| یادداشت روزانه | کتابخوان تفریحی |
چند ماه پیش که با روانشناسم داشتیم حرف میزدیم ازم پرسید: «چی حال تو خوب میکنه؟» با یه لبخند بزرگ رو لبم گفتم: «فیلم یا سریال دیدن. من خیلی وقت پیش عاشق فیلمنامهنویسی شدم. یک عالم کتاب خوندم در موردش. میتونم یه جاهایی از فیلم رو تحلیل کنم که اینجا نویسنده یا کارگردان چی کار کرده. اصلن وقتی فیلم میبینم میرم تو یه عالم دیگه. خودم رو یادم میره. میرم تو داستان و تو محیط فیلم غرق میشم.»
خیلی رک و پوستکنده گفت: «آیدا تو فیلم نمیبینی. تو کار میکنی.» شوکه شدم. تا حالا اینطوری با من حرف نزده بود. انگار بهم سیلی زده باشه و من شوکه باشم و ندونم چه واکنشی نشون بدم. لال شدم.
بعد یه جوری که مثل همیشه دستم رو خونده باشه گفت: «تو واسه تفریح فیلم نمیبینی. تو در آن واحد داری تو ذهنت نکتهبرداری میکنی. تفریح کردن یاد گرفتن نداره. تفریح تفریحه.»
تو ذهنم کارهای خودم رو یه مرور کردم. من خودم همیشه میگم دلیل نداره آدم در روز یا در هفته همیشه مفید باشه و به فکر کار و هدف باشه. استراحت و تفریح و خواب هم ضروری هستن. ولی اینجا گول خوردم.
واسه فیلم دیدن، واسه کتاب خوندن احساس میکنم باید مفید باشم. یه چیزی یاد بگیرم. وقتی دارم کتاب میخونم نکته برداری میکنم. از وقتی کلاس میرم که دیگه بدتر هم شده. کتاب خوندن برای من یعنی کلمهبرداری. دقت به فعل، استعارهها، توصیفها؛ همه رو یادداشت میکنم.
یادم رفته آخرین باری که واسه تفریح کتاب خوندم کِی بوده. کتاب میخونم که بگم منم جز جامعهی کتابخون هستم. که جز آمار مطالعهی سرانهی جامعه قرار بگیرم. انگار حالا یکی نشسته و داره با کرنومتر کتاب خوندن من رو ثبت جهانی میکنه.
چند هفتهای گذشت که بتونم با این حس کنار بیام. واسه تفریح چطوری فیلم میبینن؟ بلد نیستم. واسه تفریح چطور کتاب میخونن؟ بلد نیستم.
چند هفته با خودم کلنجار رفتم. هیچ کتابی من رو راضی نمیکرد. هر چی فکر میکردم بازم ته وجودم دوست داشتم کتابی رو انتخاب کنم که بعدن یه یادداشت ازش بنویسم و منتشر کنم.
کتاب بابا لنگدراز رو از طاقچه خریدم. شروع کردم واسه تفریح خوندن. با خوندنش یه دختر مدرسهای میشم که غروبها میشینه پای کارتون جودی ابوت و نون شیرمال و پنیرخامهای میخوره. صدای دوبلور جودی ابوت تو سرم میپیچه. یه حس نوستالژی همراه با یه آزادی دارم.
هر وقت دلم بخواد طاقچه رو باز میکنم و دو صفحه میخونم و دوباره میرم به کارم میرسم. واسه خوندنش لازم نیست تو برنامهی روزانه چیزی رو تیک بزنم. چون دوست دارم میخونم. نه به خاطر برنامههای روزانه و هدف. و این حسی بود که سالها گمش کرده بودم.
آیدا سیدحسینی
دهم اسفند ماه هزار و چهارصد و دو
#مونولوگ
@aidaseyedhosseini
چند ماه پیش که با روانشناسم داشتیم حرف میزدیم ازم پرسید: «چی حال تو خوب میکنه؟» با یه لبخند بزرگ رو لبم گفتم: «فیلم یا سریال دیدن. من خیلی وقت پیش عاشق فیلمنامهنویسی شدم. یک عالم کتاب خوندم در موردش. میتونم یه جاهایی از فیلم رو تحلیل کنم که اینجا نویسنده یا کارگردان چی کار کرده. اصلن وقتی فیلم میبینم میرم تو یه عالم دیگه. خودم رو یادم میره. میرم تو داستان و تو محیط فیلم غرق میشم.»
خیلی رک و پوستکنده گفت: «آیدا تو فیلم نمیبینی. تو کار میکنی.» شوکه شدم. تا حالا اینطوری با من حرف نزده بود. انگار بهم سیلی زده باشه و من شوکه باشم و ندونم چه واکنشی نشون بدم. لال شدم.
بعد یه جوری که مثل همیشه دستم رو خونده باشه گفت: «تو واسه تفریح فیلم نمیبینی. تو در آن واحد داری تو ذهنت نکتهبرداری میکنی. تفریح کردن یاد گرفتن نداره. تفریح تفریحه.»
تو ذهنم کارهای خودم رو یه مرور کردم. من خودم همیشه میگم دلیل نداره آدم در روز یا در هفته همیشه مفید باشه و به فکر کار و هدف باشه. استراحت و تفریح و خواب هم ضروری هستن. ولی اینجا گول خوردم.
واسه فیلم دیدن، واسه کتاب خوندن احساس میکنم باید مفید باشم. یه چیزی یاد بگیرم. وقتی دارم کتاب میخونم نکته برداری میکنم. از وقتی کلاس میرم که دیگه بدتر هم شده. کتاب خوندن برای من یعنی کلمهبرداری. دقت به فعل، استعارهها، توصیفها؛ همه رو یادداشت میکنم.
یادم رفته آخرین باری که واسه تفریح کتاب خوندم کِی بوده. کتاب میخونم که بگم منم جز جامعهی کتابخون هستم. که جز آمار مطالعهی سرانهی جامعه قرار بگیرم. انگار حالا یکی نشسته و داره با کرنومتر کتاب خوندن من رو ثبت جهانی میکنه.
چند هفتهای گذشت که بتونم با این حس کنار بیام. واسه تفریح چطوری فیلم میبینن؟ بلد نیستم. واسه تفریح چطور کتاب میخونن؟ بلد نیستم.
چند هفته با خودم کلنجار رفتم. هیچ کتابی من رو راضی نمیکرد. هر چی فکر میکردم بازم ته وجودم دوست داشتم کتابی رو انتخاب کنم که بعدن یه یادداشت ازش بنویسم و منتشر کنم.
کتاب بابا لنگدراز رو از طاقچه خریدم. شروع کردم واسه تفریح خوندن. با خوندنش یه دختر مدرسهای میشم که غروبها میشینه پای کارتون جودی ابوت و نون شیرمال و پنیرخامهای میخوره. صدای دوبلور جودی ابوت تو سرم میپیچه. یه حس نوستالژی همراه با یه آزادی دارم.
هر وقت دلم بخواد طاقچه رو باز میکنم و دو صفحه میخونم و دوباره میرم به کارم میرسم. واسه خوندنش لازم نیست تو برنامهی روزانه چیزی رو تیک بزنم. چون دوست دارم میخونم. نه به خاطر برنامههای روزانه و هدف. و این حسی بود که سالها گمش کرده بودم.
آیدا سیدحسینی
دهم اسفند ماه هزار و چهارصد و دو
#مونولوگ
@aidaseyedhosseini