Video is unavailable for watching
Show in Telegram
رسیدم توی کوچهای که پونزده ساله ترکش کردم؛ ولی هنوز با جزئیات آجر به آجرش رو حفظ بودم. فاصلهی تیر برق و علمک گاز روی دیواری سفالی آقای عباسی که به عنوان دروازه ازش استفاده میکردیم تا صدای زهرا خانوم مادر مریم که دم ظهر داد میزد: «تخمه سگا ساعت دو بعد از ظهر موقع فوتبال نیست». ماهم بدو بدو کیف مدرسمون رو از پشت در خونه بر میداشتیم و میگریختیم تو خونههامون. چندباری زنگ زدم. بابا احتمالا تو حیاط بود. کلید انداختم رفتم پشت پنجره اتاقم. بابا درختا رو هرس کرده بود نشسته بود، چوب کنده میکرد با اره و تبر. پنجره رو باز کردم صدامو دادم پشتِ بغضم پرسیدم: چیکار میکنی پیرمرد؟! نگاهشو گرفت بالا گفت: برای شبگردی بیابونات هیزم درست میکنم.
#امیرمهدی_زمانی
@taamat1
#امیرمهدی_زمانی
@taamat1