.
2️⃣ «وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلينَ إِلاَّ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ وَ يُجادِلُ الَّذينَ كَفَرُوا بِالْباطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ وَ اتَّخَذُوا آياتي وَ ما أُنْذِرُوا هُزُواً»
🔻شبهه🔻
در این آیه میفرماید ما پیامبران را نفرستادیم مگر به عنوان بشارتدهندگان و انذاردهندگان؛
پس آیا نباید نتیجه گرفت که: خداوند آنان را برای حکومت کردن نفرستاده، و سیاست و حکومت ربطی به پیامبران ندارد، مگر در حد توصیههای اخلاقی‼️
♦️پاسخ♦️
به نظر میرسد این شبهه، که امروز بسیار رواج یافته، یکی از مصادیق اقدام کافران است که در ادامه همین آیه بدان تذکر داده شده و تسلیم مدعای این شبهه شدن، تنها در یک صورت ممکن است:
🔻اینکه انسان با این «برداشت باطل» «حق» را کنار بگذارد❗️ و
🔻بقیه آیات خداوند و نیز خود انذارهایی که پیامبران دادهاند را جدی نگیرد❗️
که توضیح این در دو گام تقدیم میشود:
الف. چرا این برداشت باطل است؟
ب. حق چیست؟ و آیات خدا و انذارهای پیامیران چه بوده است؟
♦️الف)
باطل بودن این برداشت ناشی از خلط «حصر مطلق» و «حصر نسبی» است.
وقتی تعبیر میشود «چنین نیست مگر چنان» این جمله دلالت بر حصر (=فقط) دارد؛ اما «فقط» در هر چیز، ناظر به محدوده خودش است؛ نه در تمام محدودهها.
مثلا
وقتی در ورودی سالن امتحانات دانشجویی، مینویسند «فقط دانشجویان سال اول وارد شوند» معلوم است که «بقیه دانشجویان» حق ورود ندارند، اما هیچ عاقلی نمیگوید که چون گفته «فقط دانشجویان» پس مطلقا هیچکس دیگری حق ورود ندارد، حتی اساتید و برگزارکنندگان آزمون و مسئولان دانشگاه و ... ❗️
🔹اگر به قبل و بعد این آیه و چهار آیه دیگری که چنین حصری در مورد وظیفه پیامبران آمده (انعام/48 ؛ اعراف/188 ؛ اسراء/105 ؛ فرقان/56 ) دقت کنیم بوضوح درمییابیم که مساله ناظر به بحث ایمان آوردن و نیاوردن انسانها بوده، که خداوند در این فضا تذکر میدهد که پیامبران جز بشارتدهنده و انذاردهنده نیستند؛ یعنی هرکس ایمان آورد به نفع خودش است (انعام/48) از آنها انتظار نداشته باشید برای ایمان آوردن شما معجزه کنند و کارهای عجیب و غریب انجام دهند (اعراف/188) یا امکان نداشته باشد که کسی در کار آنها کارشکنی کند (کهف/56) یا ایمان نیاوردن شما تقصیر آنها باشد (اسراء/105-107) یا انتظار مزد دادن از شما داشته باشند (فرقان/56-57).
🤔 البته از وجود یک حصر بتنهایی نمیتوان مطلق یا نسبی بودن آن را نتیجه گرفت همان گونه که مطلق بودن یک حصر، نیازمند دلیل و شواهد و قرائن است، نسبی بودنش هم همین طور است؛ و اینجاست که باید دید سایر آیات و انذارهایی که داده شده چیست و با جدی گرفتن آنها حق معلوم شود.
♦️ب)
🔹حقیقت این است که در بسیاری از آیات قرآن، تاکید شده است که هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر اینکه اطاعت کردن او را هم لازم گرداندیم (وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ؛ نساء/64) و مثلا در سوره شعراء که حکایت دعوت بسیاری از پیامبران را مطرح میکند شاهبیت سخن همه آنان این است که در کنار عبادت خدا، بر اطاعت از خود تاکید میکنند (فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطيعُونِ؛شعراء/108 و 110 و 126 و 131 و 144 و 150 و 163 و 179) و جالب اینجاست که حضرت عیسی که در این سوره از او یاد نشده در دو جای دیگر عین همین تعبیر را به کار برده است (آلعمران/50 و زخرف/63)
🔹در مورد انذارهای پیامبران، حتی اگر از موارد فوق، و یا حکایت انذار حضرت موسی در دورهای که به کوه طور رفت برای ضرورت تبعیت از هارون هم صرفنظر کنیم، و بخواهیم فقط از انذارهای پیامبر اسلام سخن بگوییم، تاکیدات فراوان ایشان بر اینکه نهتنها قبول ولایت خود شرط قبولی اسلام است، بلکه هرکس ولایت وی را قبول دارد باید ولیّ منصوب پس از وی را نیز قبول کند، مطلبی است که از ابتدای دعوتشان - در هنگام دعوت خویشاوندان و عشیرهشان - تا آخر عمر – از جمله در حجةالوداع و در غدیر خم – جای هیچ تردیدی در اهتمام ایشان به حکومت به عنوان یکی از وظایف خود باقی نمیگذارد.
@YekAaye
2️⃣ «وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلينَ إِلاَّ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ وَ يُجادِلُ الَّذينَ كَفَرُوا بِالْباطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ وَ اتَّخَذُوا آياتي وَ ما أُنْذِرُوا هُزُواً»
🔻شبهه🔻
در این آیه میفرماید ما پیامبران را نفرستادیم مگر به عنوان بشارتدهندگان و انذاردهندگان؛
پس آیا نباید نتیجه گرفت که: خداوند آنان را برای حکومت کردن نفرستاده، و سیاست و حکومت ربطی به پیامبران ندارد، مگر در حد توصیههای اخلاقی‼️
♦️پاسخ♦️
به نظر میرسد این شبهه، که امروز بسیار رواج یافته، یکی از مصادیق اقدام کافران است که در ادامه همین آیه بدان تذکر داده شده و تسلیم مدعای این شبهه شدن، تنها در یک صورت ممکن است:
🔻اینکه انسان با این «برداشت باطل» «حق» را کنار بگذارد❗️ و
🔻بقیه آیات خداوند و نیز خود انذارهایی که پیامبران دادهاند را جدی نگیرد❗️
که توضیح این در دو گام تقدیم میشود:
الف. چرا این برداشت باطل است؟
ب. حق چیست؟ و آیات خدا و انذارهای پیامیران چه بوده است؟
♦️الف)
باطل بودن این برداشت ناشی از خلط «حصر مطلق» و «حصر نسبی» است.
وقتی تعبیر میشود «چنین نیست مگر چنان» این جمله دلالت بر حصر (=فقط) دارد؛ اما «فقط» در هر چیز، ناظر به محدوده خودش است؛ نه در تمام محدودهها.
مثلا
وقتی در ورودی سالن امتحانات دانشجویی، مینویسند «فقط دانشجویان سال اول وارد شوند» معلوم است که «بقیه دانشجویان» حق ورود ندارند، اما هیچ عاقلی نمیگوید که چون گفته «فقط دانشجویان» پس مطلقا هیچکس دیگری حق ورود ندارد، حتی اساتید و برگزارکنندگان آزمون و مسئولان دانشگاه و ... ❗️
🔹اگر به قبل و بعد این آیه و چهار آیه دیگری که چنین حصری در مورد وظیفه پیامبران آمده (انعام/48 ؛ اعراف/188 ؛ اسراء/105 ؛ فرقان/56 ) دقت کنیم بوضوح درمییابیم که مساله ناظر به بحث ایمان آوردن و نیاوردن انسانها بوده، که خداوند در این فضا تذکر میدهد که پیامبران جز بشارتدهنده و انذاردهنده نیستند؛ یعنی هرکس ایمان آورد به نفع خودش است (انعام/48) از آنها انتظار نداشته باشید برای ایمان آوردن شما معجزه کنند و کارهای عجیب و غریب انجام دهند (اعراف/188) یا امکان نداشته باشد که کسی در کار آنها کارشکنی کند (کهف/56) یا ایمان نیاوردن شما تقصیر آنها باشد (اسراء/105-107) یا انتظار مزد دادن از شما داشته باشند (فرقان/56-57).
🤔 البته از وجود یک حصر بتنهایی نمیتوان مطلق یا نسبی بودن آن را نتیجه گرفت همان گونه که مطلق بودن یک حصر، نیازمند دلیل و شواهد و قرائن است، نسبی بودنش هم همین طور است؛ و اینجاست که باید دید سایر آیات و انذارهایی که داده شده چیست و با جدی گرفتن آنها حق معلوم شود.
♦️ب)
🔹حقیقت این است که در بسیاری از آیات قرآن، تاکید شده است که هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر اینکه اطاعت کردن او را هم لازم گرداندیم (وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ؛ نساء/64) و مثلا در سوره شعراء که حکایت دعوت بسیاری از پیامبران را مطرح میکند شاهبیت سخن همه آنان این است که در کنار عبادت خدا، بر اطاعت از خود تاکید میکنند (فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطيعُونِ؛شعراء/108 و 110 و 126 و 131 و 144 و 150 و 163 و 179) و جالب اینجاست که حضرت عیسی که در این سوره از او یاد نشده در دو جای دیگر عین همین تعبیر را به کار برده است (آلعمران/50 و زخرف/63)
🔹در مورد انذارهای پیامبران، حتی اگر از موارد فوق، و یا حکایت انذار حضرت موسی در دورهای که به کوه طور رفت برای ضرورت تبعیت از هارون هم صرفنظر کنیم، و بخواهیم فقط از انذارهای پیامبر اسلام سخن بگوییم، تاکیدات فراوان ایشان بر اینکه نهتنها قبول ولایت خود شرط قبولی اسلام است، بلکه هرکس ولایت وی را قبول دارد باید ولیّ منصوب پس از وی را نیز قبول کند، مطلبی است که از ابتدای دعوتشان - در هنگام دعوت خویشاوندان و عشیرهشان - تا آخر عمر – از جمله در حجةالوداع و در غدیر خم – جای هیچ تردیدی در اهتمام ایشان به حکومت به عنوان یکی از وظایف خود باقی نمیگذارد.
@YekAaye