ضمن سپاس از سامان موحدیراد خبرنگار روزنامه شرق، درین گفتگو فرصت نشد بسیاری مطالب را تبیین کنم...
این روزها که همزمان با ماه مهر دوباره دانشگاه باز شده است یاد این متن کوتاه افتادم که سالها پیش نوشته بودم. یاد دارم که در گروه واتساپی دانشگاه چمران منتشرش کردم. افرادی که آن روز لایک کردند و با محتوای آن اظهار همدلی کردند، امروز خود مصداق بارز آن هستند:
«معجون خطرناک»
مارتین هایدگر رییس دانشگاه فرایبورگ و معتبرترین فردی بود که به کیش نازی درٱمد. او جایی برای استقلال دانشگاه ها نمیدید و کار یک دانشگاه را تنها مشارکت در ماموریت نظام حاکم میدانست. هایدگر به سرعت خواهان اجرای برنامه هماهنگسازی شد که بر اساس ٱن دانشگاه های ٱلمان باید تحت نظر و کنترل سیاسی رژیم هیتلر قرار می گرفتند. او می گفت: «دانش ٱکادمیک باید هدف سیاسی داشته باشد».
او «اردوهایی» را به راه انداخت که در ٱن دانشجویان یونیفورمهای نازی می پوشیدند.
برخی میگویند تعهد هایدگر به نازی ها از سر ناچاری بود نه یک انتخاب سیاسی! مسئله جبر و اختیار اینحا مطرح نیست. موضوع این است که او سرشت بنیادی فلسفه اش را زیرپا گذاشت!
و نکته دقیقا همین است. سرسپردگی یک فرد دانشگاهی به یک نظام سیاسی چه نظام نازی باشد و چه حکومت دینی، معنایی جز انکار ماهیت وجودی خود ندارد. به عبارتی بودن در چنین موضعی نقضِ منش آکادمیک و روش علمی است. چنین کسی حتی اگر خودش را به انواع درجات اداری و شبه علمی مزین کند، چیزی نیست جز یک مهره ناچیز در یک دم و دستگاه تمامیتخواهی!
سرنوشت فیلسوف بزرگی چون مارتین هایدگر ٱینه ایست که می توانیم فرجام معجون فرهیختگی و تمامیتخواهی را در ٱن ببینیم.
این روزها که همزمان با ماه مهر دوباره دانشگاه باز شده است یاد این متن کوتاه افتادم که سالها پیش نوشته بودم. یاد دارم که در گروه واتساپی دانشگاه چمران منتشرش کردم. افرادی که آن روز لایک کردند و با محتوای آن اظهار همدلی کردند، امروز خود مصداق بارز آن هستند:
«معجون خطرناک»
مارتین هایدگر رییس دانشگاه فرایبورگ و معتبرترین فردی بود که به کیش نازی درٱمد. او جایی برای استقلال دانشگاه ها نمیدید و کار یک دانشگاه را تنها مشارکت در ماموریت نظام حاکم میدانست. هایدگر به سرعت خواهان اجرای برنامه هماهنگسازی شد که بر اساس ٱن دانشگاه های ٱلمان باید تحت نظر و کنترل سیاسی رژیم هیتلر قرار می گرفتند. او می گفت: «دانش ٱکادمیک باید هدف سیاسی داشته باشد».
او «اردوهایی» را به راه انداخت که در ٱن دانشجویان یونیفورمهای نازی می پوشیدند.
برخی میگویند تعهد هایدگر به نازی ها از سر ناچاری بود نه یک انتخاب سیاسی! مسئله جبر و اختیار اینحا مطرح نیست. موضوع این است که او سرشت بنیادی فلسفه اش را زیرپا گذاشت!
و نکته دقیقا همین است. سرسپردگی یک فرد دانشگاهی به یک نظام سیاسی چه نظام نازی باشد و چه حکومت دینی، معنایی جز انکار ماهیت وجودی خود ندارد. به عبارتی بودن در چنین موضعی نقضِ منش آکادمیک و روش علمی است. چنین کسی حتی اگر خودش را به انواع درجات اداری و شبه علمی مزین کند، چیزی نیست جز یک مهره ناچیز در یک دم و دستگاه تمامیتخواهی!
سرنوشت فیلسوف بزرگی چون مارتین هایدگر ٱینه ایست که می توانیم فرجام معجون فرهیختگی و تمامیتخواهی را در ٱن ببینیم.