قلم، ادب، فرهنگ و رسانه


Channel's geo and language: not specified, not specified
Category: not specified


دﺭ ﺩﻓﺘﺮ ﺯﻣﺎﻧﻪ ﻓﺘﺪ ﻧﺎﻣﺶ ﺍﺯ ﻗﻠﻢ
ﻫﺮ ﻣﻠﺘﯽ ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺻﺎﺣﺐ ﻗﻠﻢ ﻧﺪﺍﺷﺖ "فرخی یزدی"

اینجا در این کانال با هم "نوشتن" و "اندیشیدن صحیح" را تمرین می‌کنیم. مطالب زیبا و خواندنی‌تان را اینجا @ya61shahbakhsh بفرستید. این کانال شخص‌محور نیست.

Related channels

Channel's geo and language
not specified, not specified
Category
not specified
Statistics
Posts filter


🌙فلسفۀ روزۀ رمضان در کلام دکتر عبدالکریم سروش

🔸«از بدن خود بگیرید و خرج روح خود کنید، بخل نورزید از اینکه بدن خود را در خدمت روح خود قرار دهید.»

🔸باد تندست و چراغم ابتری
زو بگیرانم چراغ دیگری
آدمی باید در مقابل خود عصیان کند و بر خواهش‌های خود فائق بیاید و طرح نویی بریزد.
https://t.me/Qalam_A_F_R


Forward from: عقل آبی | صدیق قطبی
🌿نیایش، هنر درکوفتن است

نیایش، هنر درکوفتن است. در نیایش ما می‌آموزیم که از صدا زدن کوتاه نیاییم. سهراب می‌گفت: «زمین باران را صدا می‌زند، من ترا». انگار، زمین خشک و بی‌آبی هستیم که پیوسته باران را صدا می‌کند. صدای خود را همچون کمندی عاشقانه به هر سو می‌افکند. «دل به امید صدایی که مگر در تو رسد / ناله‌ها کرد در این کوه که فرهاد نکرد.»

مارتین لینگز (با نام اسلامی ابوبکر سراج‌الدین) در کتاب «عرفان اسلامی چیست؟» می‌نویسد:

«بیشتر خوانندگان غربیِ این کتاب، در اوایل زندگی خود، این سخن را شنیده‌اید که «ملکوت آسمان در درون شماست» و نیز این کلمات را شنیده‌اید که: «بجویید خواهید یافت؛ در بکوبید به روی شما گشوده خواهد شد.» اما چند تن از آنان در مورد شیوه‌ی جستجو و یا هنرِ در کوفتن آموزش دیده‌اند؟ وقتی عبارت «هنر در کوفتن» را می‌نوشتم به ذهنم خطور کرد که در این سیاق خاص، این کلمات، پاسخی است به این سؤالی که عنوان این کتاب است.»(عرفان اسلامی چیست؟، ترجمه فروزان راسخی، دفتر پژوهش و نشر سهروردی)

مولانا نیز همین تعبیر را دارد و معتقد است جانِ عبادات دینی، کوفتن بر در حق است. می‌گوید تو در نماز و نیایش، حلقه‌ی هستی خود را بر درِ حق می‌زنی: «گفت پیغمبر رکوعست و سجود / بر در حق کوفتن حلقه‌ی وجود؛ حلقه‌ی آن در هر آنکو می‌زند / بهر او دولت سری بیرون کند»(مثنوی، دفتر پنجم)
دعا به تعبیرکافکا تلاشی است برای فرارفتن از قلمرو امکانات عادی. دستی است که در جستجوی بهره‌ای از فیض به سوی تاریکی دراز می‌شود. شبیه تعبیری که احمد شاملو داشت: «یک شاخه در سیاهیِ جنگل، به سوی نور، فریاد می‌کشد.»:

«دعا و هنر، دو کار پرشور ارادی‌اند. می‌خواهیم از قلمرو امکانات عادی ارادی فراتر رویم و وسعتش بدهیم. هنر، مانند دعا، دستی است که، در جستجوی بهره‌ای از فیض، به سوی تاریکی دراز می‌شود تا به دستی بخشنده تبدیل گردد. دعا، یعنی اینکه خود را در میان رنگین‌کمان زادن و مردن بیندازی و یکسره در آن حل شوی تا نور بی‌پایانش را در گهواره‌ی خرد و شکننده‌ی وجودت جای دهی... می‌خواهیم از حدود امکاناتی که در هر لحظه‌ی زندگی در اختیار ماست، فراتر رویم. می‌خواهیم از محدودیت‌های «من» کوچک خود بگذریم. هنر و دعا، دست‌هایی هستند که به سوی تاریکی دراز شده‌اند. گدائی می‌کنیم تا ببخشیم.»(گفتگو با کافکا، گوستاو یانوش، ترجمه‌ی فرامرز بهزاد، انتشارات خوارزمی)

در دعا کردن ما امیدوارانه جان خود را به سوی کانون هستی می‌گشاییم تا بهره‌ای از فیض حاصل کنیم. مثال شاخه‌های عریان درختان در پاییز و زمستان که با سماجتی عجیب در حال نیایش‌اند. دعا به تعبیر سعدی برآوردن دستی از آستین دل است. دستی همانند شاخه‌های برهنه که دیگر تابِ بی‌برگ نشستن ندارند:

«بیا تا برآریم دستی ز دل / که نتوان برآورد فردا ز گل؛ به فصل خزان درنبینی درخت / که بی برگ ماند ز سرمای سخت؛ برآرد تهی دستهای نیاز / ز رحمت نگردد تهیدست باز؛ مپندار از آن در که هرگز نبست / که نومید گردد برآورده دست؛ همه طاعت آرند و مسکین نیاز / بیا تا به درگاه مسکین نواز؛ چو شاخ برهنه برآریم دست / که بی برگ از این بیش نتوان نشست»(بوستان باب دهم)


✍️صدیق قطبی

@sedigh_63


Forward from: مجلۀ ندای اسلام
#ماه_خدا

❇️ هدف از اعتکاف چیست؟


خداوند حکیم برای پرورش جسم و روح انسان ابزارهای مختلف و متعددی به این مخلوق خاص خودش عطا فرموده است. عبادت‌های گوناگون برای پرورش روح و روان انسان هستند. هر عبادت خاصیت و ویژگی خاص خودش را دارد؛ «اعتکاف» یکی از این عبادات است که آثار مثبت آن بر قلب و قالب، درون و برون انسان بر هیچ خردمندی پوشیده نیست.
هدف از اعتكاف پاک كردن دل از تعلّقات دنیوی و تفكرات مادّی و مشغول شدن به ذكر و عبادت پروردگار است. علامه ابن‌قیّم رحمه‌لله می‌گوید: هدف از اعتكاف و روح آن، دل را به ذات پروردگار وابسته كردن است؛ بدین‌صورت كه از همه منقطع و با او مجتمع شود، از غیر او ببُرد و چنان به او مشغول شود كه به‌جای همۀ خیالات و تفكّرات، ذكر پاک و محبّت او در دلش جای گیرد. امام شاه‏ولی‏الله رحمه‌الله در کتاب حجة‏الله البالغه می‏فرماید: «اعتکاف در مسجد سبب آسودگی خاطر، صفای قلب، فارغ شدن برای طاعت و بندگی، مشابه شدن با فرشتگان و دریافتن "شب قدر" است. رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وسلم دهۀ آخر رمضان را برای اعتکاف انتخاب نمود و برای محسنین و مخلصین امت خویش سنت قرار داد.»

▫️نوشتۀ عبدالحکیم شه‌بخش ـ شمارۀ 73 مجلۀ ندای اسلام (ویژه رمضان)


#ویژه_رمضان

https://t.me/nedayeislammagazine1379


#ماه_خدا


💠روزه، ضد سرطان و پارکینسون و موجب طول عمر است

💬 یوشینوری اسومی، دانشمند زیست شناس ژاپنی برنده نوبل ۲۰۱۶:

🔹تحقیقات او به شکل بسیار هیحان انگیزی آثار مثبت گرسنگی‌های طولانی مدت نظیر روزه مسلمانان را یادآور می‌شود.

🔸این دانشمند ژاپنی در تحقیقات خود به این نتیجه رسید که سلول‌های بدن هرگاه با گرسنگی طولانی مدت مواجه شوند اقدام به خودخواری پروتیین‌های خود(اتوفاژی) برای جبران انرژی مورد نیاز می‌کنند و با همین مکانسیم پروتئین‌ها و اجزای تخریب شده‌ی خود را از میان بر می‌دارند و از انرژی آن سلول‌های جدید می‌سازند، مواد زائد را پاکسازی و با باکتری‌ها و ویروس‌های مهاجم را از میان بر می‌دارند.

🔹در متون علمی برای فعال سازی سیستم اتوفاژی بدن پیشنهاد‌های مختلفی برای ساعات گرسنگی شده است که یکی ساده‌ترین آن گرسنگی (روزه) بیش از ۱۲ ساعت تا ۲۴ ساعت و حتی بیشتر است.

🔰منبع: کانال دین و جامعه به نقل از شبکه اجتهاد


https://t.me/Qalam_A_F_R


#نوشته‌های_اعضا

🍀«ایثار» هنوز نمرده است

✍🏻محمد نارویی


🍃زندگی‌اش انگار با ویلچر گره خورده است. بدون ویلچر حتی قادر نیست قدم از قدم بردارد. او را هر روز جلوی درِ مسجد مکی زاهدان می‌بینم. صبورانه و امیدوارانه نشسته است. دلش به خدا گرم است و پس از آن به کمک‌های ناطلبیدۀ نمازگزارانی که اهل سخاوتند. نشسته ذکر می‌کند و گاهی نیز قرآنی طلب می‌کند و به تلاوت مشغول می‌شود. هرازگاهی با مرد دیگری که کنارش نشسته و از یک پا معلول است، سخن می‌گوید و درددل می‌کند.
من او را هیچ‌گاه ناراحت ندیده‌ام. همیشهٔ خدا سرگرم کاری است و به کار کسی کار ندارد. مثل بعضی‌ها، از کسانی که برای نماز می‌آیند طلبکار نیست و با لحن تندوطلبکارانه‌ای کمک نمی‌خواهد. هرگز نشنیده‌ام که بگوید: «به‌من کمک کنید»، «نیازمندم»، «من را فراموش نکنید» و ... .
🍃باری، چند روز پیش برای ادای نماز به مسجد رفته بودم. نماز که تمام شد به گوشه‌ای رفتم تا قرآن بخوانم و برای نماز تراویح آمادگی کنم. دوستی آمد و با شگفتی گفت: چیز جالبی دیدم که غرق حیرتم کرد و هوش از سرم ربود! داشتم دنبال کفش‌هایم می‌گشتم که آن مردِ روی ویلچر صدایم کرد. رفتم پیشش... با خود گفتم حتما باید برایش کاری انجام دهم. با دلی ناخواسته و باقدم‌های آهسته و با چهره‌ای درهم گفتم: بله! و او درحالی‌که به مرد کناری‌اش اشاره می‌کرد ـ همان مردی که از یک پا معلول است و برخی از روزها پسر هفت-هشت ساله‌ا‌ش با لباس‌فرم مدرسه‌ می‌آید و کنارش می‌نشیند ـ آهسته گفت: «این پنج‌هزار تومانی را بردار و به آن مرد بده. او پسری داره و احتمالاً بیش از من به این پول نیاز داره...»
دوستم پس از آنکه این حکایت را تعریف کرد، هاج‌وواج به من نگاه کرد و گفت: او وقتی این حرف را زد، یکه خوردم و سخت بابت قضاوتی که در موردش کرده بودم شرمنده شدم.

🍃این داستان، برای من و خیلی‌های دیگر می‌تواند درس‌هایی داشته باشد. درس ایثار و از خودگذشتی، درس جوان‌مردی و مهربانی، درس صبوری و قناعت و ... . ایمان و توکل و قناعت و صبر و شکر و امیدواری و نیک‌فالی را باید از چنین اشخاصی آموخت. بسیاری نمی‌دانند که سخاوت با فقر تضاد ندارد. فقیر هم می‌تواند سخی باشد، هر چند آن‌چه بذل می‌کند کم است. چه‌آنکه به یقین دریافته‌اند که بذل و بخشش به رزق و روزی می‌افزاید.

https://t.me/Qalam_A_F_R


Forward from: تَکْدِرَخْتْ
#رمضان هم آمد...

@takk_derakht

✅ فرمود؛ #روزه یعنی تمرینِ #پرهیزگاری ... یعنی «نه» گفتن به «خود»، به «نفس»، به تمایلاتی که عمری ما را به دنبال خود کشانده اند...
✅ ما بیشتر از آنچه که بخواهیم به آن اعتراف کنیم تحتِ سلطهٔ کشش های ناخوداگاه درونی هستیم؛ خواه این کشش ها طبیعی و ذاتی باشند، خواه فرهنگی و تلقینی... این یک نوع اسارت درونی است، یک نوع «روحِ در زنجیر» است...
✅ ما بیشتر از حد تصورمان مجبوریم؛ مجبور به خواب، مجبور به خور، مجبور به جنسیت، مجبور به ذهنیت، مجبور به عواطف و... اینها اراده ما را تحت کنترل گرفته اند... پرهیزگاری نوعی مبارزه مستمر است برای رها شدن از این سلطه و عوض کردنِ حاکمیت درون...
✅ ما گمان میکنیم میدان دادن به تمایلات ناخوداگاهی که ارادهٔ ما را به دنبال خود می کشانند، یعنی #آزادی ... ولی اینطور نیست؛ آزادی حقیقی در درون انسان است...آزادی معنوی آن است که بتوانیم از جبرِ این فشارها و کشش های درونی رها شویم و بر همین مبناست که ستیز با این تمایلات نفسانی را جهاد اکبر نامیده اند...یعنی بزرگترین نبرد برای رهیدن از تعلقات درونی و رَستن از این زنجیرها...یعنی نبرد برای آزادیِ راستین...نبرد برای آزاد کردنِ #اراده انسان از زندان این تعین های زیستی و روانی...
✅ #روزه تبری است برای شکستن قفل این زندان ها و دریدنِ این زنجیرهایی که عقابِ جان را زمین گیر کرده اند؛

بازآمدم چون ماه نو تا قفل زندان بشکنم
وین چرخ مردم خوار را چنگال و دندان بشکنم
#مولانا

✅ اما دو گروه به مثابه دو لبه یک قیچی، قصد جانِ این تبرِ زندان شکن را کرده اند؛
گروه اول تبر پرستان هستند که اصل را رها کرده اند و رو به مناسک پرستی صرف آورده اند...شبیهِ کسانی که بعد از وفاتِ ابراهیم نبی(ع) تبر او را چنان اولی دانستند که به پرستش اش نشستند، آنرا بت کردند...غافل از اینکه این تبر برای شکستن بت بود!
گروه دوم اما روشنفکر نمایانِ گرفتار در تحلیل های منطقی ناشی از مشاهدات تجربی اند...علم پرستان!... کسانی که زمانی خدا را هم زیر تیغ جراحی قبول می کردند... این آدم ها درکل با رشد درونی و آزادی معنوی بی رابطه اند و هستی را در سود و لذت مادی می بینند...من اسمشان را میگذارم «لذت گرایانِ افسرده»... کسانی که تبعیت محض از حاکمیتِ تمایلات طبیعی و زیستی را زندگی می نامند؛ آزادی می نامند و اساسا با
هرنوع #رهایی درونی بیگانه اند...

✅ روزه تمرین پرهیزگاری است برای نیل به رستگاری...و رستگاری یعنی رَستن از قیدِ خاک و سیران در افلاک...رستگاری یعنی رَستن از بندهای درونی...رستگاری یعنی #آزادی ...

#جهان_سین

@takk_derakht


Forward from: تَکْدِرَخْتْ
سوگند به قافِ قلم...

قبلا هم گفته ام؛ «نوشتن، نیایش است.» و مهمترین وجه اشتراک این دو در این است که هم در نوشتن و هم در نیایش، آنچه نقشی بنیادین ایفا می کند، جوشش است نه کوشش. وقتی نهادِ پرتلاطمِ روانْ رام می شود و تنْ آرام، وقتی توجهِ روح از جهانِ بیرون سلب می شود و تمرکز ذهن از مسکّن های بیرونی جدا می گردد، وقتی جانْ از برهوت تضادها عبور می کند و به دارالسلامِ صلح می رسد، آرَمیدگی و حضورْ رخ می نماید. در همین لحظاتِ ناب است که گلبرگ های درخشانِ واژه ها سوار بر رودی زلال از احساسات پاک، از کوهساران ناشناختهٔ درون می جوشند و به سمتِ دریایی ازلی سرازیر می شوند. اینجا نقطهٔ هم آمیزیِ شعر و نیایش است. تو در اینجا هیچکاره ای جز مجرایی که واژه از تو می جوشد. گویا کلمه ها تو را استخدام کرده اند و به تسخیرِ نیایش در آمده ای. لحظه ای شورانگیز که خودِ واژه ها را هم حیران می کند. اینجا نوشتن و نیایش به طرز عاشقانه ای هم آغوش می شوند. گویا هر دو از ازلْ یک عبارت بوده اند و اذهانِ کثرت زدهٔ ما آن دو را از هم جدا کرده بود.
سوگند به قافِ قلمْ که نوشتن، نیایش است...

#جهان_سین
#دلنامه_ها

@takk_derakht


#معرفی_کتاب

📚 جوان مسلمان و دنیای متجدد


سید حسین نصر فیلسوف سنت‌گرای معاصر، آثار پرتعداد و تاثیرگذاری در دفاع از تاریخ، اندیشه، فرهنگ و موجودیت اسلام و مسلمانان تالیف کرده است.

سیدحسین نصر در این کتاب با ارائه تاریخچه موجزی از دستاوردهای فکر و فرهنگ و تمدن اسلامی، بر ضرورت شناخت درست تمدن جدید و دنیای متجدد و نیز وقوف بایسته به مواریث ارجمند فکر و فرهنگ اسلامی پای فشرده و النهایه حفظ اسلام سنتی را برای مقابله درست با تمدن جدید ممکن و ضروری دانسته است.

نگرش دکتر نصر به این مسئله فراگیرتر از آن است که در چنین چارچوب تنگی محدود بماند. وی در آثار گوناگون خود بر ضرورت شناخت صحیح از غرب تاکید ورزیده و معتقد است با وفاداری به سنت فکری اسلامی و میراث عظیم اسلام می‏توان در مقابل دنیای متجدد غرب ایستادگی کرد و مراودات علمی فرهنگی دوجانبه‏ای با آن برقرار کرد. نصر از جمله فیلسوفانی است که مرعوب تمدن و تجدد غربی نشده است و همچنان اسلام را یگانه پناه‌گاه بشر امروزی معرفی می‏ کند. وی معتقد است قبل از هر چیز باید به شناخت صحیح غرب بپردازیم و تا غرب را به خوبی نشناسیم، قضاوت صحیحی درباره آن نخواهیم داشت.

او مهم‌ترین ویژگی‏ های جامعه غربی امروز را چنین برمی‏شمارد: گسست نسل‏ ها از یکدیگر، شورش علیه سنت و جست‏وجوی مشتاقانه معنای زندگی. نصر در این کتاب اشاره می‏کند همواره در معرفی تاثیرپذیری از این فرهنگ غربی است و راهکارهایی را برای مصون ماندن مسلمانان در مقابل این فرهنگ مهاجم ارائه کرده است./ روزنامۀ سازندگی ـ 363






@Qalam_A_F_R
https://t.me/Picture_qalam_a_f_r/28


#ماه_خدا

🌙رمضان در عهد قاجار | ۱

✍🏻عبدالله مستوفی


دیگر از اوقاتی که ما خیلی مترصد رسیدن آن بودیم، ماه رمضان بود. زیرا در این ماه هم، در وضع زندگی عمومی و خصوصی تغییراتی حاصل می‌گشت و مقصود اصلی ما -که تخفیف از ساعات مکتب باشد- بیشتر از ماه محرم و صفر بود. بالاختصاص که از وقتی که من به سن تمیز رسیده بودم، این ماه در تابستان بود. هم خوراکی در خانه فراوان بود و هم ما وقت بازی و تفریح زیادتری در اختیار خود داشتیم.

صبح‌ها در حدود دو به ظهر مانده به مکتب می‌رفتیم. تا این وقت، روزه‌دارها و ازجمله آخوند خواب بودند. نزدیک ظهر برای ناهار خوردن ما مکتب‌خانه تعطیل می‌شد و از این ساعت تا فردا صبح آزاد بودیم. در مکتب‌خانه، درس حسابی خوانده نمی‌شد. در عوض درس، آخوند مسأله‌های فقهی خیلی ابتدایی از نماز و روزه و غیره می‌گفت. وقتی قدری بزرگ‌تر شده بودیم، تجوید قرآن هم ضمیمه می‌شد. روزهای جمعه و احیاها هم که تعطیل بود، برای نماز جماعت، لَلـه یا آخوند ما را به نماز جماعت می‌بردند و هریک از من و برادرم را در یک‌طرف خود جا می‌دادند که رسم نماز خواندن به جماعت را یاد بگیریم.

ماه رمضان، ماه قرآن‌خوانی است. بعضی بودند که هرروز یک قرآن تمام می‌خواندند. این‌ها اکثرا اشخاصی بودند که قرآن استیجاری می‌خواندند. بعضی از اهل خیر، قبل از ماه چندین جلد قرآن خریده، به این و آن می‌دادند و بیشتر زن‌ها و مردمان پولدار بی‌سواد به این خیر اقدام می‌کردند تا حالا که خود از قرآن خواندن محروم‌اند، وسیلۀ قرائت برای سایرین تدارک کرده باشند. کمتر کسی بود که سواد داشته باشد و ماه رمضان یک قرآن تمام ختم نکند. حتی در میان عوام معروف بود که هرکه قرآنی در ماه رمضان شروع کند و نیمه‌تمام گذارد، مقروض خواهد شد. نوکرهای ما همه گرکانی و باسواد بودند و وقتی از پشت اتاق آن‌ها می‌گذشتی، صدای زمزمۀ قرآن‌خوانی آن‌ها بلند بود.

مسجدها عموما پر می‌شد. مردم از هر طبقه و هر صنف، نماز ظهر و عصر را به‌جماعت می‌خواندند. بعد از نماز، امام مسجد اگر اهل فضل بود، خود به منبر می‌رفت و مردم را موعظه می‌کرد. چنانچه به‌اصطلاح دست منبر نداشت، واعظ دیگری از واعظ‌‌های شهر دعوت شده بود که بعد از نماز برای مردم موعظه کند. روزهای جمعه و احیاها به‌مناسبت تعطیل، مساجد پرجمعیت‌تر از سایر روزها می‌شد. بعضی از مقدسین هم بودند که قبل از افطار به مسجد رفته، نماز مغرب و عشا را هم به‌جماعت می‌خواندند و بعضی که خیلی مقدس بودند، صبح‌ها هم همین کار را می‌کردند. ولی صبح و بعد از مغرب و عشا دیگر بعد از نماز، موعظه در کار نبود؛ زیرا احتیاج به خواب و خوراک، محلی برای شنیدن وعظ باقی نمی‌گذاشت و مؤمن به عجله خود را به خانه می‌رساند که سر سفرۀ دراز، پهن، و یا در رخت‌خواب پهن، دراز شود.

شب‌های ماه رمضان را، بخصوص در تابستان، مردم تا صبح بیدار می‌ماندند و این کار در تمام طبقات مرسوم بود. بعضی مشغول عبادت و خواندن دعا و قرآن می‌شدند و برای درک ثواب هرشب تا صبح بیدار می‌ماندند. زمره‌ای، شب‌ها بیدار می‌ماندند که صبح‌ها لامحاله تا نزدیک ظهر بتوانند بخوابند و اثر روزه در آن‌ها کمتر باشد. بالاخره دستۀ سومی هم بودند که شب را به قمار صبح می‌کردند و می‌گفتند اگر به این سرگرمی مشغول نشوند، ناچارند بخوابند و روز دیگر خواب نمی‌روند و روزه برای آن‌ها مشکل خواهد شد. این دسته، بیشتر اعیان‌زاده‌ها بودند ولی روزه را در هر حال می‌گرفتند و اگر اشخاصی بودند که می‌خواستند طفره بروند، چون حتی در خانۀ خود هم جایی نداشتند که روزه‌خواری کنند، ناچار بودند هم‌رنگ جماعت باشند.


> از کتاب #شرح_زندگانی_من
> تاریخ اجتماعی و اداری دورۀ قاجار
> #عبدالله_مستوفی (۱۳۲۹-۱۲۵۷)
#ماه_رمضان #عهد_قاجار
•به نقل از کانال ناخواناخوانی

https://t.me/Qalam_A_F_R


#ماه_خدا

🌙رمضان ماه اجتماع و التیام

✍🏻 مهدی بازرگان

☘️ ماه رمضان فرصتی مخصوص و نعمتی بزرگ بود، از اینکه ولو به صورت موقت خود را در ساعاتی از شبانه‌‌‌‌روز از بعضی قیود و اسارت‌‌‌‌های حیوانیت و خودپردازی بیرون آورده، قدری به طرف بالا و خدای «علی العظیم» و «غفورالرحیم» «الَّذِی لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‌‌‌‌ءٌ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ» نگاه کنیم؛ با دستگاه بزرگ خلقت و وجود هماهنگ شده، صبح و ظهر و غروب و شام به تسبیح و حمد بپردازیم؛ تمسک به کتابی بجوییم که برای راهنمایی مردم نازل شده، حاوی روشن‌‌‌‌ترین راهنمایی‌‌‌‌ها و جدا کننده حق و باطل است.

🍀 پس از خوردن سحر و قبل از به خواب رفتن، از خداوند، روشنایی و زیبایی او را طلب کنیم؛ شکوه و شرف و علم و عزت و بزرگی و دولت و سرافرازی، از آن‌‌‌‌هایی که مخصوص او و آیات و نشانه‌‌‌‌های اوست، بخواهیم.

🍀 طالب خدا، سالک در راه خدا و فرمانبردار خدا شویم. ان‌شاءالله که لق‌‌‌‌لقه زبان و صرف گفتار نبوده، با عمل و حرکت توأم بوده باشد. دل و زبان و دست هر نفر، سه عضو هماهنگ یاسنکرون هستند که فقط در این ‌‌‌‌صورت مشمول نظر و رحمت خدا می‌‌‌‌شود والا شاید ثواب که نمی‌‌‌‌کند هیچ، مرتکب گناه هم می‌‌‌‌شود..... یکی از مزایای مهم و اصلی ماه مبارک که کم‌‌‌‌تر به آن توجه شده و می‌‌‌‌شود و در دنباله عرایضم روی آن می‌‌‌‌خواهم تکیه کنم، فراهم آوردن وسیله تجمع مسلمین در مساجد و منازل است.

🍀در هیچ ماهی از سال این‌‌‌‌طور مساجد و صفوف جماعت و دامنه منابر رونق و جلال پیدا نمی‌‌‌‌کند. اطعام‌‌‌‌ها و آمد و رفت‌‌‌‌ها و شب‌‌‌‌نشینی‌‌‌‌ها، یعنی برخوردهای بین دستجات کوچک افراد، این اندازه زیاد نمی‌‌‌‌شود و در هیچ ماهی، در نتیجه گرسنگی کشیدن سیرها و دوشادوش قرار گرفتن در صف‌‌‌‌ها و پرداختن فطریه، به این درجه، اختلافات طبقات و شرایط، تخفیف پیدا نمی‌‌‌‌کند. رمضان ماه اجتماع و التیام است. امروز بیش از هرچیز ما به این خاصیت احتیاج داریم.

🍀 روزی که پیغمبر ما فرمود: «یداللَّه على الجماعه» نه‌تنها جاهلیت و فرعونیت بر سراسر دنیا حکم‌‌‌‌فرمایی می‌‌‌‌کرد، بلکه فردیت (Individualism) سکه رایج تمام ملل بود.

🍀 امروز می‌‌‌‌بینیم در هیچ امری از امور و هیچ شأنی از شئون دنیای متمدن (‌اعم از تجارت، اقتصاد، سیاست، حکومت، صنعت و حتی هنر و علم؛ بلکه ورزش و تفریح) مدار و محور، دیگر بر فرد نبوده، همه‌جا و همه‌چیز با مشارکت و مشاورت و همکاری و هماهنگی، یعنی به اجتماع و به صورت متشکل یا «organize» انجام می‌‌‌‌گیرد.
▫️مقالات اعتقادی و اجتماعی، صفحه ۱۰۶-۱۰۵/ به نقل از شمارۀ 363 روزنامۀ سازندگی

https://t.me/Qalam_A_F_R


🍃به دنبال خدا


✍🏻 عبدالحسین فخاری، دین‌‏پژوه


به‌طور رازگونه‌‌‌ای در خلوت خویش، دلش مى‌‌‌خواست با کسى دردودل کند، حرف بزند، گریه کند، بهانه بگیرد، شکوه کند، چیزهایی را که دوست دارد، بخواهد، آرزوهایش را بگوید، شکست‌‌‌ها و غصه‌‌‌هایش را مطرح کند و کمک بخواهد، برای خودش، برای خانواده‌‌‌اش، برای همه گشایش طلب کند...

در این هنگام ناخودآگاه فریاد زد: آآآی...آه که اگر او را نداشت، چقدر تنها و بیچاره و بى‌‌‌کس بود، اولین‌بار که متوجه حضور او شد، وقتى بود که در اوج بیچارگى همه تنهایش گذاشتند و از هیچکس کارى برای او ساخته نبود، آهسته در دل به او گفت: غصه نخور، من با تو هستم! از اول با تو بودم و خواهم بود، این را فراموش نکن! آن موقع که نطفه بودى، بچه بودی، ناتوان بودى، حواسم به تو بوده تا به‌‌‌حال، مطمئن باش رفیق نیمه راه نیستم، حتى اگر فراموشم کنى- که بسیار کرده‌اى- من فراموشت نمى‌‌‌کنم! با من حرف بزن! نه مثل غریبه‌‌‌ها، مثل آشنا؛ آشنای نزدیک و همراه و رفیق...

فریاد زد: آآآآآی... شاید هیچ‌‌‌وقت فکر نکرده بود او را چگونه صدا بزند و چگونه بخواند؟ انگار یک کسی در وجودش به او مى‌‌‌گفت: او همان کس است که وجودت از اوست، همه چیزت از اوست، در همه دگرگونى‌‌‌ها و گونه‌گونى احوال و تقلّبات با توست! کلید حیاتت در دست اوست! کسى که تو را از خودت بیشتر دوست دارد و از پیچ‌‌‌های خطرناک، سالم عبور داده و بی‌‌‌هیچ منّتى تا به‌‌‌حال حمایت کرده و بعد هم خواهد کرد... نمى‌‌‌دانست او را چگونه صدا بزند یا تشکر کند یا ارتباط برقرار کند تا اینکه روزى برخورد کرد با کسی که مثل او بود اما فریاد مى‌‌‌زد: خدایا! الها! ربّنا... انگار گمشده را پیدا کرده بود... او هم از آن به بعد او را همان گونه صدا زد و خواند: خدایا! الها! ربّنــــــا... و دلش آرام گرفت.../ روزنامۀ سازندگی ـ شمارۀ 363

https://t.me/Qalam_A_F_R


Forward from: عقل آبی | صدیق قطبی
راز شیرین

پری کوچولو یه روز صبح که چشماشو وا کرد و بیدار شد، دوست نداشت که از رخت‌خواب بلند بشه. یه مدت زیادی زیر پتو موند و فکر کرد. احساس کرد درگیر یه سؤال بزرگ شده. پری کوچولو فکر می‌کرد سؤالش یه راز مهمه که نباید به هیچ‌کس بگه. شاید فکر می‌کرد گفتن سؤالش اسباب خجالت باشه. باباش هی صداش زد پری کوچولو پری کوچولو، چرا نمیای صبحونه بخوری. پری کوچولو اما میلی به صبحونه نداشت. باباش که دید پری کوچولو از رخت‌خواب بلند نمیشه اومد کنارش نشست و موهاشو از جلوی صورتش کنار زد و گفت: چی شده پری کوچولو، چرا بی‌حوصله‌ای؟ پری کوچولو بی‌مقدمه گفت: بابا، خدا چیه؟ خدا کجاست؟ خدا رو چطور میشه دید؟

بابای پری کوچولو به فکر فرو رفت. بعد از یه مکث طولانی گفت:‌ پری من، خدا یه رازِ شیرینه. پری گفت: راز؟ راز یعنی چی؟ بابا گفت: راز چیزیه که نمی‌شه زیاد درباره‌‌ش حرف زد، اما می‌شه احساسش کرد. پری گفت: مثل چی؟ بابا گفت: مثلِ.... مثلِ یه لبخند. ببین پری، تو می‌تونی یه لبخندو تعریف کنی؟ تو می‌تونی بگی چه اتفاقی می‌افته وقتی به صدای پرنده‌ها گوش می‌دی؟ اون حس قشنگی که با نگاه کردن به یه گل پیدا می‌کنی رو می‌تونی توضیح بدی؟ این‌ها همه یه رازن. یه راز شیرین.

پری سکوت کرد. یه احساس مبهمی داشت. حس می‌کرد خوب حرف‌های باباشو نفهمیده. بعد از صبحونه از باباش خواست که بیشتر براش از رازِ خدا حرف بزنه.

بابای پری بهش گفت بیا بریم توی حیاط، با هم حرف بزنیم. درختی که تازه کاشته بودند، نیاز به آب داشت. بابا به پری گفت بهتره بریم به درخت آب بدیم. آب‌پاشو برداشت و به دست پری داد تا به درخت آب بده. پری با خوشحالی پای درخت آب ریخت. بابا گفت:‌ پری، تو درخت رو دوست داری؟ پری گفت: آره. بابا گفت: خدا، تو همین دوست داشتن، تو همین آب دادن، احساس میشه. پری سکوت کرد و به فکر فرو رفت. تو همین حین بود که یه پروانه‌ی خیلی زیبا رو دید که روی گلِ شمعدانی نشسته. می‌خواست بره و پروانه رو دنبال کنه. باباش گفت: وایسا، بی‌حرکت بمون و سعی کن فقط تماشا کنی. ببین چه بال‌های ظریف و قشنگی داره. حس می‌کنی؟ پری کوچولو مکث کرد و سعی کرد فقط نگاه کنه. بابا گفت: خیلی حس شیرینیه نه؟ تماشای یه پروانه‌ی زیبا که روی گل نشسته. پری گفت: آره بابا، خیلی شیرینه. بابا گفت: شیرینی این حس، یه جور رازه پری. تو هیچ کتابی گفته نمیشه که چرا ما از تماشای یه پروانه روی گل، لذت می‌بَریم. راز این اتفاقات هیچ‌وقت کشف نمی‌شه.

باد ملایمی می‌وزید و شاخ و برگ درخت‌ها رو می‌لرزوند. بابا گفت: پری می‌بینی چقدر زیبا و شیرینه؟ برگ‌ها و شاخه‌ها رو می‌گم، حدس می‌زنم خیلی کیف می‌کنن وقتی باد به سراغ‌شون میاد. حس می‌کنی چقدر سبک و شادن؟ پری حرفی نزد. اما سعی کرد احساس خوبِ برگ‌ها رو درک کنه. با خودش زمزمه کرد: شاید این هم یه رازه. یه رازِ شیرین که نمیشه درباره‌ش زیاد حرف زد. فقط باید حسش کرد.
پری گفت: بابا، یعنی تو میگی خدا رو هم باید مثل یه راز، احساس کرد؟ بابای پری گفت: آره، همه‌ی چیزهای خیلی خیلی خوب، اینجوری‌ان. یه جور رازِ شیرینن.

پری گفت: بابا، چجوری میشه رازِ خدا رو احساس کرد؟
بابای پری گفت: وقتی پای یه درخت تشنه آب می‌ریزی، یا وقتی به یه پرنده‌ی گُشنه دونه می‌دی، یا وقتی به من یا یکی از دوستات از سرِ مهربونی لبخند می‌زنی، یعنی تونستی خدا رو حس کنی. چرا که خدا وقتی به دلت پا می‌ذاره که تو بتونی دیگران رو دوست داشته باشی.

حرفای بابای پری که تموم شد، صدای پرنده‌ای تو صحنِ باغ پیچید. بابای پری گفت: میدونی اسم این پرنده که انقد قشنگ آواز می‌خونه چیه؟ پری گفت:‌ نه. بابا گفت: می‌دونی این پرنده الان رو کدوم درخت نشسته؟ پری گفت: نه. بابا گفت: میدونی این پرنده داره چی میگه؟‌پری گفت: نه. بابا گفت: اما اگه خوب گوش کنی می‌بینی خیلی احساس شیرینی داره. اینجور نیست؟ پری گفت: آره.

بابا گفت: می‌بینی پری، ما هیچی نمی‌دونیم. نه اسم این پرنده رو، نه جاشو، و نه حتی معنیِ حرفاشو. اما احساسش می‌کنیم و با تمام وجود لذت می‌بَریم.

پری حال عجیب و گُنگی داشت. انگار یه چیزهایی رو فهمیده بود و یه چیزهایی را نه. فکر کرد شاید باید کمی بزرگ‌تر بشه تا بتونه درک بهتری از رازها پیدا کنه.

وقتی داشتن به خونه برمی‌گشتن بابای پری دستای کوچیک دخترش رو گرفت. یه جوری مهربون گرفت. پری احساس شیرینی کرد. این حس که باباش دستای کوچیکشو انقد مهربون گرفته، خیلی زیبا بود. پری با خودش فکر کرد شاید این هم یه راز باشه. یه راز شیرین.


صدیق قطبی

@sedigh_63


🎵 ربنا/استاد شجریان

آمد رمضان و التهابی‌ست به لب
هر لحظه مرا حسرت آبی‌ست به لب
با شوق لب تو ربنا می‌خوانم
هر بوسه دعای مستجابی‌ست به لب
#جلیل_صفربیگی

التماس دعا🙏
http://t.me/Tamandehro


حلول ماه خدا، ماه مبارک رمضان را با تقدیم نشیدِ زیبای «رمضان یا رمضان»، به تک تک شما عزیزان همراه تبریک و تهنیت عرض می‌کنم. تقبل الله منا ومنکم صالح الاعمال🌺 https://t.me/Qalam_A_F_R


🔸بااین‌وجود

بیشترِ کسانی که دربارۀ ویرایش و درست‌نویسی زبان فارسی اثری نوشته‌اند، ازجمله ابوالحسن نجفی و غلامحسین غلامحسین‌زاده و احمد سمیعی‌گیلانی و غلامرضا ارژنگ و یوسف عالی‌عباس‌آباد و ناصر نیکوبخت، کاربرد حرف‌ربط «بااین‌وجود» را نادرست دانسته و خاطرنشان کرده‌اند که صورتِ صحیح این حرف‌ربط، «باوجوداین» است.

علت این توصیه این است که «باوجوداین» یعنی «با بودن این [وضع، حال، امر، شرط]» و مقصود از آن این است: «بااینکه چنین چیزی هست». وقتی می‌گوییم «باوجوداین»، می‌توان پرسید «با وجود چه؟» و جواب را، البته با اندکی حذف و افتادگی، در جمله‌ای که پیش‌تر گفته شده، یافت؛ مثلاً:
«دیروقت بود. باوجوداین، به خانه‌اش رفتیم.»
در اینجا می‌توان پرسید: «با وجود چه؟» و جواب گرفت: «با وجود این[که دیروقت بود]». ولی اگر بگوییم «بااین‌وجود» و پرسیده شود «با کدام وجود؟»، جوابی به دست نمی‌آید؛ زیرا روشن نیست کلمۀ «وجود» به چه چیزی مربوط می‌شود. به‌سخن شفاف‌تر، نمی‌توان گفت: «با این وجود که دیروقت بود، به خانه‌اش رفتیم.»

ممکن است مخاطب با این استدلال متقاعد نشود و برایش این سؤال پیش آید که چرا «بااین‌وجود» غلط است ولی «بااین‌حال» و «بااین‌همه» نه. درواقع، اگر «بااین‌وجود» را غلط بدانیم و آن را به «باوجوداین» تغییر دهیم، منطقاً «بااین‌حال» و «بااین‌همه» را هم باید به «باحال‌این» و «باهمۀاین» تبدیل کنیم.

نخستین نکته‌ای که می‌توان در پاسخ به این پرسش و در تکمیل این بحث افزود، این است که در «بااین‌حال» اشکال معنایی یادشده وجود ندارد و می‌توان با پرسیدن «با کدام حال؟» آن را سنجید. به‌علاوه، همچنان‌که از توضیحات بالا پیدا است، در ژرف‌ساخت این‌قبیل حرف‌ربط‌ها همواره معنیِ «وجود» نهفته است و می‌توان ردونشانی از آن را جُست:

ـ بااینکه: با [وجود] اینکه
ـ بااین‌حال: با [وجود] این حال
ـ بااین‌همه: با [وجود] این‌همه (= با وجود همۀ این‌ها)

نگاهی گذرا به ژرف‌ساخت این واژه‌ها به‌وضوح نشان می‌دهد که جایگاه «وجود» پس از «با» است. ازاین‌رو، آوردن «وجود» پس از «این» در «بااین‌وجود»، ساختار مذکور را آشفته می‌کند و دیگر نمی‌توان به‌شکل صحیحی آن را تعبیر کرد.

گذشته‌ازاین، «بااین‌حال» و «بااین‌همه» به همین شکل به‌صورت حرف‌ربط درآمده و در فرهنگ‌ها، ازجمله فرهنگ بزرگ سخن، ضبط شده است؛ اما «بااین‌وجود» صورت اصیلی نیست و در فرهنگ بزرگ سخن تعریف آن را به مدخل «باوجوداین» موکول کرده‌اند./ویرِ ویرایش ـ محمد یوسفی
https://t.me/Qalam_A_F_R


Forward from: کانون نویسندگان قم
📝 مناسك نمايشگاه

مادر و دختر داشتند دوستانه بحث مي‌كردند. سخن از «پرايد» بود. مادر در گوشي جست‌وجويي كرد و با شگفتي و شادي به دخترش گفت: «ببين نوشته «پرايد» يعني غرور و تكبر!» در همين حال مرد ميانسالي شتابزده به آنها نزديك شد و اشاره كرد كه برويم. در حال رفتن، مادر شادمان برگشت و گفت: بابا مي‌دانستي معناي لغت «پرايد» چيه؟ پدر بزرگ با بي‌حوصلگي گفت: «معناي لغت به چه درد من مي‌خورد؟ بريم!» و دور شدند.

اين گفت‌وگو ديروز بيرون نمايشگاه كتاب تهران رخ داد و معناي تازه‌اي از كاركرد نمايشگاه‌ها را بر من آشكار كرد. ساعت شش و نيم بامداد آماده شدم تا بروم نمايشگاه. راننده با دوستان آمدند و ساعت 7 راهي شديم، تا پس از طي 150 كيلومتر برويم نمايشگاه بين‌المللي و كتاب بخريم. ناگهان در راه با خودم فكر كردم هنوز برخي كتاب‌هايي را كه سال گذشته و احتمالا دو سال قبل از نمايشگاه خريده‌ام نخوانده‌ام. چرا بايد كار و زندگي‌ام را بگذارم و باز بروم و هم خودم را خسته كنم و هم كتاب‌هايي بخرم كه حتما برخي از آنها را نخواهم خواند. تنها كاري كه كردم اين بود كه اين وسوسه را از خودم دور و ذهنم را مشغول مسائل ديگري كردم. ساعت 10 نمايشگاه بودم و خيلي فشرده و سريع در شبستان گشتي زدم و از چند ناشر داخلي خريد كردم. با استفاده از بن خريد كتاب 730 هزار تومان كتاب خريدم. با اين مبلغ تنها 20 عنوان كتاب خريدم. البته يك كتاب ترجمه شده جديد هم هديه گرفتم. همه اين كتاب‌ها فارسي بودند.

بعدازظهر هم فرصتي بود تا از ناشران خارجي بازديد كنم و برخي منابع مورد نياز كتابخانه‌اي را مشخص و براي خريد به دوستان كتابخانه‌دار پيشنهاد كنم. ساعت 6 كارم تمام شده بود. در اين مدت تقريبا يكسره در حال حركت بودم. به جز توقفي در ظهر، از اين غرفه به آن غرفه رفتم و حتي فرصت ديدن كوتاه بسياري از غرفه‌ها را نيافتم. در سراسر نمايشگاه كساني را ديدم كه پتويي در كناري پهن كرده و بر آن نشسته‌اند و دارند خستگي در مي‌كنند. عده‌اي هم در ميان چمن‌ها و ديگراني در نمازخانه «ولو» شده بودند و گويي ديگر ناي حركت نداشتند. در اين چهره‌ها خستگي و در عين حال رضايت خاطر آشكار بود.

راننده آمد و كتاب‌ها را در ماشين كنار خودم گذاشتم و شروع كردم به ديدن آنها. يكي از كتاب‌ها «فلسفه قاره‌اي و فلسفه دين» بود كه نظرم را گرفت و مشغول خواندن آن شدم. آرام آرام حس كردم كه جنگي ميان اراده خواندن و دانستن و عطش استراحت و خوابيدن در من شكل گرفت و سرانجام غريزه غلبه كرد و كتاب را كنار گذاشتم و چشمانم را براي نيم ساعتي بستم. در ميان خواب و بيدار پاسخ پرسش بامدادي خود را يافتم. چرا بايد در اين حال و با همه گرفتاري‌ها به نمايشگاه كتاب رفت و خريد كرد؟

به اين پاسخ رسيدم كه نمايشگاه حجم ناداني ما را آشكار مي‌كند. البته بدون رفتن به نمايشگاه نيز مي‌توان «دانست» كه ما دانش اندكي داريم. اما فرق است بين «دانستن» اين مطلب و اينكه شخص ناگهان خود را در برابر صدها كتاب با موضوعات تازه ببيند كه هيچ از آنها نمي‌داند و حتي نام نويسنده و گاه نام موضوع هم به گوشش نخورده است. اين ديگر «دانستن» نيست، «فهميدن» و ادراك است. به واقع با رفتن به نمايشگاه است كه مي‌فهميم چقدر نمي‌فهميم. به ميزاني كه از كتاب و نمايشگاه فاصله مي‌گيريم به جهل خود عادت مي‌كنيم و حتي فراموش مي‌كنيم نمي‌دانيم. اما رفتن به نمايشگاه گويي اجراي مناسكي معنوي است كه اين حقيقت ساده را بر ما آشكار مي‌كند كه واقعا نمي‌فهميم و دانسته‌هاي ما در برابر مجهولات‌مان چه اندك است. كتاب‌هاي تازه بي‌آنكه تحقيرمان كنند، اين نكته ساده را به زباني تازه بر ما مي‌گشايند.

افزون بر آن، با ديدن نمايشگاه ناگهان آن آتش افسرده اشتياق و كنجكاوي در ما برافروخته مي‌شود و باز عزمي جزم مي‌كنيم تا بياموزيم و بر بخشي از جهل خود غلبه كنيم. ما به تدريج به جهل خود عادت و گاه به آن افتخار و بعدها حتي فراموش مي‌كنيم تا جايي كه مانند آن مرد ميانسال بالا، حتي انگيزه دانستن را از كف مي‌دهيم. رفتن به نمايشگاه ما را تكان مي‌دهد و اين اشتياق را در ما زنده مي‌كند. همين كافي است تا سختي رفتن به نمايشگاه را بر خود هموار كنم و باز كتاب‌هايي بخرم كه شايد نخوانم‌شان.

🔹سيد حسن اسلامی اردكانی
۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۸
@hassan_eslami
www.hassaneslami.ir


⭕️بد بنویس، ولی بنویس

✍🏻 اکرم نجاتی

نوشتن از خاطرات، احساسات و تصمیمات روزانۀ زندگی، نه‌تنها به قدرت شما در تجزیه و تحلیل و پیش‌بینی رخدادهای آینده کمک می‌کند، بلکه محققان پژوهش‌هایی انجام داده‌اند که نشان می‌دهد نوشتن روی اختلالات خوردن و افسردگی نیز مؤثر است. نوشتن از خاطرات، سیستم ایمنی را تقویت می‌کند و به مبارزه با استرس می‌پردازد.
بهتر است تایپ نکنید با قلم یا خودکار روی کاغذ بنویسید، نوشتن حرکت هماهنگ و موزون دست با ذهن است که اهل هنر به آن رقص قلم نیز می‌گویند.
نوشتن از تصمیم‌ها، احساسات و خاطرات روزانه مثل انتخاب یا رد کردن یک پیشنهاد کاری، ازدست‌دادن یک عزیز، خریدن یا فروختن سهمی، انتخاب یک محله برای زندگی یا ...‌‌
به همراه پیش‌بینی‌ای که از آینده این تصمیمات و انتخاب‌های خود دارید.
به‌مرورزمان که نتایج بر شما آشکار می‌شود، قدرت تجزیه و تحلیل شما را بالا می‌برد و شما را با استراتژی‌ها و سبک فکری و نقاط ضعف و قدرت‌تان آشنا می‌کند.

بنویسید حتی اگر در حد چند خط کوتاه باشد به سبک و سیاق خودتان هم بنویسید حتی اگر بد می‌نویسید. اینجا معلم خودتان هستید شاگرد هم خودتان!
هدف شناخت شناختن‌های خودتان است.
تنها محدودیت این است که باید خود را به نوشتن منظم و روزانه عادت دهید.
نتیجه اش به این عادت می ارزد./عکس‌نگار


https://t.me/Qalam_A_F_R


فایل سوم و آخر سخنان استاد دکتر عبدالمجید حیرت سجادی ـ تابستان 1383


https://t.me/Qalam_A_F_R


فایل دوم سخنان استاد دکتر عبدالمجید حیرت سجادی ـ تابستان 1383

https://t.me/Qalam_A_F_R


فایل نخست سخنان استاد دکتر عبدالمجید حیرت سجادی ـ تابستان 1383


https://t.me/Qalam_A_F_R

20 last posts shown.

576

subscribers
Channel statistics