اندک جایی برای زیستن...


Channel's geo and language: not specified, not specified
Category: not specified


[‏مایل به گم شدن و تا ابد پیدا نشدن!]

Related channels

Channel's geo and language
not specified, not specified
Category
not specified
Statistics
Posts filter


خدمت شما که اینجا رو می‌خونید عرض کنم که حق کاملا گرفتنیه، شده با دعوا‌و‌کتکاری، چک‌و‌لقد، بزن‌‌بزن پاشید برید حقتونو بگیرید.
هیچوقت اینطوری نیست که حق رو روی سینی بذارن تا کمر خم شن و تحویل شما بدن، اینطوری نیست واقعا.
ممکنه صددرصد حق باشما باشه اما طرف مقابلتون عوضیه، بد عوضی هم است.
در نتیجه نذارید رو اینکه من واگذار میکنم به خدا و اون دنیا و از اینجور حرفا.
همین الان پاشید دهن یارو رو آسفالت کنید.
منتظر نمونید اون دنیا حقتونو بهتون بدن، این جماعتی که من میبینم اون دنیا هم حقمونو میخورن.
این حرفایی هم که میزنم صرفا درباره یه مسئله خیلی بزرگ و مهم نیستا، همین که تو صف نونوایی یکی ازتون جلو میزنه، یا تو گفتمان کلاسی یکی هی به‌جای شما حرف میزنه یا حرف تو دهن شما میذاره یا هر غلط اضافه‌ی دیگه‌ای می‌کنه و....
شما همونجا پاشید حقتونو بگیرید، همونجا جاییه که نباید کم بیارید، اونجا جا بزنید تا تهش همین وضعه.
یکم اولش سخته اما خوب میشه، جدا آدم حس خوبی بهش دست میده.


پسر، من به عنوان یه آدم بیش‌از اندازه معمولیم.


ارائه داشتم و استادم ازم تعریف کرد.
گفت که به مطلب خیلی مسلط بودم.
حقیقتا خرسندم.:)
حس میکنم نسبت به اوایل ترم تو ارائه خیلی بهتر عمل میکنم.


اجازه بدید با این تعریف دوستم یه شو‌آف ریزی بکنم.


میتونم بگم که چیزی از پس‌اندازم نمونده، تقریبا هیچی.
اغراق نمیکنما، واقعا هیچی.
کل پس‌اندازم رو که زیاد هم نبود رفتم کتاب خریدم.
اوایل اردیبهشت یه کتاب دسته‌دوم چاپ اول سال ۴۵ خریدم، بعدش جوگیر شدم از ایران کتاب یه خرید کردم (هنوزم نمی‌دونم اون خرید درست بود یا نه، به نظرم کاملا جوگیرانه عمل کردم)، یه کتاب هم از نمایشگاه کتاب مجازی خریدم و همینطور شش جلد کتاب هم از نمایشگاه کتاب حضوری خریدم.
پس در نتیجه چیزی به اون صورت الان در بندو بساط ندارم به‌جز چندتا کتاب که برام خیلی ارزشمندن و بهشون دلگرمم واقعا.


بنده شخصاً اردیبهشت ماه رو، ماه ریاضت مالی و پی‌ام‌اس‌های وحشتناک اعلام میکنم.


یادم نمیاد چندم ماه بود که یه توییت دیدم که می‌گفت فلان مدرسه در فلان کشور از دانش‌آموزان میخواد که در روز به حال خودشون از یک تا ده نمره بدن که در پایان سال یه نمودار از شرایط روحیشون داشته باشن.
من نتونستم در یک سال رو اجرا کنم تصمیم گرفتم روی همین یه ماه کار کنم و به شرایط روحیم از یک تا ده نمره بدم.
یکم با ارفاق به خودم نمره دادم و سعی کردم که حال خودم رو خوب کنم.
فکر میکنم نتیجه داد واقعا.
بعضی روزا خیلی بد بودم اما به خودم اجازه دادم که حتی شده یکمم نامساعد باشم.
سعی کردم در روزهای آتی جبران کنم برای خودم.


این نمودارو می‌بینید؟
شرایط روحیِ منه در اردیبهشت ۱۴۰۱.


در کل اونطوری پیش می‌برم که می‌خوام، سعی میکنم کمتر به‌خودم سخت بگیرم و رو این قضیه هی‌کار میکنم.
یه بار هم اینجا گفتم که برخوردم با خودم مثل برخورد یه مادر با بچه پنج سالشه که برای کوچیکترین چیزی دعواش می‌کنه و سرش داد میزنه.
سعی میکنم کمتر به خودم سخت بگیرم.
جدی این زندگی ارزش نداره که هی دهن خودمو آسفالت کنم‌.


ولی اگه بخوام صادق باشم از این بی‌خیال بودنم خوشحالم.
اینکه کارم رو گذاشتم دقیقه‌نود، نسبت به قبل کمتر استرس دارم، زندگیم نسبت به دوره‌های قبل آروم‌تر می‌گذره.
اگه نفیسه چهار‌سال پیش بودم از چندماه قبل کارامو انجام میدادم و تا این موقع تقریبا آماده بود و از الان هی ادیتش میکردم.
بعدشم نگران میشدم و وحشت میکردم که کار بقیه خیلی بهتر از منه و من نسبت به بقیه هیچی نیستم و سطح پایین‌ترین کار ممکن رو ارائه میدم.:)))
تهشم شب‌ها از استرس خوابم نمی‌برد و تپش قلب می‌گرفتم.
الان عادیم، نگرانیم کنترل‌شده است. برنامه ریختم که این پروژه‌هارو تا چند وقت دیگه تموم کنم.
#من_نه_چندان_کامل


آخر ترمه و استرس عجیبی گرفتم، چندتا پروژه خیلی سنگین دارم که باید انجام بدم و تقریبا میشه گفت که براش هیچ‌کاری نکردم.
یکی رو باید وسط خرداد ارسال کنم و اونیکی رو هم آخر خرداد.
جفتشونم سختن و برای جفتشونم هیچ پیش‌زمینه‌ای ندارم.
همکلاسی‌هام اکثرا کار رو انجام دادن و درباره‌ش تو گروه باهم صحبت میکنن و من هردفعه که گروهو باز میکنم وحشت میکنم.
چون تقریبا بیشترشون کار رو شروع کردن اما من چون دقیقه‌ی نودی هستم هنوز حتی سراغشم نرفتم.
به‌همین خاطر تصمیم گرفتم تا یه مدت حتی گروه رو باز نکنم تا نببینم چه پیام‌هایی رد‌و‌بدل میشه.
اینطوری از فشار روانی که رومه کم میشه.
همزمان چندتا اتفاق باهم افتاده که یکم مدیریت کردنش برام سخته.
هم دوتا پروژه سنگین دارم، هم این ماه کلی از پس‌اندازم رو خرج کردم، هم بهمون گفتن که ممکنه امتحاناتمون حضوری بشه و من اصلا آمادگی روانیشو ندارم.
کلا انگار برای هیچ‌چیز و هیچ‌فرایندی آماده نیستم.
خداروشکر که اینستاگرام رو دی‌اکتیو کردم و از اون سمت فشاری رو احساس نمیکنم.
یه مدت هم برای اینکه کارام راه بیفته گروه واتسپو باز نمیکنم ببینم چی پیش میاد.
شاید یکم کارام درست پیش بره.


بعضی می‌پرسند که کتاب‌ها چه چیز به ما می‌دهند؟ اغلب ما به کتاب‌هایی مبهم و با ذهن‌هایی مجزا برمی‌خوریم و از داستان میخواهیم که درست باشد و از شعر انتظار نادرست بودن داریم و از زندگی‌نامه انتظار دلنشین بودن داریم و از تاریخ میخواهیم که پیش‌داوری ها و تعصباتمان را به نمایش در بیاورد.
📚رهایی


[که نیستم خبر از هرکه در دو عالم هست]


ماهو نگاه کنید امشب.
از اینجایی که من هستم ماه خیلی قشنگه.


اونقدری که بقیه تو ذهن من پررنگن من تو ذهن کسی نیستم.


بنده خیلی حسودیم شد.


من کم‌حرف نیستم به‌خدا، من باتو کم‌حرفم.:))


از منظر سطح دغدغه فقط من.
بین همکلاسی‌های دانشگاه داشتم درباره داشتن پِت صحبت میکردم بعد یهو دیدم یکی قبل من یه شعر نوشته همه داشتن وزن اونو میگفتن.:)))))))))))))


چه موقع‌هایی که باید حرف میزدمو ساکت موندم.
چه موقع‌هایی که باید ساکت میموندم و حرف زدم.
چقدر تو تشخیص شرایط ناتوانی زن.🫂


Forward from: زغالی

20 last posts shown.

136

subscribers
Channel statistics