ابوذر {رض} روایت میکند که حضرت ابوذر فرمود با رسول الله ﷺ در مکه اقامت گزیدم و او اسلام را به من آموخت و چیزی از قرآن مجید را نیز خواند بعد عرض کردم ای رسول خدا ﷺ من میخواهم دین خود را آشکار کنم رسول اکرم ﷺ فرمودند من بر تو میترسم که کشته شوی گفتم این کار حتمی است اگر کشته هم شوم حضرت ابوذر {رض} میگوید ایشان در برابرم سکوت کردند آنگه آمدم که قریش حلقه، حلقه در مسجد نشسته بودند و با هم صحبت مینمودند گفتم
(اَشهَدُ اَن لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ و اَشهَدُ اَنَّ مُحَمَد الرَسُولُ اللهُ) شهادت میدهم که معبود جزء خداوند متعال نیست و محمد فرستادهء اوست حلقه ها از هم شکسته شد و بر خواستند و مرا آنقدر زدند که چون سنگ سرخ رهایم کردند و آنها به این باور بودند که مرا کشته اند بعد به هوش آمدم نزد رسول الله ﷺ آمدم ایشان حالتم را دیدند گفتند آیا ترا منع نکرده بودم عرض کردم ای رسول خدا ﷺ آرزوی در دلم بود که آن را بر آورده ساختم بعد همرای رسول خدا ﷺ اقامت گزیدم و ایشان فرمودند برو بقوم خود بپیوند و چون آشکار شدم بنزدم بیا بعدا حضرت ابوذر غفاری {رض} بطرف قوم خود میرود دعوت و تبلیغ مینماید.
✨ناشر حق باشید مجاهدین✨
✅باماهمراه باشید🌹
ــــــــــــــــــ﴿کانال﴾ــــــــــــــــــــ
✍ مِـسـكُ الشَّهـادَة ►
دریچه ای به سوی راه حق و حقیقت
@Meskoshahadah1


‍ 🎼 قاری عبدالحکیم تو بودی مردی دین،
تو رفتی از نزد ما در نزدی رب المتین،
🎙منشد: # زعیمیار :
⌚️ الـوقـت.7-35.د.
🎤زبان: #دری:
✅نشرکنید مجاهدین🌹
💻نشراتی جهادی مِـسـكُ الشَّهـادَة🏳
@Meskoshahadah1


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
#سلسلۀ_دانستنیهای_از_جهاد
🌷سلسلۀ_اول🌷
#موضوع:
#جرا_طالبان_را_تروریست_میگویند؟؟
#سخنران:
#مولوی_محمد_ظریف_حفظه_الله
🌹ناشرحق باشیدمجاهدین🌹
✅کانال جهادی مِـسـكُ الشَّهـادَة🏳↓
@Meskoshahadah1


#خاطرات_ملاعبد_السلام_ضعیف_از_زندان_گوانتانامو:

#خروج_از_منزل،

🔹سه نفر مذکور قبل از بیرون بردن من از منزل به من گفتند که ترا به پیشاور خواهیم برد و تو با ما خواهی بود و فقط امریکائی ها از تو تحقیق خواهند کرد و امکان دارد که بعد از ده روز مجددا به خانه بر گردی. این اطمینان را به اعضای فامیل من نیز دادند و در ضمن گفتند که تا زمانی که من در نزد آنها هستم، مصارف فامیل من بدوش آنها خواهد بود اما این وعده ها همه دروغ بود.

🔸لازم به یا آوری است که در آن موقع من برای ده ماه ویزهء پاکستان را داشتم و وزارت خارجهء پاکستان هم طی نامهء رسمی به من اطمینان داده بود که تا زمانی که وضع در افغانستان عادی شود می توانم در پاکستان بمانم. در عین حال نامه ای از سازمان ملل متحد داشتم که در آن ذکر شده بود حامل این مکتوب شخص مهمی است و باید مورد احترام قرار گیرد و مزاحمتی برایش ایجاد نگردد. این خود، توصیه به مقامات پاکستانی بود.

🔹حدود ساعت دوازدهء ظهر بود که سه موتر در جلوی منزل توقف کردند و راههای رفت و آمد جلوی منزل مسدود گردید. به خبر نگارانی که می خواستند این صحنه را ببینند و این عمل ناروا و ظالمانهء پاکستان را به مسلمانان جهان گزارش کنند، اجازهء نزدیک شدن و حتی دیدن این صحنه داده نشد. به من فرمان داده شد تا از منزل خارج شوم.

🔸من در حالی از منزل بیرون شدم که اطفالم فریاد می زدند و می گریستند و سربازان پاکستانی که ادعای دفاع از اسلام دارند، یک مهمان مسلمان خود را که هیچ جرمی ندارد و هیچ قانونی دستگیری وی را مجاز نمی شمارد، فقط بخاطر رضائیت خاطر نا مسلمانان و بدست آوردن مشتی پول به امریکائی ها تسلیم میدهند. برخلاف حکم قرآن و اسلام، عنعنات و غیرت و شهامت، مهمان نوازی و تمام موازین ملی و بین المللی و برخلاف اخوت اسلامی به چنین عمل ناروا دست زدند.

🔹بهر حال مرا از خانه بیرون کردند و از اینکه چرا چنین ظلمی به من روا داشته می شد، سخت در حیرت بودم. از خود می پرسیدم که چرا کسی نیست که از این گونه مظالم جلو گیری نماید. آن ادعاهای حمایت از حقوق بشر، قوانین بین المللی، دیموکراسی و قوانین دیپلوماتیک به کجارفت؟

🔸در بیرون از منزل کمی متوقف ساخته شدم. جرئت نگریستن به فرزندانم را نداشتم و نمی توانستم آنها را تسلی بدهم. بعد سوار موتری شدم که هیچگاه توقع نداشتم. من از مقامات پاکستانی که همیشه خود را برادران مخلص ما معرفی می کردند و گاهگاهی از جهاد مقدس هم سخن می گفتند، چنین انتظاری را نداشتم.

🔹مرا سوار موتری کردند که یک موتر در جلو و دیگری در عقب آن روان بود. موتری که من سوار آن بودم شیشه های کاملا سیاه داشت که نه من قادر به دیدن بیرون بودم و نه کسی از بیرون مرا می دید. همراه با من افراد امنیتی آی اس آی هم در موتر بودند که سلاح به همراه نداشتند اما در دو موتر دیگر افراد مسلح بودند.

🔸در مسیر راه صدای موزیک و آواز خوانان زن به زبان اردو سکوت را می شکست و این کار قصدی و به منظور شکنجه و آزار من بود زیرا آنها می دانستند که این کار خلاف شریعت است و من از آن رنج می برم.

🔹در مسیر راه خواستار توقف به منظور ادای نماز شدم زیرا نماز در حال قضاشدن بود. در جواب گفته شد که در پیشاور نماز خواهی خواند. این خواست را چند بار تکرار کردم که بی نتیجه بود. نه به من اجازهء ادای فرض داده شد و نه خود به آن توجه کردند.

🔸هنگام رسیدن به پیشاور به دفتری رهنمائی شدم که گمان داشتم شاید دفتر تحقیق آی اس آی باشد اما اکنون هم مطمئن نیستم که آنجا کجا بود. در آنجا به اطاق مخصوصی راهنمائی شدم که میزها و چوکی های گرانقیمت داشت و بیرق پاکستان و تصویری از جناح هم روی میز خود نمائی می کرد. شخصی که پشتون بود بروی یک چوکی چرخنده نشسته بود و چوکی را به اینطرف و آنطرف حرکت می داد. وی میانه قد بود و ریش خود را تراشیده بود. سرش برهنه و لباس سفید معمول پاکستانی به تن داشت. وی بر خاست و نزدیک من آمد و سپس گفت که من فلانی و مسؤل این دفتر هستم. تومهمان ما هستی و ما خوشحال هستیم که مهمانی مانند ترا پذیرائی می کنیم. من نمی دانستم که متظور وی از این جملات چیست.

🔹به ذهنم رسید که شاید این شخص در سخنان خود صادق است. خوشحال به این دلیل است که من به قیمت خوبی بفروش می رسم. او از جمله کسانی است که انسان را چون هر مطاع دیگر بفروش می رساند و قیمت بلند را هر فروشنده دوست دارد و از آن خوشحال می شود و گرنه انسان قیمت ندارد و نه هم کسی آنرا می فروشد بخصوص در قرن بیست و بیست ویکم. اما ظالم و انسان فروشی حکومت پاکستان تاکنون این بازار را گرم نگهداشته است و فروش مسلمان در برابر دالر را روا و جهاد می داند.
#ادامه_دارد...
✨ناشر حق باشید مجاهدین✨
✅باماهمراه باشید🌹
ــــــــــــــــــ﴿کانال﴾ــــــــــــــــــــ
✍ مِـسـكُ الشَّهـادَة ►
دریچه ای به سوی راه حق و حقیقت
@Meskoshahadah1


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
مرکز نشراتی الصادقین تقدیم می نماید
سلسله صدای مردم (1)
✨ناشر حق باشید مجاهدین✨
ــــــــــــــــــ﴿کانال﴾ــــــــــــــــــــ
✍ مِـسـكُ الشَّهـادَة ►
@Meskoshahadah1
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷


#حضرت_بلال_رضی_الله_تعالی_عنه_و_تحمل_سختی_ها:

💠 حضرت بلال مؤذن رسول الله ﷺ غلام یکی از سران مشرکین بنام امیهء بن خلف بود وقتیکه به دین اسلام مشرف شد مولایش او را شکنجه میداد سنگ بزرگی بر سینه اش میگذاشت و میگفت دین محمد را رها کن ولی حضرت بلال شعار احد،احد را سر میداد (خدا یک است، خدا یک است) تا اینکه روزی حضرت ابوبکرصدیق {رض} این وضعیت را مشاهده کرد و به امیر گفت آیا در باره این مسکین از خداوند متعال نمیترسی؟ تاکی میخواهی این کا را ادامه بدهی امیه گفت این توهستی که او را به تباهی کشاندهء حالا او را از این وضعیت که مشاهده میکنی نجات بده حضرت ابوبکرصدیق {رض} گفت من حاضرم که این کار را بکنم من غلام سیاه رنگ چابکتر و قوی تر از او دارم بر دین تو هم هست من حاضرم او را در عوض بلال بتو بدهم امیه گفت قبول دارم حضرت ابوبکرصدیق {رض} گفت آن غلام مال تو باشد این بود که حضرت بلال {رض} را گرفت و آذاد کرد حضرت ابوبکرصدیق {رض} تا قبل از هجرت به مدینه منوره شش غلام را آذاد کرده بود و حضرت بلال {رض} هفتمین تن آنها بود این چند نمونه از مشقت ها و مشکلاتی که مسلمانان در راه دین متحمل شدند که به عنوان مشت نمونه خروار بیان شد،

🔹حالا ببین چه شخصیت های آرزوی شهادت را میکردند از حضرت انس {رض} روایت شده که پیامبر اکرم ﷺ فرمودند. هیچکس از آنانیکه در بهشت در آید دوست ندارد که به دنیا باز گردد هر چند همهء آنچه بر زمین است از او باشد جزء شهید. زیرا بواسطهء کرامتی که میبیند آرزو میکند که به دنیا باز گشته و دو باره کشته شود. سبحانه الله ببین جانبازان راه اسلام را که چگونه آرزوی داشتند و دارند.

🔸حضرت ابوهریره {رض} روایت میکند که از رسول الله ﷺ شنیدم که میگفتند سوگند بذاتیکه جانم در دست قدرت بلا کیف اوست دوست دارم که من در راه خداوند متعال کشته شوم باز زنده گردانیده شوم باز کشته شوم باز زنده گردانیده شوم باز کشته شوم(بخاری)

🔹حضرت عمر بن خطاب {رض} میفرمودند خداوند متعال! شهادت را در راهت برایم نصیب فرما و مرگم را در مدینه رسولت بگردان حضرت ام المؤمنین حفصه {رض} میگویند پرسیدم این چگونه ممکن است؟ گفتند خداوند تبارک وتعالی وقتیکه بخواهد آنرا می آورد(فتح الباری،ج،4،ص"71)

🔸حضرت عمرو بن جموح {رض} از ناحیه پا خیلی لنگ و معذور بود او چهار فرزند جوان داشت که همرای رسول الله ﷺ آمادهء جهاد شده بودند و قتی رسول اکرم ﷺ به قصد احد حرکت کردند عمرو نیز آمادهء حرکت شد فرزندانش به او گفتند خداوند متعال ترا معذور کرده است اگر شما بنشینید اشکالی ندارد ما از طرف شما کافی هستیم خداوند متعال جهاد را از شما ساقط کرده است عمرو نزد رسول الله ﷺ آمد و چنین عرض کرد فرزندانم مرا از رفتن به همرای شما باز میدارند قسم به خدا من آرزو دارم که به شهادت برسم و میخواهم با همین پای لنگ خودم وارد بهشت شوم آنحضرت ﷺ فرمودند. ولی تو معذور هستی خداوند متعال تکلف جهاد را از تو ساقط کرده است و آنگاه به فرزندانش فرمودند. مشکلی ندارد آنرا بگذارید تا در جهاد شرکت نماید شاید الله ﷻ به او شهادت را نصیب کند عمرو همرای رسول اکرم ﷺ خارج شد و سر انجام در احد به درجهء رفیع شهادت که آرزوی او بود نائل آمد.

🔹حضرت عبدالله ابن جحش {رض} در روز احد چنین دعا میکرد الها سوگند بذات تو که من تمنا دارم که با دشمن تو رو برو شوم و او مرا بشهادت برساند سپس شکمم را پاره کند بینی و گوشم را قطع نماید تو در روز قیامت بپرسی چرا اینطور شده ئی من در جواب عرض کنم خداوندا فقط بخاطر تو اینگونه شده ام خداوند او را در آنروز به آرزویش رساند و او را در وسط شهداء به همین حال یافتند.
✍ #فاتح_وطن_الامارتےِ:
✨ناشر حق باشید مجاهدین✨
✅باماهمراه باشید🌹
ــــــــــــــــــ﴿کانال﴾ــــــــــــــــــــ
✍ مِـسـكُ الشَّهـادَة ►
دریچه ای به سوی راه حق و حقیقت
@Meskoshahadah1











20 last posts shown.

973

subscribers
Channel statistics