💖🌸💖🌸💖
🌸💖🌸💖
💖🌸💖
🌸💖
💖
📚#یک_تکه_کتاب
#قصه_دلبری
#قسمت_سیوششم
تمام چله هایی را که در کتاب ریحانه بهشتی آمده، پا ب پای من انجام میداد.
بهش میگفتم:« این دستورات مال مادر بچه است»
میگفت :«خب من پدرشم خب جای دوری نمیری که »
خیلی مواظب خوردنم بود. این که هر چیزی رو از دست هر کسی نخورم!
پیشنهاد داد که:« بیا بریم لبنان»
میخواست هم زیارتی برویم، هم آب و هوایی عوض کنیم.
آن موقع هنوز داعش و اینا نبود..
بار اول بود میرفتم لبنان.
او قبلا رفته بود و همه جا را میشناخت.
هر روز پیاده میرفتیم روضة الشهیدین..
خیلی با صفا بود.
بهش میگفتم: کاش بهشت زهرا هم اجازه میدادن مثل اینجا هر ساعت از شبانه روز که میخواستی بری..
شهدای آنجا را برایم معرفی کرد و توضیح میداد که عماد مغنیه و پسر سید حسن نصر الله چگونه به شهادت رسیده اند!
وقتی زنان بی حجاب را میدید اذیت میشد
ناراحتی را در چهرا اش میدیدم..
در کل به چشم پاکی بین فامیل و اشنا شهره بود!
برایم سنگ تمام گذاشت و هر چیزی که به سلیقه و مزاجم جور می آمد، میخرید.
تمام ساندویچ ها و غذاهای محلی شان را امتحان کردم.
حتی تمام میوه های خاص انجا را...
رفتیم ملیتا، موزه مقاومت حزب الله لبنان.
ملیتا را در لبنان با این شعار میشناسند،"ملیتا حکایت الارض والسما"
روایت زمین برای اسمان..
از جاده کوهستانی و از کنار باغ های سیب رد شدیم.
تصاویر شهدا...
پرچم های حزب الله و خانه های مخروبه از جنگ ۳۳ روزه..!
محوطه ای بود شبیه پارک.
از داخل راه رو های سنگ چین جلو میرفتیم.
دوطرف، ادوات نظامی، جعبه های مهمات، تانک ها و سازه ها جاسازی شده بود.
از همه جالب تر تانک های اصلی اژیم اشغالگر بود ک لوله آن را هم گره زده بودند!
طرف دیگر این محوطه، روی دیوار نارنجی رنگ، تصویری از یک کبوتر و یک امضا دیده میشد!
گفتند نمونه امضا عماد مغنیه است..!
داستان زندگی شهید مدافع حرم از زبان همسرش🕊🌹
#محمدحسین_محمدخانی
@ofogh_iauy
🌸💖🌸💖
💖🌸💖
🌸💖
💖
📚#یک_تکه_کتاب
#قصه_دلبری
#قسمت_سیوششم
تمام چله هایی را که در کتاب ریحانه بهشتی آمده، پا ب پای من انجام میداد.
بهش میگفتم:« این دستورات مال مادر بچه است»
میگفت :«خب من پدرشم خب جای دوری نمیری که »
خیلی مواظب خوردنم بود. این که هر چیزی رو از دست هر کسی نخورم!
پیشنهاد داد که:« بیا بریم لبنان»
میخواست هم زیارتی برویم، هم آب و هوایی عوض کنیم.
آن موقع هنوز داعش و اینا نبود..
بار اول بود میرفتم لبنان.
او قبلا رفته بود و همه جا را میشناخت.
هر روز پیاده میرفتیم روضة الشهیدین..
خیلی با صفا بود.
بهش میگفتم: کاش بهشت زهرا هم اجازه میدادن مثل اینجا هر ساعت از شبانه روز که میخواستی بری..
شهدای آنجا را برایم معرفی کرد و توضیح میداد که عماد مغنیه و پسر سید حسن نصر الله چگونه به شهادت رسیده اند!
وقتی زنان بی حجاب را میدید اذیت میشد
ناراحتی را در چهرا اش میدیدم..
در کل به چشم پاکی بین فامیل و اشنا شهره بود!
برایم سنگ تمام گذاشت و هر چیزی که به سلیقه و مزاجم جور می آمد، میخرید.
تمام ساندویچ ها و غذاهای محلی شان را امتحان کردم.
حتی تمام میوه های خاص انجا را...
رفتیم ملیتا، موزه مقاومت حزب الله لبنان.
ملیتا را در لبنان با این شعار میشناسند،"ملیتا حکایت الارض والسما"
روایت زمین برای اسمان..
از جاده کوهستانی و از کنار باغ های سیب رد شدیم.
تصاویر شهدا...
پرچم های حزب الله و خانه های مخروبه از جنگ ۳۳ روزه..!
محوطه ای بود شبیه پارک.
از داخل راه رو های سنگ چین جلو میرفتیم.
دوطرف، ادوات نظامی، جعبه های مهمات، تانک ها و سازه ها جاسازی شده بود.
از همه جالب تر تانک های اصلی اژیم اشغالگر بود ک لوله آن را هم گره زده بودند!
طرف دیگر این محوطه، روی دیوار نارنجی رنگ، تصویری از یک کبوتر و یک امضا دیده میشد!
گفتند نمونه امضا عماد مغنیه است..!
داستان زندگی شهید مدافع حرم از زبان همسرش🕊🌹
#محمدحسین_محمدخانی
@ofogh_iauy