حال بیایید همین استدلال را در مورد ادعای الوهیت عیسی مسیح مطرح کنیم:
۱. اگر عیسی مسیح در مورد اینکه خدای مجسم است، دروغ گفته باشد آنگاه مردی شیاد و دروغگوست.
۲. اگر عیسی مسیح در مورد اینکه خدای مجسم است، دچار توهم و هذیان شده باشد آنگاه مردی بیمار و دیوانه است.
۳. اگر عیسی مسیح در مورد اینکه خدای مجسم است، راست گفته باشد آنگاه بهراستی او تجسم حقیقت و حیات است.
۴. عیسی در طرح ادعای خود یا دروغگوست یا دستخوش توهم است یا صادق است.
۵. پس عیسی مسیح یا شیاد است، یا مردی روانپریش است یا حقیقتِ مجسم است (از ۱، ۲، ۳ و ۴).
۶. اما ما در تعالیم عیسی مسیح اثری از دروغگویی ندیدهایم.
۷. اما ما در سلوک عیسی مسیح نشانی از دیوانگی نیافتهایم.
۸. درنتیجه عیسی مسیح، خدای مجسم است (از ۵، ۶ و ۷).
استدلال پیشگفته ظاهری فریبنده دارد اما دچار مشکل است و برای نقد آن میتوان از دو شیوهی کلی بهره جست: نخست آنکه نشان دهیم علاوه بر سه شق فرض شده در مقدمهی ۴، شقوق دیگری نیز قابل طرح هستند و دوم اینکه صحت مقدمات ۶ یا ۷ را زیر سوال ببریم.
(۱) منطقدانان به ما خاطرنشان ساختهاند که استدلال سهحدی مادامی قابل دفاع است که سه شق مطرح شده در آن، جامعِ جمیع امکانات باشند. بهعبارت دقیقتر تمام حالات ممکن در همان سه شق لحاظ بشوند. بگذارید با مثالی هندسی بحث را پی بگیریم. اگر بگوییم که زاویهی X یا حاده (تند) است یا منفرجه (باز) و یا قائمه (راست) آنگاه تمام حالات را به حصر عقلی برشمردهایم زیرا زاویهی X یا اندازهای کمتر از ۹۰ درجه دارد یا بیشتر از آن و یا مساوی با آن. اما اگر بگوییم شخص Y در صورت جلو رفتن از گرسنگی و سرما خواهد مرد، در صورت به چپ رفتن کشته خواهد شد و در صورت به راست رفتن اسباش را از دست خواهد داد و نتیجه بگیریم که در هرحال شخص Y دچار بلا خواهد گشت، به روشنی تمام حالات را لحاظ نکردهایم زیرا شخص Y میتواند در جهات دیگری حرکت کند، مثلاً به عقب بازگردد یا اصلاً از جای خود حرکت نکند (Getmanova, 1989, p.179). درباب الوهیت مسیح نیز میتوان از شقوقی دیگر سخن گفت، یکی از آن شقوق افسانه انگاشتن کل داستان است! بهدیگرسخن ناگزیر نیستیم، مسیح را شیاد، دیوانه یا خدای مجسم بپنداریم بلکه میتوانیم با استناد به شواهد تاریخی دربارهی وجود وی چون و چرا نماییم یا کلیت داستانهای مربوط به الوهیت وی را افسانههای محصول ذهن آدمیان تلقی کنیم (Pratt, 1979, pp.76 & 135). بدین ترتیب اگر سهگانهی لوئیس دروغگو، دیوانه، خدا (liar, lunatic, lord) باشد میتوان با افزودن افسانه (legend) بدان، استدلال را از کلیت ساقط کرد.
(۲) راه دیگر آن است که کسی مدعی شود عیسی مسیح حسب نوشتههای حواریون و پیروان خود او نیز شخصی متخلق و واجد ملکات حسنه نبوده است. برای نمونه کریستوفر هیچنز با اشاره به داستان بیرون کشیدن ارواح خبیث از پیکر دیوانگان توسط مسیح و وارد کردنشان به پیکر خوکانِ بیگناه که موجب سقوط آن جانورانِ زبانبسته از بلندی میشود، فعل عیسی را شیطانی و شبیه به جادوی سیاه میانگارد (Hitchens, 2007, p.3). در این داستان نه تنها خوکان به دریا افتاده و در آب هلاک گشتند بلکه خوکبانان نیز که گلهی خوک خود را از دست داده بودند به خاک سیاه نشسته و گریختند (متی، باب ۸، آیات ۳۰ تا ۳۳). نمونهی دیگری از رفتار اخلاقاً ناپسند مسیح را برتراند راسل در ماجرای درخت انجیر یادآوری کرده است (راسل، ۱۳۸۹، ص۲۴). داستان از این قرار است که عیسی، گرسنه بود پس به نزدیک درخت انجیری شتافت حالآنکه موسم میوهدادن نبود و طبیعی بود که درخت میوهای نداشته باشد اما درست به همین دلیل، عیسی درخت را نفرین کرد (مرقس، باب ۱۱، آیات ۱۲ تا ۱۴). فردای آن روز شاگردان دیدند که آن درخت پژمرده شده و از ریشه خشکیده است! (همان، آیه ۲۰). نمونههای اخلاقی مهمتری نیز مورد نقد ناقدان قرار گرفته است که برای پرهیز از اطالهی کلام طرحشان نمیکنیم. اگر این موارد درست باشند آنگاه اخلاقمداری و بهنجاری مسیح مخدوش میشود و احتمالهای دروغگویی یا روانپریشی قوت میگیرد.
۱. اگر عیسی مسیح در مورد اینکه خدای مجسم است، دروغ گفته باشد آنگاه مردی شیاد و دروغگوست.
۲. اگر عیسی مسیح در مورد اینکه خدای مجسم است، دچار توهم و هذیان شده باشد آنگاه مردی بیمار و دیوانه است.
۳. اگر عیسی مسیح در مورد اینکه خدای مجسم است، راست گفته باشد آنگاه بهراستی او تجسم حقیقت و حیات است.
۴. عیسی در طرح ادعای خود یا دروغگوست یا دستخوش توهم است یا صادق است.
۵. پس عیسی مسیح یا شیاد است، یا مردی روانپریش است یا حقیقتِ مجسم است (از ۱، ۲، ۳ و ۴).
۶. اما ما در تعالیم عیسی مسیح اثری از دروغگویی ندیدهایم.
۷. اما ما در سلوک عیسی مسیح نشانی از دیوانگی نیافتهایم.
۸. درنتیجه عیسی مسیح، خدای مجسم است (از ۵، ۶ و ۷).
استدلال پیشگفته ظاهری فریبنده دارد اما دچار مشکل است و برای نقد آن میتوان از دو شیوهی کلی بهره جست: نخست آنکه نشان دهیم علاوه بر سه شق فرض شده در مقدمهی ۴، شقوق دیگری نیز قابل طرح هستند و دوم اینکه صحت مقدمات ۶ یا ۷ را زیر سوال ببریم.
(۱) منطقدانان به ما خاطرنشان ساختهاند که استدلال سهحدی مادامی قابل دفاع است که سه شق مطرح شده در آن، جامعِ جمیع امکانات باشند. بهعبارت دقیقتر تمام حالات ممکن در همان سه شق لحاظ بشوند. بگذارید با مثالی هندسی بحث را پی بگیریم. اگر بگوییم که زاویهی X یا حاده (تند) است یا منفرجه (باز) و یا قائمه (راست) آنگاه تمام حالات را به حصر عقلی برشمردهایم زیرا زاویهی X یا اندازهای کمتر از ۹۰ درجه دارد یا بیشتر از آن و یا مساوی با آن. اما اگر بگوییم شخص Y در صورت جلو رفتن از گرسنگی و سرما خواهد مرد، در صورت به چپ رفتن کشته خواهد شد و در صورت به راست رفتن اسباش را از دست خواهد داد و نتیجه بگیریم که در هرحال شخص Y دچار بلا خواهد گشت، به روشنی تمام حالات را لحاظ نکردهایم زیرا شخص Y میتواند در جهات دیگری حرکت کند، مثلاً به عقب بازگردد یا اصلاً از جای خود حرکت نکند (Getmanova, 1989, p.179). درباب الوهیت مسیح نیز میتوان از شقوقی دیگر سخن گفت، یکی از آن شقوق افسانه انگاشتن کل داستان است! بهدیگرسخن ناگزیر نیستیم، مسیح را شیاد، دیوانه یا خدای مجسم بپنداریم بلکه میتوانیم با استناد به شواهد تاریخی دربارهی وجود وی چون و چرا نماییم یا کلیت داستانهای مربوط به الوهیت وی را افسانههای محصول ذهن آدمیان تلقی کنیم (Pratt, 1979, pp.76 & 135). بدین ترتیب اگر سهگانهی لوئیس دروغگو، دیوانه، خدا (liar, lunatic, lord) باشد میتوان با افزودن افسانه (legend) بدان، استدلال را از کلیت ساقط کرد.
(۲) راه دیگر آن است که کسی مدعی شود عیسی مسیح حسب نوشتههای حواریون و پیروان خود او نیز شخصی متخلق و واجد ملکات حسنه نبوده است. برای نمونه کریستوفر هیچنز با اشاره به داستان بیرون کشیدن ارواح خبیث از پیکر دیوانگان توسط مسیح و وارد کردنشان به پیکر خوکانِ بیگناه که موجب سقوط آن جانورانِ زبانبسته از بلندی میشود، فعل عیسی را شیطانی و شبیه به جادوی سیاه میانگارد (Hitchens, 2007, p.3). در این داستان نه تنها خوکان به دریا افتاده و در آب هلاک گشتند بلکه خوکبانان نیز که گلهی خوک خود را از دست داده بودند به خاک سیاه نشسته و گریختند (متی، باب ۸، آیات ۳۰ تا ۳۳). نمونهی دیگری از رفتار اخلاقاً ناپسند مسیح را برتراند راسل در ماجرای درخت انجیر یادآوری کرده است (راسل، ۱۳۸۹، ص۲۴). داستان از این قرار است که عیسی، گرسنه بود پس به نزدیک درخت انجیری شتافت حالآنکه موسم میوهدادن نبود و طبیعی بود که درخت میوهای نداشته باشد اما درست به همین دلیل، عیسی درخت را نفرین کرد (مرقس، باب ۱۱، آیات ۱۲ تا ۱۴). فردای آن روز شاگردان دیدند که آن درخت پژمرده شده و از ریشه خشکیده است! (همان، آیه ۲۰). نمونههای اخلاقی مهمتری نیز مورد نقد ناقدان قرار گرفته است که برای پرهیز از اطالهی کلام طرحشان نمیکنیم. اگر این موارد درست باشند آنگاه اخلاقمداری و بهنجاری مسیح مخدوش میشود و احتمالهای دروغگویی یا روانپریشی قوت میگیرد.