Euphoria
بین خندههات تک سرفه میزنی و سرتو اروم به چپ و راست تکون میدی. انگشتات اهرم قرمز رنگ دسته ویلچر رو به جلو فشار میدن و چرخها شروع به حرکت میکنن و چمن زیرشون با صدای ارومی له میشه. خودتو میرسونی به نوهت که داشتی براش از خاطرات جوونیت تعریف میکردی؛ بوسه مادربزگ-گونهای رو لپش میزاری و لبخند میزنی. لبخند مقابل ازش میگیری و چند لحظه بعد تو استخر شیرجه میزنه.
دو تا بچههات میدونن وضعیت قلب و ریهت خیلی بده. بهت قول دادن تا به نوههات چیزی نگن.
دو هفته بعد، ساعت ۱ نصف شب تو خواب میمیری. همه دوستات و آشناهات خودشون رو به مراسم ساعت ۶ بعد از ظهر امرداد ماهت میرسونن. نوهت از همه جلوتر وایساده و اروم اشک میریزه. الان بچهست. زود یادش میره. نوشیدنیهای خنک رو میز کوچیکی چند قدم دور تر از تو گذاشته میشن. همچی با روبان سیاه تزئین شده. گلهای رنگی، بیشتر شاهپسندهایی تو باغ خودت بودن رو برات به یادگار میزارن. تا آفتاب روز بعد هم شاهپسند ها خشک شدن و تو برای همیشه رفتی.
بین خندههات تک سرفه میزنی و سرتو اروم به چپ و راست تکون میدی. انگشتات اهرم قرمز رنگ دسته ویلچر رو به جلو فشار میدن و چرخها شروع به حرکت میکنن و چمن زیرشون با صدای ارومی له میشه. خودتو میرسونی به نوهت که داشتی براش از خاطرات جوونیت تعریف میکردی؛ بوسه مادربزگ-گونهای رو لپش میزاری و لبخند میزنی. لبخند مقابل ازش میگیری و چند لحظه بعد تو استخر شیرجه میزنه.
دو تا بچههات میدونن وضعیت قلب و ریهت خیلی بده. بهت قول دادن تا به نوههات چیزی نگن.
دو هفته بعد، ساعت ۱ نصف شب تو خواب میمیری. همه دوستات و آشناهات خودشون رو به مراسم ساعت ۶ بعد از ظهر امرداد ماهت میرسونن. نوهت از همه جلوتر وایساده و اروم اشک میریزه. الان بچهست. زود یادش میره. نوشیدنیهای خنک رو میز کوچیکی چند قدم دور تر از تو گذاشته میشن. همچی با روبان سیاه تزئین شده. گلهای رنگی، بیشتر شاهپسندهایی تو باغ خودت بودن رو برات به یادگار میزارن. تا آفتاب روز بعد هم شاهپسند ها خشک شدن و تو برای همیشه رفتی.