سپهر؟
یکی از استادان در مقالهای کوشیده است که مشکل چند بیت شاهنامه را که در آنها لغت سپهر ظاهراً معنای روشنی ندارد با رجوع به زبان پهلوی اشکانی حل کند و فرموده است که در این چند بیت (چهار بیت؛ ابیات دیگری که از شاهنامه در مقاله نقل شده به جهت دیگری نقل شده) سپهر معنای فلک ندارد و معنای سپاه دارد.
زمانی که مقاله را خواندم مطالب آن را درست یافتم، ولی استاد دیگری بنده را به تأمّل بیشتر در آن ابیات دعوت کردند. حاصل را عرض میکنم.
در متون فارسی میانۀ مانوی و زردشتی یک کلمه سپهر/سپیر هست که اصل همین سپهرِ فارسی است. اصل این کلمه sphaira در یونانی است که مشتقات آن امروز هم در زبانهای اروپایی کاربرد دارد، و این چیزی است که گویا اوّل بار والتر هنینگ متوجّه آن شده است. اینکه چرا یک "ه" به این لغت یونانی اضافه شده ظاهراً حاصل خلط آن با معادلِ ثواشۀ اوستایی (به معنای فلک) در متون پهلوی است که به املای سپَهر (به زبر پ) نوشته میشود (خود از اصل thwarta به معنای تیزرو بر اثر یک تحول آوایی معمول؛ به فهرستهای پایانی کتاب زروان از رابرت زینر رجوع شود). اینکه هنینگ گفته "ه" در این کلمه احتمالاً حاصل قیاس با لغاتی مانند مهر است البته بیاساس نیست و شاید هر دو امر در این تحول دخیل باشند.
حال هنینگ میگوید که در متون مانوی به زبان پهلوی اشکانی یک spyr دیگر هم هست که دخیل است از speira یونانی یا به عبارت بهتر از "اسپیرا"ی سریانی به معنای گروه سپاهیان، که خود دخیل است از یونانی. از این کلمۀ اخیر هنینگ سه شاهد (در واقع دو شاهد، چون دو شاهد در متن واحد و پشت سر همند) آورده. مهمترین شاهد به یک معنا شاهدی است که از ماجرای مرگ مانی میگوید و میگوید عُزّی (چنین است املای درست این نام)، از حواریون مانی که در آن شب واپسین پیش او بوده، خبر ماجرا را و آنچه را در "سپیر" (نه "سپهر") دیده بود پیش امت مانوی آورد. هنینگ میگوید این قصّه را مانویان به تقلید از داستان تصلیب عیسی یا بر گَرده آن ساختهاند، آن گاه که او را در میان سپاهیان برهنه کردند و تاج خار بر سرش گذاشتند الخ (تنها شاهد تاگ، یعنی تاج، که بنده در متون ایرانی قبل از اسلام میشناسم این است). در پشیطا (ترجمۀ سریانی کتاب مقدّس) نیز در ترجمۀ عبارت مزبور در انجیل متّی همین لغت یونانی به کار رفته و از گفتۀ هنینگ تلویحاً برمیآید که معتقد است این لغت به همین واسطۀ سریانی وارد متون مانوی ایرانی شده است.
ورنر زوندرمان لااقل در دو جا (اکتا ارینتالیا، ۳۶، و کتاب متون مانوی دربارۀ تاریخ امت ایشان، ص ۳۰) میگوید در سه جایی که به نظر هنینگ این کلمه معنای گروه سپاهیان دارد، به نظر من همان معنای فلک وافی به مقصود است و لزومی به فرض یک لفظ مشترکِ دخیلِ یونانی دیگر به معنای گروه سپاهیان نیست. او خود یک شاهد مبهم دیگر را نیز افزوده و یک شاهد دیگر هم احتمالاً بتوان از یک متن دیگر دربارۀ گرویدن تورانشاه به مانی به این شواهد اضافه کرد. به نظر بنده، بی آنکه اینجا بخواهم همۀ شواهد را بیاورم و وارد در جزئیات آنها شوم (چون احتمالاً فایدهای از آن حاصل نشود)، رأی هنینگ، لااقل در دو شاهد اوّل، محتملتر است، و بنابراین عجالتاً به یک ispīr یا ispēr به معنای گروه سپاهیان در متون مانوی اشکانی قائلم، امّا به این هم قائلم که این چند کاربرد اندکشمار حاصل ترجمه از سریانی است و کلمه کلمۀ رایجی در پهلوی اشکانی نبوده است.
اما چهار بیت شاهنامه از این قرار است که در دو بیت آن، پهلوانی به "سپهر نبرد" تشبیه شده. این ظاهراً فقط از جهت مبالغه است و "سپهر نبرد"، به خلاف آنچه در مقاله آمده، معادل "سپاه نبرد" نیست که پیداست معنای دیگری دارد. به این بیت در وصف اسفندیار در جنگ ارجاسپ توجه بفرمایید تا شاید منشأ تشبیه روشن شود:
همی گشت بر سان گردان سپهر
به چنگ اندرون گرزۀ گاوچهر
و توجه بفرمایید به این تعبیر:
به بزم اندرون آسمان سخا
"آسمان سخا" و "سپهر نبرد" از یک سنخند.
در این مصرع نیز سپهر به معنای سپاه تصور شده:
چو رستم به دست تو گردد تباه
نیابد سپهر اندر این مرز راه
اغراق شاعرانهای است که با معنا کردن سپهرِ بیت به سپاه بکلی ضایع میشود. همین اغراق ظاهراً در این مصرع هم هست:
همانا سپهر اندر آید به پای
به این هم باید توجّه کرد که در شاهنامه بعضی چیزها را از جهت بزرگی و عظمت به سپهر تشبیه کردهاند.
میماند یک شاهد که از حاشیه بحرالفوائد نقل شده و در آن بجای "سریّتِ" متن، یعنی گروه سپاهیان، ظاهراً "سپهر" آمده. اوّل چیزی که باید پرسید این است که یک لغت اشکانی (آن هم نه مطلقِ اشکانی؛ یک گونۀ اشکانیِ مختصِ مانویان) در متنی از قرن ششم نوشتهشده در شام چه میکند؟ پاسخ از نظر بنده این است که این سپهرِ ادعایی سهو کاتب است یا مصحح.
تا سند دیگری به دست نیاید، نظر بنده این است که در فارسی یک لغت سپهر بیشتر وجود ندارد.
@YaddashtQaemmaqami