برای ادیبسلطانی:
✍ پوریا معقولی
در زمانهاي که «اصالت» به تاریخ پیوسته و جایِ پژوهشِ علمی و دقیق را تفاخرهایِ مَجازی و مناظراتِ بیحاصل گرفته است، گفتن و نوشتن از ادیبسلطانی، اصالتِ کارها، دقّتِ مثالزدنی و فروتنیِ بیمانندش، از اوجبِ واجبات است.
اگرچه نمیتوان از زبانِ پُرپیچ-و-تاب و برابرهایِ ناآشنایِ این دانشیمردِ بیمانند چشم پوشید، امّا به نگر میرسد که برگردانهایِ ادیبسلطانی، قربانیِ هجومي نیرومند و ایدئولوژیک شدند. تازشي که از همان آغاز، بر کتابِ "سنجشِ خردِ ناب" آوار شد و خوانشِ نیمبندِ "تمهیدات" یا شروحِ مختصرِ "هارتناک" و "کورنر" را بهجایِ آن نشاند. این موجِ ویرانگر، سپستر، گریبانِ "اُرگانون" را گرفت و چشمانِ پژوهشگرانِ پارسیگو را بر این نوشتارِ ارزشمند [که پس از دوهزار سال از یونانی به پارسی برگردانده شده بود] فروبست.
مسئله اینجاست که بسیاري از این هراسندگان از نوشتارِ ادیبسلطانی و منتقدانِ شیوهیِ او، تحتِ تاثیرِ همین فضایِ ایدئولوژیک و مسموم، زحمتِ مواجهه با آن را به خود ندادهاند. این بدان معناست که رویارویی با ادیبسلطانی (در سطحِ تالیف یا ترجمه)، یک نبردِ بیهوده و احمقانه معرّفی شده است. گمان کنم (به نقل از یک دوست) که اگر برگردانهایِ شکوهندِ ادیبسلطانی، پیش از انقلاب و در زمانِ «غول»ها و «نهنگ»ها نیرومندِ علمی انتشار مییافت، یقیناً، از اقبالي مساعدتر و توجّهي شایسته برخوردار میشد.
درگذشتِ ادیبسلطانی، به معنایِ یک «تلنگر» برای جامعهیِ علمیِ ماست؛ تلنگری که باید ما را به رویاروییِ رادیکال با منش و سَبکِ این بزرگمرد و بیش از همه، «آموختن» از او وادار سازد. اگر وظیفهیِ اصلیِ فلسفه را «پرسش از امکانِ فَرارَوی از ایدئولوژی و عادت» بدانیم، آنگاه شاید گُریز از يورشِ ایدئولوژیکی که علیهِ ادیبسلطانی برپا شد، خود را بهسانِ وظیفهاي ضروری پیشِ رویِ همهیِ ما نمایان سازد.
Join Link↘️
🆔 @Pooria_mgh1844
✍ پوریا معقولی
در زمانهاي که «اصالت» به تاریخ پیوسته و جایِ پژوهشِ علمی و دقیق را تفاخرهایِ مَجازی و مناظراتِ بیحاصل گرفته است، گفتن و نوشتن از ادیبسلطانی، اصالتِ کارها، دقّتِ مثالزدنی و فروتنیِ بیمانندش، از اوجبِ واجبات است.
اگرچه نمیتوان از زبانِ پُرپیچ-و-تاب و برابرهایِ ناآشنایِ این دانشیمردِ بیمانند چشم پوشید، امّا به نگر میرسد که برگردانهایِ ادیبسلطانی، قربانیِ هجومي نیرومند و ایدئولوژیک شدند. تازشي که از همان آغاز، بر کتابِ "سنجشِ خردِ ناب" آوار شد و خوانشِ نیمبندِ "تمهیدات" یا شروحِ مختصرِ "هارتناک" و "کورنر" را بهجایِ آن نشاند. این موجِ ویرانگر، سپستر، گریبانِ "اُرگانون" را گرفت و چشمانِ پژوهشگرانِ پارسیگو را بر این نوشتارِ ارزشمند [که پس از دوهزار سال از یونانی به پارسی برگردانده شده بود] فروبست.
مسئله اینجاست که بسیاري از این هراسندگان از نوشتارِ ادیبسلطانی و منتقدانِ شیوهیِ او، تحتِ تاثیرِ همین فضایِ ایدئولوژیک و مسموم، زحمتِ مواجهه با آن را به خود ندادهاند. این بدان معناست که رویارویی با ادیبسلطانی (در سطحِ تالیف یا ترجمه)، یک نبردِ بیهوده و احمقانه معرّفی شده است. گمان کنم (به نقل از یک دوست) که اگر برگردانهایِ شکوهندِ ادیبسلطانی، پیش از انقلاب و در زمانِ «غول»ها و «نهنگ»ها نیرومندِ علمی انتشار مییافت، یقیناً، از اقبالي مساعدتر و توجّهي شایسته برخوردار میشد.
درگذشتِ ادیبسلطانی، به معنایِ یک «تلنگر» برای جامعهیِ علمیِ ماست؛ تلنگری که باید ما را به رویاروییِ رادیکال با منش و سَبکِ این بزرگمرد و بیش از همه، «آموختن» از او وادار سازد. اگر وظیفهیِ اصلیِ فلسفه را «پرسش از امکانِ فَرارَوی از ایدئولوژی و عادت» بدانیم، آنگاه شاید گُریز از يورشِ ایدئولوژیکی که علیهِ ادیبسلطانی برپا شد، خود را بهسانِ وظیفهاي ضروری پیشِ رویِ همهیِ ما نمایان سازد.
Join Link↘️
🆔 @Pooria_mgh1844